تاریخ شفاهی - گفتوگو با دکتر علی شمس اردکانی- بخش پایانی
ماجرای سرمایهگذاری مهدیالتاجر در ایران
علیرضا بهداد
بخش نخست گفتوگو با علی شمس اردکانی روزگذشته منتشر شد. شمس اردکانی در بخش پایانی این گفتوگو روایتهایی خواندنی از سمتهای دولتی و کار اقتصادیاش دارد.
عکس: دنیای اقتصاد، آکو سالمی
علیرضا بهداد
بخش نخست گفتوگو با علی شمس اردکانی روزگذشته منتشر شد. شمس اردکانی در بخش پایانی این گفتوگو روایتهایی خواندنی از سمتهای دولتی و کار اقتصادیاش دارد. ***
اشاره کردید که در وزارت معادن و فلزات به شما معاونت امور اقتصادی و بینالملل پیشنهاد شد. این پست را آقای محلوجی به شما پیشنهاد داد؟
خیر، آقایهاشمی از گذشته با من آشنا بود و از من پرسید میتوانی با وزارت نفت همکاری کنی؟ گفتم خیر. شما باید وزیری تعیین کنید که همطراز آقای زکی یمانی باشد چون نفت برای ما خیلی مهم است. به نظرم در مسائل ملی و انقلاب نباید هیچ تعارفی داشت. اما متوجه شدم آقایهاشمی نمیتواند وزیر نفت را عوض کند، در صورتی که فکر میکردم با گفتههای من ایشان نظرش تغییر میکند.
توصیههایهاشمی رفسنجانی
به هر حال آقایهاشمی به من گفتند میخواهیم معادن و فلزات را تبدیل به یک وزارتخانه مثل وزارت نفت کنیم. وزیر هم آقای محلوجی است. من هم قبول کردم. اوایل انقلاب که به ایران برگشته بودم تا زمانی که سفیر شدم در دفتر آقای محلوجی بودم و یکی از طرحهایی که آن زمان به دولت ارائه کردیم طرح ترافیک بخش مرکزی تهران است که هنوز هم در حال اجرا است. در اول انقلاب هم دعوا بر سر این بود که دولت و آقای نزیه اعلام کرده بودند که قرار است تولید نفت را کم کنند که ما مخالف این تصمیم بودیم. اعتقاد داشتیم که با کاهش تولید ما کشورهای عربی تولیداتشان را افزایش داده و پول مازاد را علیه خودمان خرج میکنند. (در واقع همین اتفاقی که الان (سال ۱۳۹۱) هم افتاده است). به هر حال من در سال ۱۳۶۸ به عنوان معاون امور اقتصادی و بینالمللی وارد وزارت معادن و فلزات شدم. طرح تولید آلومینیوم، مس، فولاد و روی و... را براساس مدلهای اقتصادی و چند plan تهیه کردیم که اگر به درستی انجام شده بود امروزه شرایطمان فرق میکرد. معادن برای راه افتادن بیش از طرحهای صنعتی زمانبر هستند، اما یک طرح فولاد را در عرض ۳۰ ماه میشود اجرا کرد.
