خواندنیهای تاریخ- بیگانگی شاه و مردم از نگاه «پارسونز» -۲
توصیه به بازرگانان
آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلیس در رژیم گذشته تحلیل و خاطرات خود از حضورش در ایران را منتشر کرده است که بخشهایی از آن را میخوانید. شاه هرگز در میان مردم محبوب نبود و شاید فقط در میان ثروتمندان و طبقه متوسط جدید و کارگران صنعتی طرفدارانی داشت. طبقه روشنفکر و دانشجویان و عناصر مذهبی از مخالفان سرسخت او به شمار میآمدند. تورم و گرانی که مانع تحقق یافتن آرزوها و توقعات مردم از هر گروه و طبقه بود بر نارضاییها میافزود و فعالیتهای تروریستی، هر چند کوچک و محدود نظم امور جامعه را مختل میکرد.دولت سیاست فشار و اختناق را در پیش گرفته و در عین حال فاسد و نالایق بود. ولی آنچه بیشتر از هر چیز جلب توجه میکرد ناتوانی شاه در جلب حمایت افکار عمومی از سیاستها و برنامههای خود بود. پشتیبانی از شاه منحصر به جمعی متملق و چاپلوس یا کسانی بود که مستقیما از برنامههای او منتفع میشدند، در حالی که اکثریت مردم با خشم و بدگمانی یا بیتفاوتی از این برنامهها استقبال میکردند. شاه خواهان حمایت مردم و مشارکت مؤثر آنها در برنامههای سیاسی خود بود، در حالی که برای مشارکت آنها در حکومت و محترم شمردن آراء و عقاید آنها آمادگی نداشت. او به قدری در تحقق بخشیدن به برنامههای مورد نظر خود شتابزده بود که نمیتوانست تاخیرهای ناشی از بحث عمومی و اظهارنظر مردم و نمایندگان آنها را درباره این برنامهها تحمل کند. بسیاری از ایرانیها به حکومت استبدادی شاه رضایت داده و مهر سکوت بر لب میزدند ولی عدم رضایت از این شیوه حکومت به خصوص در میان افراد طبقه تحصیل کرده فزونی مییافت. با گذشت زمان، شاه که قدرت بیشتری یافته بود نه فقط حاضر به تعدیل روش خود در حکومت نشد، بلکه به نظریات و عقاید اطرافیان خود هم اعتنا نمیکرد و حتی نسبت به وزیران خود اعتماد نداشت. پارلمان بیش از پیش مطیع و فرمانبردار شد و نقشی جز مهر تایید نهادن بر تصمیمات شاه و دولتهای منصوب او نداشت. مطبوعات بیش از پیش تحت کنترل قرار گرفتند، تبلیغات دولتی بیش از پیش گستاخ و گزافهگو شد و پلیس مخفی (سازمان امنیت) بیش از پیش فراگیر شده بر فشار و کنترل خود افزود.من نظر خود را درباره اوضاع ایران در همان موقع این طور برای بازرگانان انگلیسی و کسانی که دستاندرکار تجارت و معاملات مالی با ایران بودند، تشریح میکردم:
«ایران یکی از کشورهای جهان سوم است و در هیچ یک از کشورهای جهان سوم تغییرات ناگهانی امر غیرمنتظرهای به شمار نمیآید. اگر شما میخواهید در اینجا کار کنید باید این ریسک را هم بپذیرید. بنابراین اولین کاری که اینجا میکنید این است که تا میتوانید کالاهایتان را بفروشید و فقط در صورتی سرمایهگذاری کنید که برای فروش کالاهایتان چارهای جز این کار نداشته باشید. اما اگر مجبور باشید در اینجا سرمایهگذاری کنید به میزان حداقل ممکن سرمایهگذاری نمایید و صنایعی را انتخاب کنید که قطعات و لوازم آن از انگلستان وارد شود ـ مانند صنایع مونتاژ که در واقع سوار کردن قطعات صادراتی انگلیسی در ایران است. در این محدوده و باتوجه به این نکات من معتقدم که ایران یکی از بهترین بازارهایی است که شما میتوانید برای مصرف کالاهای خود در جهان سوم پیدا کنید.»