تاریخ آلمان
آلمان و طرح مارشال
بعد از جمهوری وایمار و تجربه دیکتاتوری در سالهای حاکمیت حزب ناسیونال سوسیالیست، سرانجام طبقه متوسط شهری آلمان که با دیدگاههای مسیحی خود را از دیگران متمایز میکرد، درصدد تشکیل حزبی تودهای برآمد که بتواند جریانات متفاوت را زیر یک سقف گرد آورد.
کنراد آدنائر
بعد از جمهوری وایمار و تجربه دیکتاتوری در سالهای حاکمیت حزب ناسیونال سوسیالیست، سرانجام طبقه متوسط شهری آلمان که با دیدگاههای مسیحی خود را از دیگران متمایز میکرد، درصدد تشکیل حزبی تودهای برآمد که بتواند جریانات متفاوت را زیر یک سقف گرد آورد. حزب دموکرات مسیحی این ویژگیها را داشت و به عنوان ماوای محافظهکاران و لیبرالهای پروتستان و اعضای سابق حزب میانه نگریسته میشد. حزبی که کنراد آدنائر طرفدار متفقین و غرب شخصیت محوری آن بود. آنچه میخوانید بخش چهارم از گزیده کتاب«تاریخ آلمان» نوشته پیتر سولینگ است که با ترجمه حبیبالله جوربندی توسط نشر آمه منتشر شدهاست.
در ژانویه ۱۹۴۶ آلمانیها در منطقه تحت کنترل آمریکاییها اجازه یافتند شهردار خود و اعضای شورای مناطق مختلف را انتخاب کنند. در پایان سال، انتخابات مجلس ایالتی و همهپرسی در مورد قانون اساسی ایالتها انجام گرفت. در پاییز ۱۹۴۶ در مناطق تحت اشغال شورویها نیز انتخابات مجلس ایالتی انجام پذیرفت. در نتیجه این انتخابات، اتحادیه مسیحی آلمان س.د.او و حزب لیبرال آلمان بهرغم محدودیتها، تهدیدها و به تاخیر انداختنها، پهلو به پهلوی حزب واحد سوسیالیست به پیش راندند و در دو مجلس از سه مجلس ایالتی اکثریت را به دست آوردند. آیا همه مسائل در آلمان قابل طرح بود؟ آیا امکان وحدت در پناه آزادی میسر بود؟
در نتیجه اتحاد حزب سوسیال دموکرات با حزب کمونیست در آلمان شرقی رهبر حزب سوسیال دموکرات در شرق، اتو گروتهول، به خود حق میداد از جانب همه سوسیال دموکراتهای آلمان سخن بگوید. تصور او بر این بود که با اتحاد جنبش کارگری، اتحاد آلمان و آینده سوسیالیستی آن باید تامین گردد. این سخن او با مقاومت سرسختانه مردی از هانور روبهرو شد که سازماندهی حزب سوسیال دموکرات در غرب را پایهریزی کرده بود؛ کورت شوماخر، مردی که سالها در اردوگاههای نازیها شکنجه شده و یک ضدکمونیست سرسخت محسوب میشد. او هرگز در فکر آن نبود که در مقابل سخنان اتو گروتهول سر تعظیم فرود آورد، مردی که به نظر او جاسوس و نوکر اولبرشت به شمار میرفت. حزب سوسیال دموکرات به سردی با حرفهای شوماخر برخورد کرد، اما دلیلی نمیدیدند که به پیکر بیرمق حزب کمونیست خون هدیه کنند. کورت شوماخر به هیچوجه نمیخواست با این فاشیستها که خود را با رنگ قرمز تزیین کردهاند اتحادی تشکیل دهد. شوماخر عنصری ملی بود و برای او وحدت حزب و وحدت آلمان بیاهمیت نبود. اما اگر بهای وحدت آلمان چشمپوشی از آزادی باشد، در این صورت او به اجبار و به امید آنکه موقتی باشد، بایستی شکاف در حزب سوسیال دموکرات را به جان بخرد. او میدانست که همه این امور به تقسیم کشور منجر میشود و این موجب عذاب و رنج او بود. در این میان، فرد دیگری وجود داشت، کنراد آدنائر، مردی که به غربیها نزدیک بود و آینده آلمان را در نزدیکی به غرب میدید. او با هفتاد سال سن، دیگر جوان نبود؛ اما هرچه بیشتر به شخصیت محوری و رهبریکنندهای در تشکیلات حزب دموکرات مسیحی آلمان (CDU) بدل میشد و رهبری این حزب را به عهده گرفته بود. محافظهکاران و لیبرالهای پروتستان و اعضای سابق حزب میانه، این حزب را ماوای خود یافتند که در ایالت بایرن، برخلاف سایر ایالتها، به حزب مسلط و حزب خواهر (کاملا مشابه) حزب سوسیال مسیحی (CSU) که در سایر ایالتها فعال بود تبدیل شده بود. بعد از جمهوری وایمار و تجربه دیکتاتوری در سالهای حاکمیت حزب ناسیونال سوسیالیست، سرانجام طبقه متوسط شهری که با دیدگاههای مسیحی خود را از دیگران متمایز میساخت درصدد تشکیل حزبی تودهای بود که بتواند جریانات متفاوت سیاسی را زیر یک سقف گرد آورد. یک اندیشه تازه سیاسی در آلمان شکل گرفته بود، جایی که سیاستها تا آن موقع به آنجا منجر شده بود که جهانبینی و عمل در راستای آن، مهمتر از حل عملی مسائل بود.
