تـاریــخ جــهـان - ماجرای گنجینه عظیم تزارهای روسیه-بخش پایانی
نقشه فرانسویها و انگلیسیها برای گنج قازان خان
آنچه میخوانید بخش دوم از مقالهای است که دکتر کوثری ترجمه و در کتاب «خاطرات سیاسی و تاریخی» درج شده است.
کاخ کرملین
آنچه میخوانید بخش دوم از مقالهای است که دکتر کوثری ترجمه و در کتاب «خاطرات سیاسی و تاریخی» درج شده است. جنگ به شدت درگیر میشود و مداخله سیصدنفر سرباز بلاگوتیچ مقاومت دلیرانه گارد سرخ تحت فرماندهی «وازتیس» کمیسر شوروی را در هم میشکنند. در روز ششم اوت تیراندازی قطع میشود. سربازان اهل لتونی با نظم عقبنشینی میکنند و یکصد صندوق طلا را در بیست ارابه به همراه میبرند.
به کمک پادگان «صرب» که رل آن بیشباهت به داستان اسب «تروا» درحماسه هومر شاعر یونانی نبود، تمامی گنجینه امپراطوری روسیه اکنون به دست سفیدها میافتاد. به فوریت خبر این موفقیت بزرگ به دریا سالار «کولچاک» فرمانده کل قوای سفید ابلاغ میشود در تلگرام قید شده بود:
- ۸۳۹۹ صندوق محتوی شمش طلا
- ۲۴۶۸ کیسه محتوی پول نقره و اسکناس خارجی.
- ۱۸ کیسه بزرگ محتوی سکههای طلا
ارزش آنها به پول روسیه معادل ۶۵۰ میلیون روبل طلا و ارزش امروزی آن به ۶۰۰ میلیون دلار بالغ میشود.
کولچاک پس از شنیدن این خبر مسرت بخش از خوشحالی روی پای خود بند نبود.
همه میدانند که طلا اعصاب جنگ را تشکیل میدهد. او خود را کاملا قادر میدید که بلشویکهای پلید را از روسیه مقدس رانده و پیروزمندانه به مسکو وارد شود، ولی افسوس که این ملاح شجاع و با جسارت و با روحیه جوانمردان نمیدانست که لنین بدون اراده و میل خود هدیه مسمومی را به او تحویل داده است.
گنج در آفتاب سیبری ذوب میشود
برای حمل صندوقهای طلا از شهر قازان تا «امسک» مقر فرماندهی دریا سالار کولچاک پنج ترن مخصوص لازم بود. طلاها در تاریخ ۱۳ اکتبر در حالی که یک فوج از سربازان چک که تا دندان مسلح بودند آن را محافظت میکردند به مقصد رسید.
در تمام جبهههای جنگ قوای سفید و سرخ و در تمام سیبری خبر تصرف این غنیمت بمانند برق منتشر شد. همه میگفتند: طلاهای قازان متعلق به ما است به زودی سربازان ما چند برابر خواهند شد.
انتقال این گنجینه عظیم بدون مشکل انجام نشد. در چند کیلومتری ایستگاه «اوفا» ترن شماره ۵۳۵۴ که از واگنهای مستعمل و تعمیر شده که صدها بار به جبهه جنگ لهستان رفته بودند تشکیل شده بود به علت شکستگی یکی از ریلها متوقف میشود و یکی از واگن یک پهلو بر روی خط میافتد. تصادفا در همین واگن سکههای طلا که در هیجده کیسه قرار گرفته بود حمل میشد در اثر سانحه گونیها پاره شده بود نو سکههای درشت طلا که همگی تصویر تزارهای روسیه روی آنها ضرب شده بود روی راه آهن سرتا سری سیبریه ریخته شده بود. سربازان زار و نزارژنده پوشی که در اطراف قرار داشتند به سوی سکه های یورش بردند و مشت مشت سکههای زیبا را به جیب خود ریختند و به زودی کت نظامی آنها به نحو مضحکی متورم گردید.
بهرغم مداخله و تهدید افسران چک سربازان منظمی که در اکثر جبههها جان خود را به خطر انداخته بودند از استرداد طلاها خودداری کردند. افسران دستور دادند که غارتگران را تیرباران کنند در آن موقع به تدریج به آهستگی سکهها را چند عدد چند عدد به داخل واگن معاودت کردند.
پس از شمارش موجودی واگن معلوم شد که ۴۱۰ سکه بزرگ مفقود شده است و تحقیقات بعدی برای کشف آنها به نتیجه نرسید ولی این تازه اول کار بود!موقعی که هر پنج قطار ترن در ایستگاه «امسک» توقف کرد معادل پنج میلیون روبل طلا ناپدید شده بود ستاد امیرال کولچاک و قزاقهای تحت فرماندهی «سمنوف» که یکی از جنگجوترین واحدهای سفید بودند ماموریت کشف طلاهای مسروقه را یافتند.
