تاریخ مشروطه
پول، کسب و کار و زمان در نگاه ایرانیان
آرنولد هنری ساویج لندور، نویسنده و جهانگرد انگلیسی در اوایل دهه ۱۹۰۰ از ایران دیدار و پس از آن به هند رفت. او همانند همه انگلیسیها که در ایران بوده و خاطرات خود را نوشتهاند، بخشهایی از آنچه دیده را در کتاب «ایران در آستانه مشروطیت» نوشته است.
بخش نخست
آرنولد هنری ساویج لندور، نویسنده و جهانگرد انگلیسی در اوایل دهه ۱۹۰۰ از ایران دیدار و پس از آن به هند رفت. او همانند همه انگلیسیها که در ایران بوده و خاطرات خود را نوشتهاند، بخشهایی از آنچه دیده را در کتاب «ایران در آستانه مشروطیت» نوشته است. گوشههایی از کتاب یاد شده که توسط علی اکبر عبدالرشیدی به فارسی ترجمه شده است را در چند شماره میخوانید.
بسیاری از ایرانیان مبانی مستحکم برای انجام یک تجارت و کسبوکار موفقیتآمیز را نمیدانند. یکی از علل آن شرایطی است که در آن زندگی میکنند و تحت آن شرایط است که به چنین مسیری کشیده شدهاند. دیگر اینکه فکر میکنند ثروت یعنی پول نقد. یعنی تفاوت دارایی نقد، سپرده و سرمایه را نمیدانند. شاید برای همین است که در امپراتوری شاه کسبوکار رونق چندانی ندارد. وقتی ایرانیان میگویند در ایران سرمایههای زیادی وجود دارد که باید سرمایهگذاری شود نشانی غلط میدهند و درک درستی را انعکاس نمیدهند. در ایران ثروتهای زیادی وجود دارد که بدون استفاده یک جا جمع شده است، اما سرمایهای برای سرمایهگذاری به معنای واقعی آن وجود ندارد. این مبالغ یا به صورت نقد یا به صورت جواهر نگاهداری میشود. بخشی از آن به صورت شمشهای طلا و نقره نگاهداری میشود. این داراییها قرنها در سردابهای تاریک نگاهداری میشوند، اما هرگز به نفع کشور یا تجارت ایران مورد بهرهبرداری قرار نمیگیرد. ایرانیان به دلیل خست همسایگان یا به دلیل تفاوتهای نژادی که در اطراف آنها وجود دارد و به خاطر اینکه آسیاییها همیشه از بودن داراییها و ثروتشان در دسترسشان احساس رضایت میکنند، سعی بر این دارند که داراییهای خود را هر چه جدیتر و بیشتر مخفی نگاه دارند و هر نشانهای را که بتواند میزان ثروت اندوخته شده را برای همسایگان برملا کند پنهان نگاه میدارند. دیدیم که ایرانیان ثروتمند خانههای گرانقیمت خود را چگونه میسازند و به چه دلیل عمدا ظواهر بیرونی خانهها را کماهمیت جلوه میدهند تا خود را از حرص و طمع مقامات و چشم بد دیگران دور نگاه دارند. به این دلیل تشخیص خانه ثروتمندان میلیونر از خانه تجار معمولی دشوار است.باید به خوبی درک کنیم که ایرانیان انسانهای خسیسی نیستند. برعکس دوست دارند بریز و بپاش داشته باشند، اما این زندگی مرفه و بریز و بپاش را زیر نقابی از پنهانکاری مخفی میکنند. در جامعهای که سوءمدیریت حاکم باشد راهی برای باقی نمیماند که بتوان سرمایه خود را در راه کسبوکار به کار گرفت. از سوی دیگر خارجیان هم در ایران سابقهای از موفقیت کسبوکار خود برجای نگذاشتهاند که ایرانیان طبق آن الگو دست به کار کسب موفقیتآمیزی شوند. برعکس این خارجیان چنان عمل کردهاند که ایرانیان بیشتر بدبین شدهاند و روش خارجیان را قبول نکردهاند.