خواندنیهای تاریخ
بیگانگی شاه و مردم از نگاه «پارسونز»
سابقه رژیم شاه در مسائل مربوط به حقوق بشر بد بود. بازداشتهای خودسرانه، زندانی کردن افراد بدون محاکمه، شکنجه و اعدام سریع و آزار و تعقیب دانشجویان و کارگران مخالف و ناراضی یک امر عادی به شمار میآمد. حکومت استبدادی شاه و فشار و اختناق حاکم بر ایران موجب عدم رضایت و گسترش موج مخالف در میان روشنفکران و دانشجویان ایرانی گردیده و با توسعه دانشگاهها و مدارس عالی و افزایش تعداد دانشجویان این مخالفتها ابعاد وسیعتری پیدا کرد... شاه روزبهروز از جامعهای که برآن سلطنت میکرد، دورتر میشد و هرچه بیشتر منزوی میگردید به ناچار بیشتر به ارتش و نیروهای امنیتی خود متکی میشد. تزریق ناگهانی درآمدهای هنگفت حاصل از افزایش قیمت نفت در دسامبر سال ۱۹۷۳، بدون افزایش سطح تولید، تعادل عرضه و تقاضا را در بازار ایران برهم زد و به تورم و گرانی بیسابقهای انجامید که نرخ آن به اعتراف مقامات دولتی در حدود بیست درصد در سال و عملا خیلی بیشتر از آن بود. سیستم ابتدایی راهآهن ایران برای حمل کالاهای مصرفی و وارداتی کافی نبود و بنادر کوچک ایران ظرفیت پذیرش کشتیهایی را که کالاهای سفارشی از خارج را به ایران حمل میکردند، نداشت.
سیستم توزیع داخلی کشور هم قدیمی و نارسا بود و کمبود کالاها و مواد مصرفی نمودار میشد. روستاییان که شنیده بودند خیابانهای شهرها را با پول و طلا فرش کردهاند برای جمعآوری این پولها به شهرها هجوم میآوردند، ولی چیزی در خیابانها نمییافتند و ناچار با عملگی و کارهای پست دیگر به جمع پرولتاریای بیریشه و بیخانمان شهری میپیوستند. عرضه نیروی کار ماهر با عقب بودن سیستم آموزش فنی و حرفهای نسبت به تقاضای روزافزون جامعه به سرعت کاهش مییافت.طبقه متوسط جدید که پس از طبقه مرفه و بسیار ثروتمند بیشتر از همه از رژیم پهلوی بهرهمند شده بودند به نوبه خود از عوارض تورم و گرانی در رنج بودند و برای یک کارمند عالیرتبه دولت یا یک مدیر بخش خصوصی پرداختن هفتاد درصد درآمد برای اجارهخانه امری عادی به نظر میرسید.
این امر روال عادی زندگی مردم ایران را برهم زد و جمعیت روستایی کشور را هم که وسایل تامین معاش معمول خود را کنار گذاشته و به شهرها روی آورده بودند به جمع ناراضیان افزود.من اسکلههای خرمشهر را در منتهی الیه خلیج فارس که بندر عمده تجارتی ایران بود، دیدم و از مشاهده کوههای انباشته از ماشینآلات و کالاهای مصرفی و کیسههای شکر و سیمان که بدون نظم و ترتیب در کنار هم ریخته شده بود، منظرهای که شاید «هرکول» را هم به وحشت میانداخت، شگفتزده شدم. من از یک جنگل و مرتع حفاظت شده هم که ظاهرا به سبک کشورهای غربی برای حفظ حیات وحش قرق شده بود، بازدید کردم. عشایر و دامداران محلی که طی قرنها از این جنگلها و مراتع برای چرای دامهای خود استفاده میکردند اجازه ورود به مناطق ممنوعه را نداشتند و در صورت تخلف بازداشت و زندانی میشدند، ولی اعضای خانوادههای وابسته به رژیم با اجازه مخصوص از این مناطق ممنوعه برای شکار استفاده میکردند. زنندهترین نوع تضاد در خودنمایی و فخرفروشی مرفه و نوکیسههای شمال شهر وضع فلاکتبار و آشفته تودههای مردم در جنوب تهران مشاهده میشد.
در دانشگاهها عدم رضایت و مخالفت با رژیم گسترش یافته بود و ساواک به طور روزافزونی برای کنترل امور دانشگاهها و مراکز آموزش عالی مداخله میکرد. فساد هم با ابعاد وحشتناکی توسعه مییافت. من از شهرهای مقدس مشهد و قم هم دیدن کردم، در حین عبور از کنار اماکن مقدسه در قم ناظر مشتهای گره کرده مردم بودم و در مشهد ایمان و اعتقاد مذهبی مردم را از نزدیک دیدم، اما در این شهر مقدس استانداری که از طرف دولت تعیین شده بود آشکارا به سنتها و معتقدات مذهبی مردم اهانت میکرد. در آن روزها ملاهایی که گاه و بیگاه در خیابانهای تهران دیده میشدند چهرههای محزون و گرفتهای داشتند و زندگی ساده و محقر آنها با جلال و شکوه زندگی تکنوکراتها و صاحبان شرکتها و موسسات صنعتی و بازرگانی در شمال شهر و گرایش آنها به زندگی غربی در تضاد کامل بود. حکومت پلیسی با بیرحمی و خشونت براوضاع مسلط شده بود و شاه مصمم و قوی با شیوه استبدادی کنترل امور را به طور کامل در دست داشت. کمتر کسی میتوانست تجسم کند که چگونه ممکن است روزی این رژیم ساقط شود. رژیم چنان مستحکم و استوار به نظر میرسید که حتی در صورت فقدان شاه، براثر بیماری یا حادثه یا گلوله یک تروریست، فرو ریختن اساس رژیم بعید مینمود و کسانی که از وقوع چنین حادثهای ابراز نگرانی میکردند پیشبینی میکردند که پس از یک دوران کوتاه ناآرامی و بلاتکلیفی رژیم با پشتیبانی نیروهای مسلح پابرجا خواهد ماند و یک شورای سلطنتی به ریاست ملکه تا رسیدن ولیعهد به سن قانونی براوضاع مسلط خواهد شد. نتیجه اینکه به اعتقاد من، ایران در پایان سال ۱۹۷۴ برای انگلستان مانند همه کشورهای دیگر جهان میدان مناسبی برای شرطبندی و آزمودن شانس به شمار میآمد. البته مخاطرات آنقدر مهم و جدی نبود که ما به خاطر آن فرصتهای بزرگی را که رویای تمدن بزرگ شاه در پیشروی ما نهاده بود از دست بدهیم.
ارسال نظر