در این موقع کولچاک مظفرانه به شهر «اکاترینبورک» وارد شده بود و طرفداران رژیم سلطنتی روسیه به مناطق کوهستانی اورال گریخته بودند. از او استقبال بینظیری به عمل آوردند. این موفقیتهای پیاپی و مخصوصا تصرف طلاها امیرال کولچاک را به طوری مغرور ساخته بود که کوچکترین توجهی به نصایح و راهنماییهای اطرافیان نمیکرد. او فورا دستور داد که انجمنهای شهر و کمیتههای جمهوریخواه شهرستانها که اداره امور را در دست داشتند منحل شوند.این آخرین خبط کولچاک نبود، عملیات نسنجیده بسیاری به دنبال آن از او سر زد شکی نبود که دامنه تصرف «قازان» یکی از شکستهای بزرگ رژیم بلشویک بود و این شهر در نزدیکی «نیژنی نو و گرود» واقع شده بود و از آنجا فاصله زیادی تا مسکو وجود نداشت. پایتخت جدید شوروی در خط سقوط قرار داشت.
در این موقع ارتش پنجم سرخ به فرماندهی «وازتیس» و سپس به فرماندهی ژنرال خاچفسکی که از افسران اصیلزاده تزاری و بعدا به بلشویکها پیوسته بودند به کوشش فراوان توانستند جلوی پیشروی قوای کولچاک را سد کنند.
طلاهای محبوس در واگنهای مهر و موم شده افراد سفید را فاسد ساخته و قدرت جنگی و تهاجمی آنان را کاهش بسیار داده بود آنها به جای حمله با سرنیزه به دشمن فقط در فکر تقسیم و بهره بردن از این غنیمت بزرگ بودند.
در «امسک» هم از اوت سال ۱۹۱۸ مرکز قوای دولت «پانروس» بود طلاها اثرات شومی داشتند. در این دولت که یک هیات مدیره ۵ نفره بر آن حکومت میکرد امیرال کولچاک پست وزارت جنگ را برعهده داشت او که در آوریل سال ۱۹۱۸ از انگلستان به روسیه آمده بود همکاران خود را که اکثرا از سوسیالیستها و جمهوریخواهان ولی همگی مخالف بابلشویسم بودند مورد تحقیر قرار میداد. او میگفت آنها افرادی بهصورت ظاهر روشنفکر میباشند و با تصورات و تخیلات واهی خود در زمان حکومت کرنسکی امپراطوری روسیه را به باد فنا دادهاند. آنها همگی به فکر انتخابات و برقراری حکومت پارلمانی هستند. او به تدریج آنها را از کار برکنار و به جای آنان عناصر جوان شاهدوست را نشانید.
کولچاک مسلما مرد درست و شرافتمندی بود، ولی به علت استبداد رای همواره مایل بود اعمال قدرت و شخصیت کند. وجود ششصد میلیون روبل طلا در خزانه او به کلی وی را سرمست و گیج ساخته بود.
بهطوری که سروان «پیشون» عضو هیات نظامی فرانسه به دولت متبوع خود تلگراف کرده بود: «متفقین توانایی تشکیل یک دولت دوستداشتنی را دارند و اگر این دولت تشکیل شود هر عروسکی آن را میتواند اداره کند!»
در نظر متفقین کولچاک رل عروسک را بازی میکرد
در روز هفدهم نوامبر سال ۱۹۱۸ یک اعلامیه افسران به حکومت هیاتمدیره «پانروس» پایان داد و کولچاک حکومت دیکتاتوری برقرار نمود. در روز چهاردهم دسامبر ۱۹۱۸ «ژوانن» و «نوکس» ژنرالهای متفقین وارد شهر «امسک» شدند. فرانسه و انگلستان که از تصرف طلاهای قازان آگاهی یافته بودند نقشههای تازهای در سر میپرورانیدند.
طلاهای قازان در آفتاب سیبریه ذوب میشود. یکی از اولین تصمیمات دیکتاتور جدید این بود که تمامی بدهیهای دولت تزاری و حکومت موقت کرنسکی را بهعهده گرفت و «نیکلا پطرویچ کولیابلو» خزانهدار دولت جدید هر هفته حواله جدیدی برای پرداخت دریافت میکرد. ۵ میلیون روبل طلا برای آمریکا از راه ولادیوستک فرستاده شده، قیمت اجناسی که شاهزاده «لووف» نماینده کولچاک سفارش داده بود پرداخت شد. ده میلیون روبل به «رافالویچ» پرداخت شد که از دولت فرانسه هواپیماهای جنگی خریداری کند. چهل میلیون روبل به یکی از بانکهای نیویورک و شصت میلیون روبل هم به یکی از تاسیسات اقتصادی انگلستان فرستاده شد.
بانکهای بزرگ کشورهای غربی اعتبارات زیادی به کولچاک داده بودند و او میبایستی در مقابل آن طلا میفرستاد. طبق آماری که از منابع شوروی منتشر شده و به حقیقت نزدیک است در سال ۱۹۱۹ معادل ۷۵۰ «پود» (پود معادل پنجاه لیور تقریبا بیست کیلوگرم) به فرانسه و ۵۱۶ «پود» طلا به انگلستان فرستاده شد.