یکی از مدیرانی که شما به آقای محلوجی معرفی کردید مهدی التاجر میلیاردر ایرانی الاصل معروف بحرینی بود. پای ایشان چرا به اقتصاد کشور باز شد؟
ما به دنبال جذب سرمایهگذاران خارجی بودیم و دیگر اینکه باید برای پیشبرد طرحها از شرکتهای بزرگ در دنیا به عنوان پارتنر استفاده میکردیم. قرار بود اگر طرحی انجام شود با تحویل نفت آن را تضمین کنیم که آقایهاشمی هم با این کار موافقت کردند. در ایتالیا چند صد هزار بشکه نفت میفروختیم و قرار شد برای فولاد مبارکه ۵۰هزار بشکه نفت را به این پروژه اختصاص دهیم. قراردادی نوشته شد که اعتبار پولها تامین شود. نفت فروش میرفت و آنها هم کارشان را انجام میدادند. کار تا جایی پیش رفت که مدل ما را شرکت نفت خواستار شدند و پالایشگاه اراک، بندرعباس و... را به کارهایمان اضافه کردیم که این امر موجب ارتباط شخصی و فعال شدن دیپلماسی شده بود. یادم است وقتی طرحهای جدید را اضافه کردیم آقای اندروتی نخستوزیر ایتالیا تایید کرده بود. سناتوری به نام دکتر رابرتو روسی که رییس کمیته روابط خارجی سنای ایتالیا بود و نماینده ویژه آقای اندروتی هم به شمار میرفت، مخالف کار ما بود. وزیر روابط تجارت خارجی آقای روجرو هم طرف ما بود که بعدها اولین رییس سازمان تجارت جهانی شد. ما معمولا به پارلمان میرفتیم و با آقای اندروتی ملاقات میکردیم. به آنها گفتیم شما قراردادی با عراق بستهاید که برای ما مشکلساز است و پتروشیمیهای که در بندر امام و... داریم را مورد هدف قرار میدهند، شما قرارداد را به تاخیر بیندازید. آقای اندروتی در این مورد دودل بود ولی چون موضوع ۵/۱۰ میلیارد دلار در میان بود ایشان تصمیم گرفت دیپلماسی قایقهای توپدار به راه بیندازد. در ماه آگوست صدام به کویت حمله کرد و کویت را تسخیر کرد. آندروتی در ناتو شروع به تبلیغات علیه صدام کرد و گفت حالا هم با توجه به اتفاقات اخیر قرارداد را کنسل میکنیم. به آقای روجرو گفتیم ما به شما گفته بودیم این کار را بکنید تسهیلاتی برای ما در نظر بگیرید. قراردادی که برای فولاد آلیاژی با صدام بستهاید ایشان میخواسته با این فولاد پوسته موشک بسازد. ما میخواهیم غلتک و تجهیزات تسویه پالایشگاه درست کنیم و شما قرارداد کنسل شده را به ما واگذار کنید. طبق قرارداد ساچه که تامین اعتبار صادرات خارجی ایتالیا بود باید ۸۵درصد پول را به سازندگان میدادند و بخش اعظم سازندگان آلمانی بودند. صدام ۱۵ درصد پیشپرداخت را داده بود و مابقی را بیمه ساچه باید پرداخت میکرد، ما پیشنهاد پرداخت ۸۵ درصد را دادیم به شرطی که قرارداد متعلق به ما باشد. همان موقع من متن قرارداد را روی برگهای کاهی نوشتم و من و دکتر روسی و دکتر روجرو هم امضا کردیم.
شما به عنوان یک نماینده فراوزارتخانهای فعالیت میکردید؟
بله، چون من دیپلمات پرسابقه ایران بودم و با دیپلماتهای دیگر ارتباط داشتم و گاهی اوقات آقایهاشمی مسوولیتهایی را برای مذاکره به من واگذار میکردند و به نوعی پیامرسان بودم. در اواخر جنگ و دولت آقای موسوی طرح خط لوله صلح را تهیه کرده بودم و پیغامها میرسید. قرار شد باهندیها مذاکره کنم که این اتفاقات موجب اعتراضهای آقای آقازاده شده بود. یکی از اشتباهات بزرگ آن زمان این بود که ایشان اجازه نداد در پارس جنوبی سرمایهگذاری شود و قطر توانست با همه دنیا قرارداد ببندد.
در مورد صنعت فولاد با خانم دانیلی در ارتباط بودید؟
خیر، کار دانیلی را شرکت ملی فولاد انجام میداد البته من با خانم دانیلی در قراردادهای اولیه مذاکره داشتم ولی در کارهای اجرایی دخالتی نداشتم. طرف مذاکرات ایشان دکتر بانکی و مهندس عرفانیان بودند. بعد هم که آقای شکرریز وارد فولاد شد ایشان این کار را انجام میداد چون من زودتر از آقایان کارم را در معادن و فلزات رها کردم.
