عظمت رنج و تلاش ژاپنی‌ها

نقش مردم ژاپن در عبور از توسعه نیافتگی ژاپن بخشی از نوشته دیویدس.لندز در کتاب ثروت ملل است که از نظر شما می‌گذرد. سرانجام پنج نفر از زمامداران جدید استعفا دادند که مهم‌ترین آنها سایگو تاکاموری، از ساتسوما و یکی از براندازان اصلی حکومت نظامیان بود، اما این پایان ماجرا نبود. تمام ‌آن جنگاوران پیشین، در حالی که خشم و ناخرسندی‌های شخصی خود را به صحنه ملی کشانده بودند، یک نفس بر ضد قراردادهای ژاپن- چین- کره فریاد و فغان می‌کشیدند، حال آنکه این قراردادها امتیازهای زیادی برای ژاپن دربرداشت. آنها ترجیح می‌دادند که در کره باقی بمانند و از این رهگذر رویای قدیمی فتوحات توسعه‌طلبانه را متحقق سازند.

ناکامی آنها با دو اقدام تهاجم‌آمیز بر ضد طبقه سامورایی‌ها بیشتر شد. مقرری سنتی آنها ‌که حالا مبدل به نوعی مستمری شده بود، به صورت یک پرداخت سرمایه‌ای درآمد که فقط برای یک بار به آنها اختصاص می‌یافت. اینک سامورایی‌ها به جای درآمد سالانه، اوراق بهادار دولتی دریافت می‌داشتند و بهای این اوراق وابسته به سیاست پولی دولت و ارزش ین(واحد پول ژاپن) بود. این جریان اندکی پیش از تورمی بود که سامورایی‌ها را مجبور کرد برای کسب معاش به کار بپردازند. شماری از آنها به کار پرداختند و کارشان هم واقعا خوب بود، ولی بسیاری دیگر در فقر و نومیدی غرق شدند و غم و اندوه خود را فروخوردند. با این حال، برخی دیگر نیز کوشیدند تا غرور و گاه موقعیت باستانی خود را دستمایه فعالیت‌ها و ازدواج‌های سودجویانه کنند. این در حقیقت همان کاری بود که اشرافیت از قدرت افتاده و معزول جاهای دیگر در پیش گرفته بود: فخرفروشی بی‌پشتوانه، ادعای خون آبی‌رنگ داشتن، ظواهر اربابی و اشرافی به خود بستن و در قصرهای کهنه و دورافتاده زندگی کردن.

اما دومین اقدامی که باعث جریحه‌دار شدن احساسات سامورایی‌ها شد، به سبب ظواهر نمادین خود دردناک‌تر بود: سامورایی‌های پیشین دیگر حق نداشتند با دو شمشیر آویخته خود در مکان‌های عمومی رفت‌وآمد کنند، چرا که این سلاح‌های ترسناک مردم عادی را به جان خود بیمناک می‌ساخت. بسیاری از مردم عادی زیاده از حد بیمناک بودند، حال آنکه حالا دیگر حتی دهقان‌ها هم می‌توانستند سلاح ‌آتشین حمل کنند. در جریان تمام این تحولات، دولتمردان و سیاستمداران در تجددطلبی از یکدیگر گوی سبقت می‌ربودند.

آیا ژاپنی‌ها بدون رنج و زحمت توانستند خود را نخستین کشور صنعتی غیرعربی کنند؟ دیویدس. لندز در جایی از کتابش می‌نویسد: «ماجرای ژاپن ماجرایی خوب و حتی آموزنده است... آنچه مورد توجه قرار نگرفته، اما عظمت رنج و تلاش در راه موفقیت از راه‌ کار و کار و کار است...» در این بخش نقش کار شهروندان ژاپنی در مسیر صنعتی شدن را می‌خوانید:

