رجال معاصر- مردان و زنان نامدار ایران-۳۲
امیر احمدی؛ اولین سپهبد ایران
سپهبد احمد امیراحمدی، فرزند سرتیپ نقیآقا و داماد سردار عظیم توفیقی (سرلشگر محمد توفیقی)، متولد ۱۲۶۲ در تهران. پس از انجام تحصیلات مقدماتی در ۱۴ سالگی با درجه معیننائبی وارد قزاقخانه شد و تدریجا مراحل ترقی را طی کرد. در آن تاریخ قزاقخانه ایران زیر نظر افسران روسی اداره میشد. او در چند زد و خورد داخلی شرکت کرد. رشادت، تهور و قساوت وی مورد توجه فرماندهان قرار گرفت، ارتقای مقام یافت و تدریجا درجه سرهنگی گرفت.
در ۱۲۹۹ با درجه سرتیپی فرمانده قسمت سوار آتریاد همدان بود. با میرپنج رضاخان و سیدضیاءالدین طباطبایی برای حمله به تهران هم قسم شدند و در سوم حوت ۱۲۹۹ وارد تهران شد. احمدآقا به درجه میرپنجی ارتقای مقام یافت. اولین ماموریت او بعد از کودتا، سرکوبی امیر موید سوادکوهی در مازندران بود که سرانجام منجر به شکست امیر موید شد. در ۱۳۰۱ که مقدمات تشکیل ۵ لشگر در ایران فراهم شد، با درجه امیرلشگری به فرماندهی لشگر غرب که مرکز آن در همدان بود منصوب شد و برای اعاده امنیت در آن منطقه دست به اقدامات شدیدی زد. مخصوصا برای تسخیر لرستان از هیچ نوع اقدام حاد و تندی خودداری ننمود و سرانجام در این ماموریت به دریافت نشان ذوالفقار که عالیترین نشان نظامی آن روز بود مفتخر شد. در شهریور ۱۳۰۴ به ریاست ژاندارمری برگزیده شد و قریب چهار سال در آن سمت باقی ماند. در این سمت ماموریتهای جنگی زیادی انجام داد، از جمله ماموریت آذربایجان بود و فرماندهی لشگر تبریز نیز ضمیمه کار او شد.
در ۱۳۰۸ به درجه سپهبدی رسید که اولین سپهبد ایران نیز به شمار میرفت. ولی پس از چندی مورد بیمهری رضاشاه واقع شد و از مشاغل مهم نظامی برکنار شد و شغل کوچکی در تهران، که ریاست اداره اصلاح نژاد اسب بود، به او واگذار شد. علت بیمهری رضاشاه این بود که امیراحمدی در ماموریتهای جنگی لرستان خزائن بیشماری به دست آورده بود و برخلاف امیرلشگر عبداللهخان امیر طهماسبی که تمام دارایی و زر و زیور و نقدینه اقبالالسلطنه ماکویی را در طبق اخلاص قرار داده تقدیم سردار سپه نموده بود، او از تقدیم پیشکشی آن همه جواهرات و اثاثیه گرانقیمت به رضاشاه خودداری نموده و آن را برای خویش اندوخته بود. امیراحمدی تا شهریور ۱۳۲۰ در ارتش، محلی از اعراب نداشت. به هیچ وجه او را در مسائل نظامی مداخله نمیدادند. در شهریور ۱۳۲۰ رضاشاه او را دعوت به همکاری کرد و از گذشته اظهار ندامت نمود. وی را فرماندار نظامی تهران نمود و در آن روزهای آشفته برقراری امنیت تهران را عهدهدار شد. در آذرماه همان سال در ترمیم کابینه ذکاءالملک فروغی عهدهدار وزارت کشور شد. در آن ایام به علت اشغال ایران از طرف قوای بیگانه کشور از لحاظ خواربار در مضیقه شدید قرار داشت. تلاش امیراحمدی برای بهبود وضع نان شهر به جایی نرسید. با سقوط کابینه فروغی، امیراحمدی کنار رفت. در دیماه ۱۳۲۱ در ترمیم کابینه قوامالسلطنه وزیر جنگ شد و در ماجرای ۱۷ آذرماه همان سال که منجر به آتش زدن خانه قوامالسلطنه و غارت دکانها شد، به حکومت نظامی تهران و فرماندهی پادگان مرکز رسید و از ادامه اغتشاش و هرج و مرج جلوگیری نمود. پس از سقوط قوامالسلطنه ریاست دولت به عهده سهیلی قرار گرفت. در تمام مدت نخستوزیری سهیلی وزیر جنگ بود. در کابینههای زودگذر ساعد و بیات، صدر حکیمی سمتی نداشت، اما در ارتش بازرسی نواحی را داشت. در ۱۳۲۴ بر اثر پافشاری و استقامت شاه وارد کابینه قوامالسطنه شد و در چهار کابینه او عضویت داشت، ولی به علت ناسازگاری با خواستههای قوامالسطنه که تحریکات شاه عامل ناسازگاریاش بود از کابینه اخراج شد و جای خود را به محمود جم داد.
