روز صدور فتوای منع استعمال دخانیات

نفوذ روحانیت در میان شهروندان عادی ایرانی در دوره قاجار به اندازه‌ای بود که وقتی میرزای شیرازی به عنوان مرجع دینی آنها استعمال دخانیات را ممنوع کرد، کمپانی انحصارکننده انگلیسی و مقام‌های سیاسی ایران به وحشت افتادند... آنچه می‌خوانید خاطرات پزشک فرانسوی از رویداد یاد شده است. ۱۹ نوامبر = ۱۶ ربیع‌الثانی

صاحب منصب جوانی که از طرف ساعد‌الدوله آمده بود خبر آورد که عالمگیر مدعی پیغمبری بعد از آنکه قریب به دویست نفر از پیروان او کشته شدند دستگیر شده. شاه این صاحب منصب را به مژده این خبر خوش به درجه سرهنگی مفتخر ساخت.

۲۰ نوامبر = ۱۷ ربیع‌الثانی

دزد جواهرات تخت طاوس که یکی از جاروکشان عمارات سلطنتی و تازه داخل خدمت شده بود به دست آمد و پس از عذاب و شکنجه اقرار کرد که آنها را در گلستان در پای درختی پنهان کرده. جواهرات را همان جا یافتند و دزد با اینکه جوانی پانزده ساله بود محکوم به قتل شد و پس از آنکه او را کشتند جسدش را نزدیک پاقاپوق به دروازه خانی‌آباد آویختند میرغصبان چنانکه مرسوم است دور شهر افتاده و از هر دکانی یک عباسی می‌گیرند. شاه هم به هر کدام ده تومان داده است.

۲۵ نوامبر= ۲۲ ربیع‌الثانی

سید عالمگیر را که در کلاردشت دستگیر شده امروز با موزیک نظامی به تهران وارد کردند مثل این است که نسبت این شخص که تنزل فرموده و خود را صاف و ساده عالمگیر خواند تشریفات واحتراماتی اجرا می‌کنند.

با اینکه ادعا داشت که صاحب نفس و موثر در روحیه مردم است بیش از دویست‌سیصد نفر را نتوانسته بود مسخر خود سازد. خروج او از کلاردشت وقتی صورت گرفت که او را دست بسته به زندان می‌بردند و یقین است که اگر معجزی رخ ندهد دوره پیغمبری او در همین زندان به سر خواهد رسید و شاید عمر او نیز در همین جا به نهایت بیاید.

سید را به حضور شاه بردند و او که لاغر و بلندقامت است، سرافکنده پیش شاه آمد و ابدا اثری که حاکی از پیغمبری و نزول وحی به او باشد در قیافه‌اش دیده نمی‌شد.

جواب‌هایی که می‌داد در ابتدا مختصر بود و آنها را با لحنی گرفته ادا می‌کرد ولی اندکی بعد که ترسش ریخت لحن خود راعوض نمود و به دفاع از خود پرداخت و بیچاره درصدد نجات جان خود برآمد اما بدبختانه بیاناتی که در این باب می‌کرد چندان مردانه نبود؛ به این معنی که همه تقصیرات را به گردن پیروان خود می‌اندخت و خود را بی‌گناه جلوه می‌داد.

ساعدالدوله در نتیجه این خدمت رتبه امیر تومانی یافت و به امر شاه بنا شد پولی میان فقرای شهر توزیع کنند اما این مساله فقط امر بود و با اینکه تمام روز را یک عده زن در میدان توپخانه به انتظار رسیدن این مائده سلطانی ایستادند، به کسی چیز عاید نشد.

۳ دسامبر= غره جمادی‌الاولی

شاه یا برای اینکه ترک عادت نکند یا به قصد انصراف خیال از جانب امر دخانیات، عازم دوشان تپه شد؛ اما چه فایده که به قول شاعر: «نگرانی به ترک اسب او نشسته و با او چهار نعل می‌تاخت.»

معمول این بودکه هر وقت شاه از پایتخت خارج می‌شد صدراعظم نیز ملتزم رکاب بود؛ اما این بار برخلاف عادت صدراعظم در تهران ماند و شاه تنها به دوشان تپه آمد.

