تاریخ آلمان
کشتار معترضان در آلمان کمونیستی
کارگران آلمان شرقی در ۱۶ ژوئن ۱۹۵۳ در برلین نسبت به تضییع حقوق خود تجمعی را برگزار کردند، روز بعد از آن ۵۰۰ هزار نفر از مردم در برلین و بیش از ۲۵ شهر دیگر آلمان شرقی به خیابانها ریختند، به نظر میرسید رژیم دیکتاتوری آلمان شرقی به پایان خود نزدیک شده است. در بخش دیگری از گزیده کتاب «تاریخ آلمان» نوشته پیتر سولینگ که با ترجمه حبیبالله جوربندی منتشر شده، دلایل قیام ۱۷ ژوئیه و نتایج آن را مرور میکنیم.
قیام ۱۷ ژوئن ۱۹۵۳ در آلمان شرقی
کارگران آلمان شرقی در ۱۶ ژوئن ۱۹۵۳ در برلین نسبت به تضییع حقوق خود تجمعی را برگزار کردند، روز بعد از آن ۵۰۰ هزار نفر از مردم در برلین و بیش از ۲۵ شهر دیگر آلمان شرقی به خیابانها ریختند، به نظر میرسید رژیم دیکتاتوری آلمان شرقی به پایان خود نزدیک شده است. در بخش دیگری از گزیده کتاب «تاریخ آلمان» نوشته پیتر سولینگ که با ترجمه حبیبالله جوربندی منتشر شده، دلایل قیام ۱۷ ژوئیه و نتایج آن را مرور میکنیم. هر کس در مرحله شکلدهی سوسیالیسم با ذوق و شوق همراهی نمیکرد یا از خود مقاومت نشان میداد، یا اگر در معرض اتهام قرار میگرفت که منتقد حکومت است، تحت نظر ماموران امنیتی حکومت قرار میگرفت که با نام اشتازی (Stasi) خوانده میشد. موجی از بازداشتها در کشور جریان یافت. در محاکمات نمایشی که تحت عنوان «دشمنان طبقاتی» صورت پذیرفت بسیاری به زندانهای طولانی مدت محکوم شدند، زیرا قوهقضائیه نیز بازوی بلند حزب محسوب میشد. طی یک سال، از ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۳، تعداد زندانیان آلمان شرقی از ۳۱.۰۰۰ به ۶۶.۰۰۰ نفر افزایش یافت.
نتیجه این امر فرار هر چه بیشتر مردمان آلمان شرقی به آلمان غربی بود. در نیمه اول سال ۱۹۵۳ این تعداد به ۱۸۰.۰۰۰ نفر رسید این امر مساله تهدیدکنندهای برای اقتصاد عمومی شد که در حالت عادی نیز قادر به تامین نیازهای اساسی مردم نبود.
حکومت آلمان شرقی در بحران عظیمی گرفتار شد و در چنین وضعیتی، رهبری کشور، ساعات کار را افزایش داد. کارگران باید در مقابل دستمزد سابق ساعات بیشتری کار کنند. این امر به سر آمدن صبر مردم منجر شد و شکایات عمومی را افزایش داد. در این میان استالین در سال ۱۹۵۳ درگذشت و رهبران آلمان شرقی به توصیه صاحبان جدید قدرت در مسکو قدری از سختگیری خود کاستند، اما از ساعت کار کم نکردند. حزبی که خود را به نام پرولتاریا تبلیغ میکرد، در عمل خود را استثمارگر کارگران نشان داد.
طبقه کارگر آموخت از کسانی که عنوان رهبران کارگران را به خود داده بودند بترسند. در شانزدهم ژوئن ۱۹۵۳ کارگران ساختمانی در خیابان استالین برلین دست از کار کشیدند و به راهپیمایی پرداختند در طی مسیر تعداد زیادی به آنان پیوستند و فریاد میزدند: «همکاران، دیگر کافی است. ما میخواهیم انسانهای آزادی باشیم.» صبح روز بعد، ۱۷ ژوئن، تعداد زیادی از مردم در محل کار رهبران حزب در نزدیکی میان پتسدام گرد آمدند.
پلیس خلقی به حالت آمادهباش درآمد. صدای جرینگ جرینگ تانکهای روسی به گوش میرسید. یک شاهد عینی گزارش میدهد: «یک مسلسل تعداد زیادی را درو کرد، شلیک اول و دوم و سوم، نخست بر سرها، بعد در طول بدنها. آدمها دست روی سینه میبرند و سیلی از خون به راه میافتد و جمعیت در هم میشکند. تعداد زیادی به سختی مجروح میشوند و تعدادی میمیرند.»