یک شخصیت عجیب
سلاحهایی که به خارج داده شده بود به زودی به دست افراد سفید نمیرسید. طبق گزارش «ژنرال ژانن» در بازدیدی که از قوای سفید در هفتم ژوئن ۱۹۱۹ در امسک به عمل آمد سربازان در وضع رقتآوری قرار داشتند. از هر پنج نفر سرباز یکی فقط تفنگ داشت، در صورتی که در تابستان همان سال مبلغ ۱۲۵ میلیون روبل طلا برای کمپانی «رمینگتون آرمز» و «یونیدن متالیک کارتریج» در آمریکا از راه ژاپن ارسال شده بود اکثر اوقات قراردادهای خرید به وسیله واسطهها و دلالهای طماع انجام میشد که مبالغ هنگفتی بهعنوان کمیسیون و غیره دریافت میداشتند.یکی از عجیبترین شخصیتهایی که در سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰ در سیبری دیده شده بود موسوم به (آتمان یکی از درجات قزاقهاست) در اطراف گنج کولچاک پرسه میزد. این مرد که فرمانده یک دسته از قزاقهای «ترانس بایکالی» بود شباهت به مردان جنگی چنگیزخان داشت. او دشمنان را زنده زنده در حالیکه پاهای آنان از گور بیرون بود به خاک میکرد. او احساس کرده بود که میتوان از این نعمت غیرمترقبه بهره به دست آورد.کولچاک که به تدریج به همه کس سوءظن پیدا کرده بود در مراقبت از گنجینه کوشا بود. او طلاها را در زیرزمینهای قصر حاکم «امسک» پنهان ساخته بود و «سمنوف» متوجه شد که دسترسی به این زیرزمینها غیرممکن است. او تمام کوشش خود را مبذول به حمله به محمولاتی کرد که برای پرداخت به ولادیوستک فرستاده میشد.
بعدها محاسبه شد که در تمام این راهزنیها مبلغ چهلوپنج میلیون ونیم روبل نصیب او شده است. از تابستان سال ۱۹۱۹ گردش اوضاع در سیبریه به نحو دیگری درآمد دول متفق عقیده داشتند که کولچاک به زودی این بلشویکهای ملعون را به سزای عملشان خواهد رسانید، ولی سربازان سرخ چنان شکستی به قوای کولچاک وارد ساختند که او را تا سه هزار کیلومتر به عقب رانده و به شهر «ایرکوتسک» فراری دادند.
چند هفته که به پایان زندگانی امیرال کولچاک مانده بود در بیچارگی و فلاکت درگذشت.
ژنرالهای غربی پس از آنکه متوجه شدند که توخاچفسکی از رودخانه «توبول» عبور کرده است به کولچاک توصیه کردند که گنجینه خود را در محل مطمئن پنهان نماید او پاسخ داد:
- این موضوع به هیچ وجه مهم نیست! او تصور میکرده که وجود طلاها در گاوصندوقهای او برای او ایجاد قدرت خواهد کرد.
او چند نفر جاسوس در اطراف نگهبانان گنج که نام آنها «کولیابلو» و «پلمیانیکف» و «ارباتسکی» بود گذاشت. این عمل او کاملا بجا بود، چون این سه نفر با مامورین مسکو تماس گرفته بودند، گنج دوباره در سه قطار مخصوص قرار داده شد و روی واگنها علامت صلیب قرمز را ترسیم کردند و به سوی شرق به راه افتادند در همین نقل و انتقال در حدود شصت هزار روبل طلا مفقود شد و موقعی که «کولیابلو» به افسران مامور کولچاک پرخاش میکرد آنها پاسخ دادند!
- توجه داشته باش که سکوت تو هم برابر با طلا است!
روز دوازدهم نوامبر که ارتش سرخ در دروازه امسک مستقر شده است ۲۹ واگن به راه میافتد. حال سرنوشت این طلاها با در نظر گرفتن عقبنشینی و فرار قوای سفیدها به چه صورتی در میآید؟
در ایستگاه راهآهن «تایگا» واقعه موحشی برای کولچاک اتفاق میافتد. سروان «سیرودی» از افسران چک لکوموتیوها را از قطار جدا میکند. کولچاک در داخل یک تونل دچار وقفه قلبی میشود او از سرما فوقالعاده رنج میبرد، چون وسیله شوفاژ واگنها همان لکوموتیوها بودند. کولچاک با ناامیدی به «سمنوف» ملحق میشود و دستور میدهد:
- فورا این «چکوسوباکی»ها را (سوباکی در زبان روسی معنی سگ میدهد) تیرباران کنید من نصف گنج را به تو میدهم.
در این موقع ژنرال «کاپل» که در میعادگاه اسرارآمیز «سیم- بریسک» حضور داشت و از رشیدترین افسران سفید بود به شدت عصبانی شده و وارد واگن «سیرودی» که بسیار گرم شده بود میشود و او را بهدوئل دعوت میکند «سیرودی» پاسخ میدهد:
- بعدها به این کارها خواهیم رسید!
کولچاک با وجود این موفق میشود خود را به «ورکنداووینسک» برساند.
ارسال نظر