تاریخ ایران- چنظریات تقیزاده درباره رضاشاه-۴
علیه کمپانی نفت انگلیس
رضاخان با فرنگیمآبها میانه خوبی نداشت. یک روز یحییخان قراگوزلو که آدم خیلی نجیب و خوب بود و وزارت معارف را داشت به تیمورتاش گفت شاه به ما با قیافه عبوس نگاه کرد. تیمورتاش گفت که از فرنگیمآبها بدش میآید. اعتمادالدوله میلی به وزارت معارف نداشت، ناچار مانده بود. رضاشاه هم میفهمید اعتمادالدوله یک روز به هیات دولت نیامد و او یکی دو دفعه پرسید کجاست؟ گفتند کسالت دارد. آمد نشست کاغذها را همین طوری برداشت. بالای یک کاغذی قراگوزلو به مخبرالسلطنه مطابق تعارف معمول نوشته بود«حضرت اشرف». سرش را تکان داد و گفت حضرت اشرف! بعد گفت چطور است معافش بکنیم. این دیگر نعمت خدایی بود. فردایش اسبدوانی در جلالیه داشتند. من نرفتم. من زیاد به تملقات عمل نمیکردم. صبح فردای آن در دروس بودم. دیدم مخبرالسلطنه آمد منزل ما. گفت دیروز شاه به من گفت فکر یک وزیر معارف هم بکنید و با فلانی هم مشورت بکنید. صبح بود آمد مشورت بکند.
وزارت معارف
پیش از وقتی که شاه شد یک وقت خواست مرا وزیر معارف بکند. گفت آرزویش این است که وزارت معارف را قبول بکنم. گفتم گمان نمیکنم، فکر میکنم. بعد گفتم نه من نمیکنم. رفت تدین را انتخاب کرد. تیمورتاش به این فکر افتاد که قراگوزلو بشود. او که رفت خواست با من مشورت بکند. گفتم باید فکری بکنم. گفت خیلی خب من فردا صبح میآیم. بعد که دیدمش گفت از آنجا رفتم پیش شاه. دیدم خودش معین کرد و گفت دکتر احمدخان رییس معارف تبریز (مثل اینکه او باطنا راپرت مینوشته) گفت او را کفیل بکنند نه اینکه وزیر. چندی هم وزیر معارف شد. من او را از قدیم از لندن میشناختم.یک روز که در هیات وزیران بود به معاون ریاست وزرا گفت تدین را راه ندهند. گفت من این آدمها را میشناسم. قصدم این است هر که را که از خودش دم میزند چند روزی سرکار میآورم تا ببینم چه از دستش برمیآید. ضرری که نمیتوانند برسانند. گفته بود میدانم این تدین و رهنما با انگلیسیها ارتباط دارند.این تدین آدم تندی بود و خیلی افاده و تکبر داشت. وقتی هم سنا منعقد شد با من مدعی شد. از روز اول گفت مطابق نظامنامه باید این طور بشود.
شکایت دولت انگلیس
رضاشاه هرچه زور داشت داد به اینکه بر ضد کمپانی نفت در ولایات چراغان کردند. تلگراف زدند و فریاد بر ضد کمپانی بلند شد که ریشه انگلیسیها را بکنند. هر وقت او چیزی میخواست در و دیوار به صدا در میآمد که آن کار انجام شود.درباره جمهوریت هم همینطور سروصدا و تلگرافات از تمام ولایات بلند شد، تا آنکه آن را مسکوت گذاردند. حاجی میرزا علینقی گنجهای پدر مهندس رضا گنجهای(بابا شمل) که شخص خوشمزهای بود به شوخی میگفت این تنها موردی بود که مردم قیام کردند و وقتی نشد خوشحال شدند.آخر منتهی شد به اینکه دولت انگلیس به وکالت از کمپانی نفت از دست ایران به جامعه ملل عارض شد. چیز غریبی بود. کسی نمیگفت یک کمپانی امتیاز گرفته است. به شما چه مربوط است. چون دولت انگلیس شریک بود و شریک عمده هم بود. قسمت مهمی از سهام مال او بود، گویا صدی هفتاد یا اینطورها. وقتی این کار را کرد از کمپانی نصفش را خرید. حق امتیاز داشت که هر حرف بزند قبول بود. مدعی شد که دولت ایران به ما تجاوز کرده است. جلسه منعقد شد. در آنجا مرحوم علا و داور از طرف ایران برای مدافعه رفتند و مدافعه کردند.وقتی تیمورتاش را توقیف کردند داور با آقای علا برای دعوای امتیاز نفت به ژنو رفت. اول شاه در هیات وزرا گفت فلان کس(من) برود. بنا شد من و علا برویم. آخر جلسه رایش عوض شد که داور برود. آنها رفتند.
ارسال نظر