فتوایی از عتبات رسیده و به مردم امر شده است که برای برچیدن بساط کمپانی، از استعمال دخانیات خودداری کنند. این فتوا با انضباط تمام رعایت شده، تمام توتون فروشان دکان‌های خود را بسته و تمام قلیان‌ها را برچیده‌اند و احدی نه در شهر نه در میان نوکران شاه نه در اندرون او لب به استعمال دخانیات نمی‌زند.

مردم ایران هر وقت فتوایی از طرف ملایی متنفذ یا مجتهدی معتبر برسد با انضباط تمام اطاعت آن را گردن می‌نهند.

امروز اختیار به کلی در قبضه آخوندها است. با اینکه حاجی محمدحسن را به اسم تحریک مردم توقیف و به قزوین تبعید کرده‌اند، فایده‌ای نبخشیده و همه می‌دانند که کار از کجا آب می‌خورد و تا علت اساسی را از میان نبرند نتیجه‌ای به دست نخواهد آمد.

این پیش‌آمدها اساس امتیاز دخانیات را متزلزل ساخته تا آنجا که حتی مدافعین آن هم دیگر حرارتی در این راه به خرج نمی‌دهند. مدیر شرکت را دیدم که ناامید بود و سفیر انگلیس هم می‌گفت که با این روشی که ایرانی‌ها اختیار کرده‌اند و امتناع ایشان از قبول شرایط امتیاز که لابد از جایی دیگر سرچشمه گرفته، اصرار در باب کار کمپانی دیگر مفید فایده نخواهد بود.

۱۲ دسامبر= ۱۰ جمادی‌الاولی

با تمام این اوضاع و احوال با وجود اینکه در تهران توفان حوادث در حال سرکشیدن بود و با اینکه وزیر مختار روس به شاه کاغذی نوشته و مراجعت او را برای حفظ جان اروپاییان لازم و عاقبت را وخیم شمرده بود، باز شاه از دوشان تپه به جاجرود حرکت کرد و به وزیر مختار پیغام داد که مساله چندان مهم نیست و صدراعظم می‌تواند از بروز هر حادثه‌ای جلوگیری کند.

۱۵ دسامبر = ۱۳ جمادی‌الاولی

با اینکه به مردم تبریز قول داده شده بود که عملیات شرکت انحصار دخانیات در آذربایجان شروع نخواهد شد باز ایشان قانع نشدند و بار دیگر سر به شورش برداشتند و چنین می‌نمود که دستوری به عامه مردم برای این کار رسیده و طغیان جنبه عمومی پیدا کرده است.

۱۷ دسامبر=۱۵ جمادی‌الاولی

در حالی که چندصدمتری اردو به شکار مشغول بودم در جلوی دره تنگ و پیچ‌درپیچی به چند طبقه سنگ گچ برخوردم که از زمین بیرون آمده و وسعت و بزرگی آنها قابل دقت بود.

همین که از این نقطه رد شدم سگم را دیدم که از دره بالا رفت و به دور بلندی که من در پشت آن واقع شده‌ام چرخید، سپس دم خود را میان دو پای خود برد و به سرعت برگشت. من یقین کردم که حیوان به چیز نابابی برخورده و برای این برگشته است که مرا از آن مطلع سازد.

به عجله از کوهی که در طرف چپ بود بالا رفتم و اطراف نقطه‌ای را که سگ از آنجا برگشته بود و در طرف دیگر قرار داشت و به دقت تحت توجه آوردم. در این موقع سه شکارچی را دیدم که به شتاب از بلندی‌ها پایین می‌آیند و با نشان دادن طرف راست فریاد می‌زنند پلنگ، پلنگ این سه نفر یکی دندانساز شاه دیگری نایب آبدارخانه و سومی یکی از پیشخدمتان بود که با هم به شکار رفته بودند و مثل من انتظار چنین منظره مخوفی را آن هم در نزدیکی اردو نداشتند.

با ترس و لرز می‌گفتند که پلنگ از نزدیکی ایشان گذشت و پس از آنکه به قله کوه رسید مدتی نیز به آنها نگاه کرد، سپس به دامنه دیگر کوه رفت. یقین کردم که این حیوان درنده ابتدا در نیستان واقع در سی‌متری معادن گچ خوابیده بوده و به صدای شکستن قطعات گچی که من به زحمت آنها را می‌کندم به وحشت و فرار افتاده و سگ من که او را در حال خواب یا در حین فرار دیده بود دچار وحشت شده، پیش من آمده بود.