نارضایتی در سراسر آلمان شرقی همچون آتش گسترش مییابد و به صورت شورش و قیامی علیه حکومت درمیآید. تقاضاها از حد توقعات اقتصادی در میگذرند و در سراسر کشور مردم خواستار برکناری حکومت و انتخابات آزاد و مخفی در تمام آلمان و تخلیه نیروهای نظامی از خاک آلمان میشوند. خواست آزادی و یکپارچگی آلمان به زودی گسترش مییابد. در پلاکاردها و نامههای بیامضا که به اعضای رهبری نوشته میشود، مردم خواهان برکناری رژیم میشوند و از همه خواسته میشود برای سقوط حکومت به پا خیزند. «به زودی روزگار شما جنایتکاران به سر خواهد آمد. ما کارگران هشدار لازم را به شما دادهایم، ما همه شما را اعدام خواهیم کرد. شما لمپنها، ولگردها، نوکران روس، کاسهلیسان و انسانهای حقیر. ما خواهان آزادیمان هستیم.» حدود پانصد هزار نفر در برلین و بیش از ۲۵ شهر آلمان شرقی به خیابانها ریختند. به نظر میرسید سرنوشت آلمان شرقی و رهبران خودخواندهاش به آخر رسیده است. اما قدرت حکومتی با تمام توان و وحشیانه دست به حمله زد. وضعیت فوقالعاده اعلام شد و با کمک سلاحهای روسی، اولبرشت و رفقا توانستند شورش خلق را سرکوب کنند. حداقل پنجاه تن از تظاهرکنندگان زندگی خود را از دست دادند. ارتش سرخیها حداقل ۲۰ نفر را با شلیک گلوله از پای درآوردند. ناآرامیها تا ژوئیه ادامه یافت. در ادامه شورش بیش از ده هزار زن و مرد بازداشت شدند.از آن پس، ۱۷ ژوئن ۱۹۵۳ در آلمان غربی به عنوان روز وحدت گرامی داشته میشود و از آن به عنوان سمبلی برای آزادی و اتحاد مجدد و تلاش شکستخورده آلمانیها یاد میگردد. به همراه این شورش این خاطره در ذهن ماند که میتوان خواست و آرمان مردم را با خشونت سرکوب و منحرف کرد، اما نمیتوان آن را از بین برد. همان طور که سالها بعد، در پاییز ۱۹۸۹، مردم بار دیگر عزم و اراده خود را نشان دادند. نتیجه شورش ۱۷ ژوئن ضربهای بود که درنتیجه آن رهبری آلمان شرقی مجبور شد برای حفظ قدرت خود تمامی آن را در دستهای خود قبضه کند تا توان کنترلش را داشته باشد. رهبری آلمان شرقی برای کنترل و سلطه بهتر بر مردم از یک سو سعی کرد نسبت به نیاز اقتصادی آنها توجه نشان دهد و درصدد برآمد به رفع پارهای از کمبودها در بازار دست زند و از سوی دیگر به توسعه دستگاه پلیسی برای کنترل بیشتر اقدام کند. شبکهای از کنترل عمومی اشتازیها بر سراسر کشور گسترده شد که حدود سی هزار جاسوس و خبرچین را به عنوان همکاران غیررسمی به کار گماشته بود و مرتبا هم گسترش مییافت.
پس از آنکه مسکو دریافت پیوند بن با غرب را نمیتوان به تاخیر انداخت رهبری جدید کرملین، نیکیتا خروشچف، تصمیم گرفت از آلمان شرقی (جمهوری دموکراتیک آلمان D.D.R) به عنوان پست مقدم در غرب بهره جوید و همه طرحهای آلمان واحد به عنوان کشوری خنثی به فراموشی سپرده شود. وحدت مجدد آلمان در صورتی ممکن خواهد بود که به همراه آن بقای نظام سوسیالیستی جمهوری دموکراتیک آلمان به رسمیت شناخته شود. بر طبق قراردادی در سال ۱۹۵۵، آلمان شرقی همه مسوولیتهای برلین شرقی را بر عهده گرفت، همان طور که آلمان غربی بخش غربی را به عهده گرفته بود. به این طریق نشان داده میشد که آلمان شرقی همه ویژگیهای یک دولت مستقل را دارا است. البته این استقلال فقط روی کاغذ معتبر بود و اولبرشت و یارانش کماکان به رهنمودهای مسکو وابسته بودند.
پلیس خلقی پادگانی به «ارتش خلق» تغییر نام یافت. به این ترتیب اکنون آلمان شرقی همچون آلمان غربی از ارتش دفاعی برخوردار بود و همان گونه که آلمان غربی به ناتو پیوست، آلمان شرقی هم به پیمان ورشو ملحق شد. پیمان ورشو، پیمانی بود که در واکنش به پیوستن آلمان غربی به ناتو در سال ۱۹۵۵ تاسیس شده بود. یک اتحادیه نظامی در مقابل ناتو که شوروی کشورهای اروپای شرقی را برای حفظ قلمرو خود به عضویت در آن مجبور میساخت.
از آن زمان دو آلمان در یک سرزمین، مسلحانه مقابل یکدیگر ایستاده بودند. هر دو آلمان به بلوکهای ابرقدرتهای دشمن با یکدیگر وابسته بودند که مسابقه تسلیحاتی بی حد و مرزی را با هم آغاز کرده بودند. در این درگیری جهانی هیچ یک از دو طرف نمیتوانست ریسک یک برخورد را بپذیرد، زیرا تهدید اتمی طرف مقابل را در پی داشت. به این خاطر، آن را به «تعادل وحشت» تعبیر میکردند. در طول جنگ سرد در هیچ کجای جهان، آزادی و فقدان آزادی آن گونه که در خاک تقسیمشده آلمان و در مرکز اروپا، رو در رو بودند، مقابل هم قرار نگرفته بودند.
ارسال نظر