در ۱۳۲۶ در کابینه حکیمالملک وزیر کشور و در کابینه عبدالحسین هژیر وزیر جنگ و در کابینه ساعد همچنان وزیر جنگ بود. در ۱۳۲۸ که مجلس سنا تاسیس یافت، بازنشسته شد و مقام سناتور انتصابی گرفت و تا زمان فوت قریب ۱۶ سال این مقام تشریفاتی را عهدهدار بود. در طول حیات خود هشت بار وزیر جنگ، دو مرتبه وزیر کشور، پنج نوبت فرماندار نظامی تهران، دو بار فرمانده کل ژاندارمری و سالها فرمانده لشگر لرستان و آذربایجان بوده است. بعد از شهریور ۱۳۲۰ و وزیدن نسیم آزادی و حلول دموکراسی نسبی، مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت؛ مخصوصا روزنامههای چپگرا حملات سختی به او کردند و از قساوتها و آدمکشیهایش در لرستان داستانها به رشته تحریر درآوردند و از ثروت و املاک و مستغلات او در تهران افسانهها ساختند. امیراحمدی در مقام دفاع در مجلس و مطبوعات به پاسخگویی برآمد.
امیراحمدی در ۱۳۴۴ در اثر ابتلا به سرطان درگذشت. او یکی از متمولین درجه اول ایران بود و مستغلات زیادی در تهران داشت. در ورامین املاک مزروعی زیادی داشت. مردی بود کمسواد، متهور، جسور، بیرحم، قلدر، جدی، وظیفهشناس و حریص به جمعآوری مال و مکنت. میگفتند تعداد مستغلات او در تهران از هزار افزون میباشد. غالب مستغلات اطراف چهار راه عزیزخان و حسنآباد که منزلش در آن حوالی قرار داشت، متعلق به او بود. با مستاجرین خود به خشونت رفتار میکرد. شخصا در مقام تعزیر و تنبیه آنها برمیآمد و برای ازدیاد مالالاجاره متوسل به دستگاههای انتظامی میشد.
در اواخر عمر یکی از نویسندگان را برای نوشتن خاطرات خود دعوت کرد. آن نویسنده مدعی است هزار صفحه از خاطرات وی را تدوین نموده و یک نسخه از آن توسط امیراحمدی در زمان حیات به عباس مسعودی مدیر وقت روزنامه اطلاعات سپرده شده است. به موجب وصیت قرار بوده است این یادداشتها بعد از مرگ امیراحمدی منتشر شود. پس از فوت امیراحمدی، انتشار یادداشتها در روزنامه اطلاعات آغاز شد. در اولین قسمت یادداشتها امیراحمدی صراحتا مدعی شده بود که فقط او بوده که خوزستان را به ایران برگردانده است؛ حتی نادرشاه هم نتوانسته چنین کاری بکند.
یادداشتهای وی این ادعا را بیان میکرد که اعاده امنیت در ایران فقط مدیون خدمات اوست. پس از انتشار این قسمت از خاطرات، سر و صداهایی بلند شد. مخصوصا خانواده پهلوی موجب شدند از انتشار بقیه خاطرات خودداری شود. امیراحمدی در جوانی با دختر سردار عظیم (سرلشگر محمد توفیقی) ازدواج کرد. حاصل و ثمره این وصلت چهار پسر و چهار دختر بود که هیچ کدام از لحاظ علمی و سیاسی به جایی نرسیدند. قسمتی از خاطرات امیراحمدی از طرف موسسه تاریخ معاصر ایران در دو مجلد به چاپ و انتشار رسید.
ارسال نظر