به هر حال من خدا را شکر کردم که به معدن گچ سرگرم شده بودم؛ چه معلوم است که اگر من این اشتغال را پیدا نکرده و شکار را قطع ننموده بودم به چه عاقبت و سرنوشتی گرفتار می‌آمد.

۱۸ دسامبر= ۱۶ جمادی الاولی

کار مقاومت ملاها کم‌کم به تظاهرات سیاسی کشیده. در یکی از جلساتی که صدراعظم در تهران برای گفت‌وگو در باب غرامت کمپانی تشکیل داده بود یکی از ملاها بدون پروا به امین‌السلطنه گفت که این غرامت را باید اشخاصی که از آن شرکت رشوه گرفته‌اند از عهده برآیند و اسم چند نفر را هم برد.

در قزوین یکی از ملاها شخصی را دیده بود که قلیان می‌کشد، چون وی امر ملا را در نکشیدن اطاعت نکرده بود ملا قلیان او را شکست و او به حاکم شکایت برد، حاکم ملا را خواست اما ملا مردم را شوراند. حاکم از ترس به تهران گریخت و اگر او حاجی محمد حسن را با خود در کالسکه ننشانده بود بیم آن می‌رفت که مردم بکشندش.

۲۱ دسامبر= ۱۹ جمادی الاولی

اعلیحضرت بالاخره مصمم شد که به تهران برگردد. مرا از سفارت روس می‌خواستند و به من گفتند که امتیاز انحصار دخانیات از میان رفت؛ فقط انتظار آن را دارند که صاحبان سهام در لندن جلسه‌ای بکنند و میزان غرامتی را که به ایشان وارد آمده مشخص سازند. از طرفی دیگر از حاج میرزا حسن شیرازی استدعا شده است که حکم تحریم دخانیات را لغو نماید. اگر می‌خواهند که از مصائب بزرگتری جلوگیری به عمل آید باید هرچه زودتر در ختم این غائله بکوشند.

محسن خان معین‌الملک سفیر سابق ایران در عثمانی در ایام غیبت ما ازتهران، از استانبول وارد شده و می‌گویند که برای ترتیب عروسی دخترش با پسر امین‌الدوله آمده، ولی گویا آمدن او غیر از این علتی دیگر هم داشته باشد.

۲۶ دسامبر= ۲۴ جمادی‌الاولی

شب گذشته به دیوارها اعلامیه‌هایی چسبانده و تهدید کرده بودند که اگر تا ۴۸ ساعت دیگر امتیاز دخانیات لغو نشود جان خارجیان در خطر خواهد افتاد.

اینکه چرا تا به حال این امتیاز ملغی نشده درست معلوم نیست. آیا شاه به علت پیری نمی‌تواند مثل یک نفر مرد پخته تصمیم بگیرد؟

می‌گویند مانع این کار صدراعظم است که به پشت‌گرمی انگلیس‌ها می‌نازد، اما او با وجود اعتمادی که به انگلیسی‌ها دارد آیا تا این درجه دیده بصیرتش کور شده که خطر را نبیند و نفهمد که در این اصرار، مقام خود و پادشاه متبوعش هر دو را به باد می‌دهد؟

وزیر مختار فرانسه پیش من آمد و در باب تمام این حوادث گفت‌وگو کردیم، به او گفتم چرا نمایندگان خارجی که مداخله‌ ایشان در حفظ جان اتباع خود مسلما موثر واقع خواهد شد تا این حد بیکار نشسته و در چنین مواقع خطرناکی اقدامی مشترک نمی‌کنند؟ حال اضطرابی که در من بود او را برآن داشت که در این خصوص اقدامی کند. به من گفت که امشب من با چند نفر از نمایندگان خارجی که مهمانم هستند همین مطلب را در میان خواهم گذاشت.