سیاست ساخت دانشکدهها
کار کردن با آقای محلوجی چطور بود؟
ایشان علاقه داشت افراد قوی را وارد حیطه کار کند و اختیارات کامل هم بدهد و حسادتی هم در این میان نبود و به نظرم تا حد زیادی موفق هم بود. وزارت فرهنگ و آموزش عالی آن زمان از وزارت معادن و فلزات برای آموزش پول میگرفتند تا دانشگاه بسازند. می پرسیدیم پولهایی که از ما گرفته شده کجاست که البته چیزی دستگیرمان نشد. دانشجویان متالورژی و معدن همه نیاز به آموزش داشتند و قرار شد خودمان برای برخی دانشگاهها دانشکدههای معدن و متالورژی احداث کنیم. در پردیس فنی دانشگاه تهران، دانشکده متالورژی را ساختیم که دیگر به وزارت آموزش عالی پولی ندادیم. با دانشگاه امیرکبیر موافقتنامه امضا کردیم و یک دانشکده معدن ساختیم و در کرمان و برخی نقاط دیگر هم چند دانشگاه ساختیم. در لواسان هم قرار بود دانشگاهی بینالمللی با درجه علمی بالاتر از دانشگاه شریف ساخته شود ولی متاسفانه انجام نشد.
ورود وزارت به ساخت دانشکدهها پیشنهاد شما بود؟
بله و آقای محلوجی هم خیلی با انرژی و وقت وارد این قضیه شد. با اینکه خودش از نظر سطح دانش آکادمیک خیلی بالا نبود ولی چون بین علما بزرگ شده بود قدر علم را میدانست. البته به خاطر همین مخارج خیلی پروندهسازی علیه ایشان انجام میشد.
چرا آن طرح دانشگاه لواسان آماده نشد؟
چون زمان زیادی گذشت و بعد از آقای محلوجی هم کسی پیگیر این قضیه نشد.
مهدی التاجر که بود؟
درباره آقای مهدی التاجر هنوز چیزی نگفتهاید!
ما به دنبال چند سرمایهگذار خارجی بودیم. من از رفاقتم با آقای ماهاتیرمحمد استفاده کرده و چند سرمایهگذار مالزیایی و سنگاپوری را جذب کرده بودم و قرار بود کارهای خوبی را آغاز کنیم. آقای انور ابراهیم روزهای اول انقلاب به عنوان رییس اتحادیه دانشجویان مسلمان مالزی به همراه ۳۰، ۴۰ نفر به تهران آمده بود و من هم مسئول پذیرایی از ایشان بودم. با MSA (اتحادیه دانشجویان مسلمان) آمریکا روابطی داشتیم که آقایان دکتر یزدی، دکتر شهرستانی(که وزیر نفت عراق بود)، شهید دکتر چمران و چند نفر دیگر که از موسسین بودند. در هیاتی که از عراق آمده بودند آقای شهرستانی و بحرالعلوم هم قرار داشتند. ما خانهای دو طبقه در خیابان شهدا پیدا کردیم و این افراد را آنجا اسکان دادیم. وقتی آقای انور ابراهیم به مالزی برگشت توسط معاون نخستوزیر دستگیر و زندانی شد که بعدها داماد همان آقای معاون نخستوزیر شد. زمان کنگره UMNO بود که به مالزی رفتیم و با این افراد آشنا شدیم. وقتی دولت آقای مهاتیر تشکیل شد دوستی به نام مختارهاشم داشتیم که از معاونان آقای ماهاتیر بود و به مشکل برخورده بود به همین دلیل قرار شد با آقای انور ابراهیم کار کنیم. از کویت که برگشتم سالی یک بار نزد ایشان میرفتم. وقتی هم که طرح قشم را ارائه کردم آقایهاشمی مرداد ۶۹ به من حکم داد که خودم این طرح را اجرا کنم. برای صحبت با آقای ماهاتیر به مالزی رفتم و نقشه اولیه را نشان دادم. یک ماه بعد ایشان به عنوان میهمان رسمی وارد ایران شد و طبق قراری که با من داشت به قشم رفتیم. اولین طرحمان هتلسازی و شبکه موبایل بود. دوستی به نام آقای فونپیرر از زمان دانشجویی دانشگاه تهران داشتم که آن موقع رییس زیمنس تهران بود و من برایش نامه نوشتم و قرار شد در اجرای پروژه با هم همکاری کنیم. یکی دیگر از افرادی که دعوت به همکاری کردم آقای التاجر بود. زمانی که در کویت بودم با شبکه ایرانیها و شیعههایی که وضعیت خوبی داشتند ارتباط خوبی برقرار کرده بودم. اول انقلاب آقای التاجر مشاور اصلی شیخ راشد بود و طرح جبل علی را اجرا میکردند که مشاور آمریکایی و انگلیسی هم داشتند. برحسب اتفاق شروع کردم با مشاورین انگلیسی آنها بحث کردن و چون نگفته بودم دکترای اقتصاد انرژی از آمریکا دارم آنها فکر میکردند من یک دیپلمات هستم و به نکات فنی وارد نیستم. آقای شیخ راشد از بحث کردن من متعجب شده بود.
