حسین خزایی

پیشینه؛ غرب مدرن (مدرنیته)

مدرنیته از اواخر قرون چهاردهم و پانزدهم میلادی در تاریخ تمدن غربی ظاهر شده‌است. این پدیده در تحولات فکری، تاریخی و اجتماعی گسترده مجموعه غرب ریشه دارد. درواقع ظهور متافیزیک مبتنی بر عقل جزئی در طالس و پس از او در آرای پارمیندس و به ویژه آنکساگوراس به معنای عبور از ساحت اندیشه «میتولوژیک اسطوره‌ای» در یونان باستان بود و این امر در جهان باستان اتفاقی بدیع به شمار می‌رفت؛ چراکه این متافیزیک متکی بر عقل جزئی منقطع از وحی و بنیاداندیشی یونانی، در نزد سقراط و به خصوص ارسطو، هیات یک دستگاه فلسفی منسجم را پیدا ‌کرد که در فلسفه ارسطو و در نهایت اپیکوریان و به ویژه «رواقیون» به مرحله نهایی و حتی بحران خود وارد ‌شدید. اما در جهان باستانی غرب، تفکر افلوطین بیش از هر متفکر دیگر، تجسم عرفان و تلاش به منظور انتقال از متافیزیک یونانی و فلسفه یونانی - رومی به «متافیزیک آمیخته با شریعت قرون وسطایی - مسیحی» است. بنابراین قرون وسطی دومین دوره حیات تاریخ غربی است. پس از آن با ظهور رنسانس و به ویژه از قرون چهاردهم و پانزدهم میلادی، تاریخ قرون وسطی نیز به پایان رسید و عهد مدرن آغاز ‌گردید. مدرنیته از زمان پیدایی‌اش در اواخر قرن چهاردهم تا امروز در حدود پانصد سال عمر کرده‌است. غرب مدرن و به ویژه از نیمه قرن هجدهم به بعد، تدریجا بر نقاط مختلف زمین و اقوام غیر غربی سیطره یافت. در پی این سیطره مدرنیته به شیوه غربی هویت اسطوره‌ای و دینی اقوام غیرغربی را تحت تاثیر خود قرار داد و این اقوام و ملل با رسوخ فرهنگ غربی به وضع تاریخی «مدرن» یا «شبه‌مدرن» مبتلا شدند؛ درواقع مدرنیته این ملل حاصل سیر غرب‌زدگی است.

***

ادبیات نوگرایی و مطالعات مربوط به توسعه، از آغاز براساس دیدگاهی شکل گرفت که نوگرایی را در مفهومی عام با خردگرایی جوامع غربی مترادف می‌ساخت که ایجاد سازمان‌های نوین اجتماعی برای قرار گرفتن به جای سازمان‌های سنتی، صنعتی کردن اقتصاد، سکولاریسم و ایجاد دولت - ملت در جوامع کوچک و بزرگ از الزامات آن به شمار می‌آمد. سیر نوگرایی، آن‌گونه که از سال ۱۷۵۰ تا حدود سال ۱۹۱۷ در اروپا و آمریکای شمالی طی شد، گواهی بر یک الگوی کلاسیک غالب بود که بر رشد اقتصادی، به عنوان شاخصه جامعه نوین صنعتی، تاکید داشت و از مفهوم فراگیر رشد در ابعاد مختلف اجتماعی غافل مانده بود. این الگو که به نظریه‌های ارتودوکسی نوگرایی (orthodox theories of modernization) مشهور می‌باشد، بر افول سنت‌گرایی متمرکز است و از جامعه سنتی انتظار دارد برای دستیابی به شاخصه‌های جامعه مدرن که در جوامع صنعتی غربی وجود دارد، تلاش کند.این دیدگاه، از گذشته‌های دور تاکنون، حرکت از کهنه به نو و از سنت‌گرایی به نوگرایی برمبنای ارزش‌ها و نهادهای اجتماعی غربی، به‌ویژه آمریکا را سرلوحه برنامه‌های خود قرار ‌داده است: «ما از واژه‌های نوگرایی یا توسعه برای اشاره به روند همه‌جانبه تغییرات اجتماعی، اقتصادی، فکری، سیاسی، فرهنگی که با گذار جوامع از فقر، روستانشینی و کشاورزی به شرایط وفور، شهرنشینی و صنعتی همراه است، استفاده می‌کنیم.» در این نگرش الگوهای گوناگونی مطرح می‌شود که عمدتا مبتنی بر نظریه ماکس وبر درباره تغییرات اجتماعی و اقتصادی است و در آثار محققانی چون دانیل لرنر (Daniel Lerner)، اورت ای. هیگن

(Evertt. E. Hagen)، دیوید مک کللند

(David. L. Mcclelland)، والتر دبلیو روستو (Walter. W. Rosto) و دیگران در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مطرح شده‌اند. این نگرش با الگوهای لیبرالی سرمایه‌داری که بر مفهوم نوگرایی و نظام‌های غربی اقتصاد سرمایه‌داری مبتنی هستند، مطابقت دارد. این الگوها، از جنبه فلسفی و سیاسی، از تفکرات لیبرالی افرادی چون جان لاک (John Lock)، توماس هابز (Thomus Hobbes)، آدام اسمیت (Adam Smith) و ژان ژاک روسو(Jan Jacque Rousseau) نشأت گرفته است که در قرن هفدهم مطرح شد و سرانجام پس از رشد آن در قرون بعد، در قرن بیستم به بسیاری از نقاط دنیا سرایت کرد. بسیاری مصرانه به دنبال القای این نظریه در بین دولتمردان غربی، از سویی و دولت‌های در حال توسعه و مردم آن، از سوی دیگر، می‌باشند. در این الگو، نقش ارتباطات «انتقال فناوری از کشورهای توسعه‌یافته صنعتی، همچنین دامن زدن به نیاز برای دگرگونی از طریق ایجاد فضای نوگرایی در میان ملل کمترتوسعه‌یافته و کمترصنعتی» تعریف شده است. در این دیدگاه، به ارتباط سنتی توجه نشده است. در بحث صنعت نیز منافع شخصی اقتصادی مصرف‌کننده را با محاسبه ویژگی‌های (هزینه) تقاضا، موقعیت و رشد فناوری و خدمات تعیین می‌کند. این دسته از نظریه‌ها بر نقش نخبگان اقتصادی در نوگرایی تاکید می‌کنند و به عامل اطلاعات و نوآوری توجه ویژه‌ای مبذول می‌نمایند.به طور کلی برای غرب‌گرایی و نوسازی در ایران، چند دوره را می‌توان در نظر گرفت: ۱ـ در جنگ‌های ایران و روس که اولین تماس با غرب به حالت ذلیل‌گونه انجام شد، این افراد را در تماس با غرب می‌شناسیم: میرزاعسگرخان افشار ارومی، نماینده ایران در فرانسه بعد از «فین‌کنشتاین» که یکی از فراماسونرهای ایران هم بوده است و میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی - وزیرخارجه ایران - که در قرارداد ترکمنچای هم حضور داشت ۲- از انعقاد قرارداد ترکمنچای - حدود ۱۲۴۳.ق - تا هفتاد سال بعد از آن، دوره دوم روشنفکری و غرب‌زدگی است؛ ۳- دوره سوم از مشروطه - یعنی از ۱۳۰۹ تا ۱۳۲۴.ق - تا زمان سقوط رضاخان است که نزدیک به بیست الی سی سال را در بر می‌گیرد.