ماجرای ژاپن ماجرایی خوب و حتی آموزنده است. با این حال، یکی از وجوه عمده موفقیت ژاپنی‌ها مورد توجه تاریخ‌نگاران قرار نگرفته است: عظمت رنج و تلاشی که این موفقیت را ممکن ساخت. پیشینه نخستین دوره‌های توسعه صنعتی به طرز مشابهی نمایشگر کار طاقت‌فرسا در ازای دستمزدهای ناچیز است. مساله بهره‌کشی‌های دلگداز هم جای خود را دارد. من این عبارت آخری را به مفهوم مارکسیستی آن مطرح نمی‌کنم - یعنی به معنای دستمزدهای کمتر از ارزش کار انجام یافته (چون در غیر این صورت سرمایه به چه طریقی می‌توانست سودآور باشد)؛ منظور من از «بهره‌کشی» به معنای کار کشیدن از آدم‌هایی است که نمی‌توانند نه بگویند: زنان و بچه‌ها، برده‌ها و نیمه‌برده‌ها (در کارهای اجباری تحت‌ قراردادهای به ظاهر ارادی). به عنوان مثال، ادبیات انقلاب صنعتی بریتانیا آکنده است از سوء‌استفاده‌های دلگداز، به‌ویژه در مورد کودکانی که شاگرد یا کارآموز محلی شمرده می‌شدند و ظاهرا به موجب قراردادهای کارآموزی به کارخانه‌های نساجی فرستاده می‌شدند؛ ولی نه فقط کارخانه‌های نساجی، بلکه در معدن‌های زغال‌سنگ نیز از کار این کودکان بهره‌کشی می‌کردند. بسیاری از کارگاه‌های فلزکاری و روستایی نیز انباشته از این نوع کودکان بود. «وقتی پنج ساله بودم، مادرم مرا به مدرسه بند کفش‌سازی برد [هر جایی را می‌توان مدرسه نامید] و یک شیلینگ به خانم معلم داد. خانم معلم نیم ساعت به من درس می‌داد، شش دفعه توی سرم می‌زد و بینی مرا به نوک‌سوزن‌ها و میخ‌های تیز می‌مالید.» استادکاران و والدین بچه‌ها عملا در این نوع بردگی زودرس همکاری داشتند. «سن شش سالگی بهترین موقعی است که می‌توانید هر چه را بخواهید به مغز بچه‌ها فرو کنید. اگر دیرتر بیایند - پس از یک دوره خیابان‌گردی - تمام ذکر و فکرشان دنبال خیابان‌ها و پرسه‌ زدن در آن خواهد بود» و البته هر چه بچه بیشتر بترسد بهتر است. در یکی از تصنیف‌های مخصوص بند کفش‌سازها آمده است:

امروز سه جفت بند کفش درست کردم. فکر می‌کنید وقتی مادرم بفهمد که بیشتر درست نکردم، به من چه خواهد گفت.

با یک لگد مرا از در خانه بیرون خواهد انداخت و دیگر مرا به خانه راه نخواهد داد.

رایج‌ترین ناراحتی این کودکان بینوا و تیره‌بخت دل‌دردهای عصبی بود؛ بنابراین تعجبی نداشت که بسیاری‌شان طعمه افراد پول‌پرستی بشوند که آنها را به فحشا می‌کشاندند - وضعی که برای آنها نوعی پیشرفت به نظر می‌رسید.

هزینه‌های اجتماعی بسیار سنگین توسعه صنعتی در انگلستان منعکس‌کننده ضربه‌های ناشی از ناآمادگی و این استنباط عجیب و غریب بود که به موجب آن دستمزدها و شرایط رایج کار ناشی از توافق ارادی بین دو طرف آزاد قرارداد است. این توهم زایل نشد مگر هنگامی که سرانجام انگلیسی‌ها به خود آمدند و در وهله نخست، در مورد کودکان و بعد در مورد زنان کارگر در کارگاه‌ها به مداخله پرداختند و بعضی قوانین حمایتی را برای کارگران به تصویب رساندند.