صدور گذرنامه ایرانی برای مهدی التاجر
از آن به بعد روابطمان با آقای التاجر شخصیتر شد البته ایشان علاقه به آباد شدن ایران داشت. ایشان شیعه بود و پدرش رهبر کسانی بود که علیه شیخهای بحرین قیام کرده و دستگیر شده بود جزو کسانی شناخته شده بود که به ایران علاقهمند هستند. آنها در زمان رضاخان گذرنامه ایرانی گرفته بودند. آقای التاجر گذرنامه ایرانی باطل شده اش را به من نشان داد و من هم از آقای بشارتی وزیر کشور خواستم یک گذرنامه جدید برای ایشان صادر شود. بنابراین وقتی آقای التاجر اولین بار در دولت آقایهاشمی به ایران آمد با گذرنامه ایرانی وارد شد و آقایهاشمی هم استقبال خوبی از ایشان کرد و خواستار سرمایهگذاری ایشان در ایران شد. آقای التاجر شریک دوبال (دبی آلومینیوم) بود که شیخ راشد تاسیس کرده بود که برق، آلومینیوم و آب شیرین تولید کند و هرچه برق نیاز داشتند آلومینیوم هم اضافه میکردند و در ساعات پیک تولید آلومینیوم را کم کرده و برق موردنیاز دبی را تامین میکردند. اگزوز نیروگاه هم در آبشیرینکنها آب شرب تولید میکرد و به همین خاطر از آن زمان دبی دچار کمبود آب نشده است. بار اولی که به دبی رفتم هنوز شیخ راشد سکته نکرده بود و آقای التاجر به من خبر داد که برای ناهار نزد شیخ راشد میرویم. طبق رسم عربی وقتی پدر به همراه مهمانش غذا میخورد سر میز نمینشیند و لذا شیخ فعلی دبی ایستاده خدمت میکرد.
تمایل التاجر برای سرمایهگذاری در ایران
ساعت ۱۰ که به فرودگاه رسیدم چند نفر با ماشین شیخ راشد به استقبال من آمده بودند. یک هیات ایرانی با ما بود که خیلی از این اتفاق متعجب شده بودند. در این سفرآقای التاجر به من اطلاع داد. مایل است در آلومینیوم سرمایهگذاری کند که خواستم تیم انگلیسی همراهش را وارد این کار نکند. موافقتنامه اولیهای نوشتیم که در بندرعباس کارخانه آلومینیومی با ظرفیت قابل افزایش تا یک میلیون تن راهاندازی کنیم و من پیشنهاد دادم نام این کارخانه را آلومینیوم المهدی بگذاریم. ال را از آلومینیوم گرفتم و مهدی هم که نام کوچک التاجر بود. قرار شد ۵۰ میلیون دلار آورده اولیه را متعهد شود که آقای محلوجی گفت ما پول داریم شما برای ما نقشه، تکنولوژی و تجهیزات بفرستید. به هر حال زمین برای کار صاف شد، زمینی که فولاد بندرعباس، پالایشگاه و آلومینیوم المهدی، منطقه ویژه خلیج فارس را شامل میشود. طرحی هم برای تصاحب ۲۵۰۰ هکتار زمین از کنار اسکله شهید رجایی تا رود حسن لنگی (رودخانهای شور که در ۶۰ کیلومتری بندر عباس است) نوشتیم. در واقع قرار بود به نام آلومینیوم شهرک بزرگ صنعتی ساخته شود. ما به دنبال این بودیم که پروژهای بسازیم که طرح توسعه ملی را به همراه داشته باشد و نفت، پتروشیمی، فولاد، آلومینیوم و... شامل شود. در حقیقت از منتهیالیه مرز شرقی بندر شهید رجایی تا بندر پل جزو طرح ملی توسعه بود. آقای علی کلاهدوز (معاون وزارت معادن و فلزات)هم قهرمانانه این طرح را به جلو برد. آقای دکتر بهکیش هم اولین مدیرعامل المهدی بود ولی چون کار صنعتی انجام نداده بود نتوانست به سرعت کار را پیش ببرد.