بنابراین به دلیل نبودن راهی دیگر، ایرانیانی که قصد استفاده از ثروت خود را داشتهاند، شروع به هدر دادن آن و خرج کردن بیحساب اصل و سود دارایی خود کردهاند. این درآمد و ثروت را در جواهرفروشیها و قالیفروشیها به کار انداختهاند. بخشی از این ثروت هم خرج رشوه و حق و حساب دادن شده است تا اغراض و امیال خود را تامین کنند. نتیجه؟ ایرانیان به یک زندگی اشرافی حاکی از فخرفروشی تن دادهاند. پس ناتوانی در سرمایهگذاری گاه به رونق برخی فعالیتها هم کمک کرده است. مثلا در نقاط دور افتادهای که مردم نان برای خوردن ندارند و خانههایشان روی سرشان در حال فرو ریختن است، مغازههای طلافروشی، زریدوزی و برودریدوزی دیده میشود. این در حالی است که در این شهرها و محلهها مایحتاج مردم مورد نیاز است و یافت نمیشود.در ایران تعداد ایرانیان علاقهمند به دور دنیا گشتن، ماجراجویی و اکتشاف نسبتا کم است. در ایران تعداد کمی ایرانی را میبینی که به خارج از ایران سفر کرده باشد و مثل غربیها به افزایش حجم خاطرات و تجربهها علاقهمند باشد، اما همین مردم، خارجیانی را که به ایران سفر کردهاند دیدهاند و در اثر همین خاطرات است که انزوا را برگزیدهاند و در لاک خود پناه گرفتهاند. تعداد زیادی از ایرانیان از هر چه خارجی است بیزار شدهاند و سعی میکنند خود را از آنان پنهان کنند.علت این است که ایرانیان از خارجیان خاطرات خوبی ندارند. ایرانیان گول خارجیان را خوردند و روزگاری طلا و نقره پنهان شده خود را از پستوها خارج کردند و آن را تبدیل به سهمهایی کردند که کاغذهایی چاپی بیش نبودند. آنها این کاغذهای چاپی را خریدند به این امید که درآمدی کلان نصیب آنها شود. ما دیدیم چگونه کارخانه قند، کارخانه شیشهسازی، شرکت گاز و شرکت معادن در ایران سابقه بدی از خود برجای گذاشتند و ایرانیان از طریق این خاطرات است که نسبت به روش پولدار شدن خارجیها بدبین هستند. این بدبینیها بسیار ریشهدار و عمیق است. اگر ایرانیان دوباره به سراغ انبار کردن و پنهان کردن پول نقد و طلا و نقره رفتهاند نباید آنان را سرزنش کرد. این رفتار ایرانیان نتیجه تاثیری است که خارجیان در ذهن آنها برجای گذاشتهاند و ثمره ضررهایی است که آنها کردهاند و حاضر نیستند دوباره آن را تجربه کنند.ایرانی دریافته است اگر هم ثروتی بیندوزد ممکن است روزی مجبور شود آن ثروت را به راحتی تقدیم یک مقام دولتی کند. این یک احتمال است. اما اگر پول و دارایی خود را در یک شرکت خارجی سرمایهگذاری کند قطعا آن را از دست خواهد داد و ضرر هنگفتی متحمل خواهد شد. صرفنظر از ضررهایی این چنین ایرانیان پشت دست خود را داغ کردهاند که دیگر اسیر طرحهای خارجی نشوند و در نتیجه مسخره دوستان خود نگردند.
بدون تردید ایرانیان اعتماد خود را نسبت به خارجیان به شدت از دست دادهاند؛ به استثنای چند نفری که میشناسند و به آنها اعتماد دارند. در نظر ایرانیان اکثر اروپاییانی که از ایران بازدید میکنند، ماجراجو یا دزدند. انبار کردن ثروت به جای سرمایهگذاری در ایران یکی از عواملی است که باعث کمبود نقدینگی مورد نیاز صنایع شده است. در ایران تنها کسبه خردهپا هستند که در کسبوکار محدود خود سود ناچیزی به دست میآورند در حالی که تجار بزرگ گرفتار بیاعتمادیهای جدی هستند.