دوران رونق اقتصادی در ایران خیلی زودتر از آنچه ما تصور میکردیم به پایان رسید. در نیمه سال ۱۹۷۵ ایران برای نخستین بار پس از افزایش درآمد نفت با مضیقههایی روبهرو شد و بودجهای که در نیمه دوم این سال به پارلمان ایران داده شد در حدود دو میلیارد دلار کسری داشت. این کسری بودجه از سویی ناشی از رکود و بحران اقتصادی ناشی از افزایش قیمت نفت در غرب و کاهش تقاضا برای نفت بود و از سوی دیگر تورم و کاهش قدرت خرید دلار، امکانات مالی ایران را برای اجرای برنامههای بلندپروازانه شاه محدود ساخته بود. طرحهایی که پیشبینی میشد با چند صد میلیون دلار هزینه به انجام برسد اکنون میلیاردها دلار خرج داشت و در واقع تورم در غرب بسیاری از آثار ناشی از افزایش درآمدهای نفتی را خنثی کرده بود. فساد و فرار سرمایهها از کشور و کمبود نیروی کار ماهر و تنگناهایی که براثر اجرای برنامههای شتابزده به وجود آمده بود، بر مشکلات موجود میافزود. حجم پنجمین برنامه عمرانی پنجساله کشور براثر افزایش درآمد نفت به دو برابر افزایش یافت، ولی برنامههای توسعه نظامی کشور و حرص و ولعی که برای به دست آوردن سلاحهای مدرن به کار میرفت با برنامههای عمرانی به رقابت برخاسته بود. در تابستان سال ۱۹۷۵ بعضی از برنامههای بلند مدت و دست نیافتنی حذف یا تعدیل شد. پروژههایی مانند طرح ایجاد بیمارستانهای مجهز با سازمان و پزشکان خارجی و تولید هزاران تخت بیمارستانی لغو گردید و طرح بزرگ تجدید سازمان سیستم توزیع داخلی کشور کنار گذاشته شد.هزاران کامیون آمریکایی که برای ایجاد سیستم جدید توزیع در کشور سفارش داده شده بود، در نمکزارهای اطراف بندرعباس مدفون گردید و رانندهای برای حرکت دادن آنها پیدا نشد. دولت شروع به تعدیل و تقلیل مخارج خود نمود و تاریخ اجرای بعضی از پروژهها به علت کمبود امکانات مالی تمدید شد.دولت برای کنترل تورم و گرانی در داخل که موجب نارضایی مردم شده بود، دست به اقدامات خشونتآمیزی زد و گروههایی که برای نظارت بر قیمتها تعیین شده بود با اعمال فشار و تهدید درصدد پایین آوردن قیمتها برآمدند. یک برنامه مبارزه با فساد با سروصدای تبلیغاتی زیاد به موقع اجرا گذاشته شد و بعضی از بازرگانان و مدیران شرکتها مجازات شدند و در این جریان یکی از نزدیکان شاه هم مورد تعقیب قرار گرفت. از کمپانیهای خارجی خواسته شد سوگندنامههایی را امضا کنند که ضمن آن میبایست اعتراف کنند چه مبلغ و به چه کسانی «کمیسیون» پرداخت کردهاند. به طور خلاصه سال ۱۹۷۵ پس از بدمستیها و دیوانگیهای سال ۱۹۷۴ یک سال هوشیاری و ارزیابی تازه بود. فقط نیروهای مسلح از باد سرد خشم و تندخویی شاه مصون ماندند.ناکامی در برآوردن انتظارات بزرگ سال ۱۹۷۴ با بروز علائم یک بیماری سیاسی همراه بود که به همه قشرهای جامعه ایرانی سرایت کرد. در ماه اوت من احساس کردم که باید در گزارش خوشبینانه قبلی خود درباره اوضاع ایران که در سال پر رونق ۱۹۷۴ به لندن فرستاده بودم تجدیدنظر کنم. گروههای تروریستی که از هر دو جناح راست افراطی و چپ افراطی در میان آنها دیده میشدند بر فعالیت خود افزوده و با کارآیی و هماهنگی بیشتری عمل میکردند.
ارسال نظر