دکتر بهکیش در مورد حمایت از آقای التاجر خیلی سوال دارند و میگویند دلیل آن همه حمایت از ایشان توسط آقایهاشمی و محلوجی را هیچ وقت نفهمیدند!
به این دلیل که ایشان هم پول داد و هم کار کرد. آقای التاجر هم مثل هر سرمایهگذاری به دنبال کسب درآمد بود. درست است که کار آنطور که قرار بود انجام نشد اما به هر حال المهدی، کارخانه مهمی شد. وقتی ما به همراه آقای بهکیش در فرانسه با رییس پشینه (رهبر دنیای آلومینیوم) صحبت میکردیم و آقای التاجر پیشنهاد داد که پروژه ایران در اولویت باشد اما رییس پشینه قبول نکرد و آقای التاجر ایشان را از اتاق بیرون کرد.
در حال حاضر آقای التاجر از شرکت آلومینیوم سهمی دارد؟
خیر.
آن زمان چطور؟
بله، ایشان ۴۹ درصد سهم داشتند و تا زمان بهرهبرداری این سهم حفظ شد ولی چون من اعمال مدیریت را از ایشان گرفته بودم نمیتوانست مدیرعامل را عوض کند.
آقای التاجر بعدها از سرمایهگذاری در ایران پشیمان نشده بود؟
خیر، اما متوجه شده بود که ایران مثل دبی نیست و نمیتواند هر طوری که میخواهد رفتار کند. به همین خاطر سرمایهاش را افزایش نداد و آقای محلوجی و کلاهدوز تصمیم گرفتند پروژه را ادامه بدهند. ما به ۱۳۰ پات احتیاج داشتیم که ما این پاتها را براساس کاری که در دوبال و ایرالکو شده بود خودمان ساختیم.
داستان خرید معدن از گینه
اگر میخواستیم یک میلیون تن آلومینیوم تولید کنیم به دو میلیون تن آلومینا و چهار میلیون تن بوکسیت نیاز داشتیم که براساس ارزیابیهای معدنی که در دنیا وجود دارد متوجه شدیم بهترین ذخایر بوکسیت در سورینام و گینه است. با وزیر خارجه گینه در پاریس در منزل آقای التاجر ملاقاتی داشتیم که معدن بوکسیت را به ما واگذار کردند. سپس به دیدن ژنرالی که رییسجمهور گینه بودند به کوناکری رفتیم و ۱۰۰ جلد قران و دو، سه قالی برای ایشان بردیم و قراردادی نوشتیم که معدنی به ما واگذار شد که یک چهارم بوکسیت دنیا را شامل میشد. قرار بود راهآهنی که فرانسویها ساخته بودند فعال شود و بوکسیت را با راهآهن منتقل کنند. بوکسیت در رودخانه فرآوری و به آلومینا تبدیل شود و خط لولهای درست کنیم و به صورت لجن پمپاژ کنیم که البته مسیر مشکلی بود. به هر حال آن معدن فعال شد اما من دیگر این کار را ادامه ندادم. تا زمان آقای کلاهدوز کار خیلی خوب پیش میرفت. به آقای التاجر پیشنهاد همکاری در این معدن را دادم اما ایشان قبول نکرد به نظرم یک مقدار دلسرد شده بود. شاید هم طرف انگلیسی به ایشان گفته بود سرمایهگذاری نکند چون با آنها ارتباطات ویژهای داشت.
پس به این نتیجه میرسیم که اگر آقای التاجر نبود آلومینیوم المهدی ساخته نمیشد.
بله، چون اگر ایشان نبود قدم اول برداشته نمیشد. در کارها قدم اول مهم است. پروژه خط لوله صلح ساخته نشد چون قرار بود ما در میدان سرمایهگذاری را شروع کنیم ولی آقای آقازاده اجازه نداد. اساس طرح لوله صلح این بود که شرکت سرمایهگذار برای ۱۲ فاز سرمایهگذاری کند که شش فاز در خط لوله و شش فاز هم در شبکه ایران باشد که هزینه پروژه هم از میعانات پرداخته میشد. شرکتی هم وجود داشت که گاز را از ایران میخرید و میعانات هم که جزو پروژه نبود.
ارسال نظر