اما نباید چنین تصور کرد که ایرانیان به پول بیاعتنا هستند. برعکس در روی کره زمین کمتر ملت و نژادی را میتوان یافت که به اندازه ایرانیان در همه طبقهها و گروهها به داشتن پول چنین علاقه وافر و غیرعادی داشته باشند. اگر این منطق را بپذیریم باید به این سوال پاسخ دهیم که در کشوری که هیچ مجتمع بازرگانی وجود ندارد و داراییها نمیتواند سرمایهگذاری شود، ایرانیان چگونه تولید ثروت میکنند و چگونه پول خود را افزایش میدهند.
در ایران راههایی برای تولید ثروتهای غیرقانونی وجود دارد. یکی از این راهها نزولخواری است؛ دادن وام و دریافت آن با بهرههای بالا. نرخ بهرهها در ایران ۵۰ درصد، ۸۰ درصد، ۱۰۰ درصد و حتی بیشتر از آن هم هست. از این نرخها در بانکهای خارجی خبری نیست. نرخ ۱۵درصد پایینترین نرخ است که نرخ معقولی به نظر میرسد. این نزولخواریها در یک کشور اسلامی و از سوی مردم مسلمان این کشور عجیب به نظر میرسد. نزولخواری در قوانین اسلامی خلاف تعالیم قرآنی است. نزولخوارانی که ظاهری مسلمان و متعصب به خود میگیرند از این عملیات پول سرشاری نصیب خود میکنند.ایرانیان ماهیتا مردمی رویایی هستند. البته معنای این سخن این نیست که کاملا تنبل هستند. اما همیشه گرفتار خیال و رویا هستند. حالا راجع به چه فکر میکنند بماند برای بعد. همین قدر کافی است بدانیم که وقت زیادی از عمر خود را صرف فکر کردن میکنند تا کارهای دیگر. ذهن ایرانی به مانند ذهن انسانهایی است که اهل کار سخت و مداوم نیستند. گاه یک ایرانی حتی برای کار انجام نداده خود هم دستمزد زیادی را مطالبه میکند. عایدی هر ایرانی هر چقدر زیاد هم باشد، همیشه او را راضی نمیکند. انتظار ایرانی همیشه بیشتر از پولی است که دریافت میکند.
وقت و زمان نیز از مقولات مهمی است که در مورد ایران قابل بررسی است. هیچ ملتی را نمیتوان یافت که به اندازه ایرانیان وقت و زمان را کمارزش بداند. بیاعتنایی ایرانیان به وقت روی همه مردم جهان را که به وقت بیاعتنا هستند سفید کرده است. وقتشناسی اغلب معنا ندارد. وقتنشناسی ایرانی به خصوص در موعد پرداخت دیون، خود را نشان میدهد. هر ایرانی باید برای هر کاری وقت صرف کند. شتاب و عجله در ایران معنا ندارد. مهلت سه ماهه یا شش ماهه برای بازپرداخت دیون ایرانی زمان بسیار اندکی است. دوازده ماه، هجده ماه یا بیستوچهار ماه زمان مناسبتری است. اگر هم اجازه پیدا کند بدهی خود را هرگز نپردازد که چه بهتر. گرفتن طلب از ایرانی به زور و فشار نیاز دارد. البته در پایان طلب وصول میشود، هم اصل سرمایه و هم سود آن. ایرانیان نمیدانند چرا صاحب پول برای پس گرفتن طلب خود این همه اصرار میکند. اگر طلب امروز پرداخت نشود فردا یا پسفردا پرداخت میگردد، پس اصرار و فشار برای چه؟ ایرانیانی هم که اهل کسب و کار هستند روزهای زیادی را صرف حرف زدن و تعارف کردن بیحاصل میکنند تا تصادفی موضوع بحث و معاملهای به میان کشیده شود. از آن پس دوباره ساعتها بحث و گفتوگو و هفتهها و حتی ماهها اتلاف وقت میکنند تا تصمیم نهایی برای معامله بگیرند.
ارسال نظر