چنین شیوع داشت که صاحبان سهام در لندن اجتماع کرده و ۱۲.۵۰۰.۰۰۰ فرانک مطالبه غرامت می‌کنند. عده‌ای هم از راه اغراق این مبلغ را ۱۲.۵۰۰.۰۰۰ تومان می‌گفتند.

بیچاره دولت ایران! معلوم نیست که اگر شاه در خزانه خود را باز نکند از کجا این مبلغ را تادیه خواهد کرد؟

از طرف دیگر در این اواخر در ظرف چند روز قیمت زغال یک مرتبه دو برابر شده و عقیده مردم این است که بانک انگلیس برای گران‌فروختن زغال‌ها را انبار نموده.

اگر این شایعه از ناحیه دشمنان بانک منتشر نشده و بانک شاهنشاهی واقعا به این کار دست زده باشد باید یقین کرد که آن موسسه هم دچار سرنوشت کمپانی دخانیات خواهد شد و به ادامه استفاده‌هایی از این نوع توفیق نخواهد یافت و یقین است که انگلیس‌ها هم نمی‌خواهند که به مشکلات تازه دیگری گرفتار گردند.

۲۸ دسامبر= ۲۶ جمادی‌الاولی

بنا به تقاضای نمایندگان سیاسی یک عده قراول در چند نقطه از محله اروپایی‌نشین تهران گذاشته شد و شاه دستخطی صادر کرد که نظر به عنایتی که به احوال رعایای خود دارد امتیاز دخانیات را به کلی ملغی ساخته است.

این عمل احتیاط کارانه لااقل مفید این فایده شد که مردم دست از اجرای تهدیداتی که در اعلامیه‌های خود نوشته بودند بردارند، اما نباید چنین پنداشت که ملاها حالا که در قدم اول فاتح شده و پی به قدرت خود برده‌اند بر سر جای خود بنشینند و به همین نتیجه کوچک قانع شوند. عقیده هر یک از ایشان این است که شورش وقتی برطرف خواهد شد که فرمانی رسمی و درست در این باب صادر شود که هر گونه شک و ابهام را زایل نماید، والا به وعده‌های خشک و خالی نمی‌توان چندان اعتماد داشت.

از این مراتب گذشته هنوز از عتبات فتوایی در شکستن تحریم دخانیات نرسیده و تا این فتوی نرسد اوضاع به همان حال سابق باقی خواهد بود.

۳۱ دسامبر= ۲۹ جمادی‌الاولی

امروز روز آخر سال ۱۸۹۱ میلادی است، دیشب برف باریده و امروز صبح ساعت هفت میزان الحراره در اطاق هشت درجه بالای صفر را نشان می‌دهد در صورتی که بیرون شش درجه زیر صفر است.

خدا کند که سرما حرارت را از کله کسانی که تا این حد به غلیان آمده‌اند زائل کند تا به صراط عقل برگردند و در سال ۱۸۹۲ اختیار دخانیات باز در دست خود مردم قرار گیرد و قلیان‌ها دوباره به راه بیفتد و دولت و روحانیون با هم آشتی کنند و من هم با دل خوش به طرف فرانسه عزیز برگردم.

اول ژانوایه ۱۸۹۲= ۳۰ جمادی الاولی ۱۳۰۹

همه امیدها به عتبات است و همه خلاص از این مخمصه را از آن جانب منتظرند.

بعد از مدتی انتظار بالاخره تلگرافی از آنجا رسید به این مضمون که شاه را در لغو این امتیاز تبریک گفته و از او خواستار شده است که سایر امتیازاتی را هم که در دست خارجیان است ملغی سازد، ولی در آن از رفع تحریم دخانیات که تا این اندازه باعث به هم خوردن عادات مردم شده بود ابدا صحبتی نیست.این تلگراف شاه را بیش از پیش ناراضی و مشاورین او را خشمناک ساخت؛ زیرا که روحانیون این دفعه تمام امتیازاتی را که خارجیان در دست داشتند حرام شمرده و قدم را از حد امتیاز دخانیات جلوتر گذاشته بودند اما بعید می‌نمود که در این اقدام به نتیجه‌ای برسند؛ زیرا که تسلیم شدن ناصرالدین شاه در یک مورد به‌خصوص علامت آن نیست که او در تمام موارد سرتسلیم پیش آورد.