با اینکه سفر دور و دراز و پر نشیب و فراز رابرت شرلی چندان نتیجه‌ای نداده بود، ولی همان استقبال گرم آلمان و توافق نسبی اسپانیا و روی خوش جیمز اول پادشاه انگلستان، شاه عباس را واداشت که بار دیگر رابرت را به اروپا بفرستد تا مگر این بار نانی از این تنور که هنوز اندک حرارتی از آن احساس می‌شد، بیرون آید. شرلی که هنوز خستگی از تن نگرفته بود، به این کار رغبتی نداشت، ولی در برابر اوامر شاه‌عباس غیر تسلیم و رضا چاره‌ای نداشت. به‌ناچار رنج سفر دوباره را بر خود هموار کرد و روی به راه نهاد. این بار از طریق هند و پرتغال یعنی از راه جنوب آفریقا و دماغه امیدنیک به اسپانیا رفت؛ زیرا ماموریت داشت با ماموران و عمال پرتغالی در هرمز و گوآ مذاکره کند و آنان را از بدرفتاری و خشونت و قساوت با اتباع ایران برحذر دارد. دلیل بد رفتاری این بود که ایران در سال ۱۰۱۰ بحرین و در سال ۱۰۲۲ بندر گمبرون (بندر عباس) را از پرتغالیان بازپس گرفته بود و آنان به این سبب با ایرانیان بدرفتاری می‌کردند. شرلی با ماموران پرتغالی در خلیج فارس توافق کرد که تا اعلام نتیجه مذاکرات وی با پادشاه اسپانیا نسبت به ایرانیان دشمنی نورزند، اما پرتغالیان دست اندرکار در حکومت هند پرتغال در بندر گوآ به هیچ وجه حاضر به قرارداد دوستانه نشدند، بلکه خواستار آن بودند که قبل از هر قراردادی، بحرین و گمبرون و دیگر نقاطی که ایرانیان گرفته بودند بدیشان مسترد گردد.

در مدت ده ماهی که شرلی در گوآ بیهوده با پرتغالی‌ها چانه می‌زد، مخالفان دیگری نیز برای بی‌اثر کردن سفارت رابرت شرلی دسیسه چینی می‌کردند. اینان عمال شرکت هند شرقی انگلیس بودند که با سفرهای شرلی به اسپانیا مخالفت می‌ورزیدند، زیرا بیم آن داشتند که مبادا تجارت ابریشم ایران یک باره به دست اسپانیایی‌ها افتد. بنابراین تصمیم گرفتند که به کشتی حامل رابرت شرلی حمله کنند و او را در وسط دریا دستگیر نمایند، اما رابرت تصادفا توانست از دست ایشان جان به سلامت برد و در اکتبر سال ۱۰۲۶(۱۶۱۲) خود را به اسپانیا برساند. رابرت شرلی طبق دستور مخدوم خود می‌خواست از طرفی فیلیپ را به جنگ با ترکان عثمانی وادار کند و از طرف دیگر اسپانیا را وادارد که از طریق مسدود کردن مدخل بحر احمر با کشتی‌های جنگی، تجارت دولت عثمانی را با کشورهای مصر و عربستان و هندوستان قطع نماید و در مقابل حاضر شد که بندر گمبرون را به اسپانیایی‌ها مسترد دارد، اما فیلیپ در برابر این اقدامات نظامی و سیاسی، جزایر بحرین را نیز مطالبه می‌کرد و چون رابرت اجازه‌ای برای قبول چنین تعهدی نداشت مذاکرات به جایی نرسید و رابرت روانه ایتالیا (رم) شد. هنگام اقامت وی در رم، فان دیک نقاش مشهور هلندی تصویری از او و زنش ترزیا کشید که از شاهکارهای اوست.

سررابرت از رم به انگلستان رفت و در اواخر ماه ربیع الاول سال ۱۰۳۲/ ژانویه سال ۱۶۲۴ به لندن رسید و جیمز اول او را به عنوان سفیر ایران احترام فراوان کرد. سرجان فینت رئیس تشریفات درباره شرفیابی سررابرت به حضور پادشاه انگلستان چنین می‌نویسد:

روز ۱۹ ژانویه به من دستور داده شد که به نیومارکت بروم و از سررابرت شرلی سفیر شهریار ایران استقبال و پذیرایی کنم و وسایل آسایش او را فراهم سازم....

هشت روز بعد، با کالسکه شاهی و پنج پیشخدمت مخصوص سلطنتی به استقبال او رفتم و چون از دربار به من خبر دادند که شاه بعد از ظهر همان روز سفیر را به حضور خواهد پذیرفت، دو ساعت به ظهر مانده سفیر را با کالسکه سلطنتی به کاخ شاه بردیم. من او را به اتاق خلوت شاه هدایت کردم و از آنجا، ارل آو انگلیسی او را به خوابگاه شاه برد و به حضور رسانید. رابرت شرلی سراپا لباس ایرانی پوشیده بود و عمامه‌ای بر سرداشت. چون به خدمت شاه رسید دوبار سر تعظیم فرود آورد و بار سوم عمامه ایرانی خود را از سربرداشت و پیش پای شاه گذاشت و خود به زانو درآمد و بیاناتی کرد. چون شاه او را اجازه برخاستن داد، برخاست و عمامه بر سر نهاد و اعتبارنامه‌های خود را که به زبان فارسی نوشته شده بود تقدیم داشت؛ اما چون در سراسر انگلستان کسی که زبان فارسی بداند پیدا نمی‌شد، مطالب نامه‌هایش نامعلوم ماند. پس از آن شاه به سفیر اظهارات ملاطفت آمیزی کرد و او را اجازه بازگشت داد.

منبع:راسخون