تلاش این حزب آن بود که با دفع رادیکالیسم تهییجی راست و چپ، طبقه متوسط جامعه را که اخیرا همراه با شکست، تقریبا مضمحل شده بود بار دیگر به صحنه آورد تا شکاف موجود در جامعه را ترمیم کند و بر آن فائق آید و این دقیقا همان چیزی بود که در آن زمان، جامعه به آن احتیاج داشت.همین دیدگاه نیز در حوزه لیبرالها گسترش یافت و به آن منجر شد که در منطقه غرب آلمان در سال ۱۹۴۸ حزب دموکراتهای آزاد (F.D.P) شکل گیرد که فضایی در برابر سنتهای دموکراتیک و ملی ایجاد میکرد. آدنائر همچون شوماخر بعد از شکست آلمان، کمونیسم در آلمان را خطر بزرگی برای موجودیت کل آن میدید. مردی که در دوران امپراتوری قیصر رشد کرده بود و از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۳۳ نخستین شهردار شهر کلن بود و در دوران نازیها همه سمتهایش را از او گرفته بودند و چند ماهی نیز در سال ۱۹۴۴ بازداشت گردیده بود. او واقعگرایی بود که از تجارب سرشاری برخوردار بود. زندگی او تمام سالهای پرماجرا، از ابتدای تاسیس امپراتوری تا فجایع سالهای ۱۹۴۵ را در برمیگرفت. چهرهای پدرانه برای آلمان، توانا و حسابگر که بهرغم روحیه شاد، ارادهای آهنین برای رسیدن به اهدافش داشت. آدنائر در مقام یک سیاستمدار زیرک به هنر سادهسازی نیز مسلط بود. از نظر او بهعنوان یک مسیحی، غرب در جریان جنگی با جهانبینی ماتریالیستی و کمونیستی بود و در این راه به سوسیال دموکراتها بهعنوان یک همراه اعتماد میکرد؛ زیرا میدید که شوماخر همچون او، خود را در این راه تجهیز کرده است. آدنائر معتقد بود که آلمانها با کمک و همکاری تنگاتنگ با کشورهای غربی و متفقین میتوانند بر خرابیهای ناشی از جنگ فائق آیند. برای فائق آمدن بر میراث نازیها و همچنین مبارزه با خطری که کمونیسم ایجاد میکند، آلمانیها باید دوش به دوش کشورهای غرب به رفع خرابیها و دفع خطر کمونیسم بپردازند. این هدف، یعنی آزادی از طریق پیوند با غرب و وحدت آلمان، از جمله اهداف اصلی آدنائر بود و خوشبختانه سیاستهای او کاملا به اندیشه جریانات رهبریکننده در آمریکا همخوان بود. طبق قرارداد پتسدام، قرار شد آلمان در ارتباطات اقتصادی خود با کشورهای متفق بهعنوان یک واحد مستقل به شمار آید. روسها مدعی شدند که مستحق دریافت غرامت از آلمان غربیاند. در این رابطه آنها در مناطق تحت اشغال خود کاملا هدفمند عمل کرده بودند و در بعضی موارد دست به غارت کامل دستگاههای صنعتی زده بودند. مثلا کارخانهای را بهطور کامل پیاده کردند و در خاک شوروی مستقر ساختند. البته چنین اتفاقی در منطقه تحت اشغال غربیها نیز صورت پذیرفت اما نه به ابعادی که روسها عمل کردند و نه در مدت زمان طولانی. نگرانکنندهتر از مساله اقتصادی، آن بود که روسها میخواستند در منطقه تحت اشغال خود حکومتی شورایی (شوروی) تشکیل دهند و این چیزی جز دیکتاتوری استالینی نبود که شرق آلمان را به خفقان و فقر میکشاند. اگر کشورهای غربی واکنشی در این مورد نشان نمیدادند و آلمان غربی به لحاظ اقتصادی بر روی پای خود نمیایستاد، فقر و نابودی آن را تهدید میکرد.آمریکاییها، به سرپرستی ژنرال کلی، دست به ابتکار زدند. آنها مناطق تحت اشغال خود و انگلیسیها را بهصورت منطقه واحد در آوردند و بعدا فرانسویها نیز به این طرح پیوستند، سه منطقه را به یکدیگر پیوند دادند و یکی ساختند. وزیر امور خارجه آمریکا که در سخنرانی خود بسیار مشهور گردید، اظهار کرد: «آمریکاییان بر آنند که به آلمانیها کمک کنند تا بار دیگر جای خود را بین ملل صلح دوست بیابند و در صلح با دیگران زندگی کنند.» در اواسط همان سال، آمریکاییها طرحی را که به نام وزیر امور خارجه «طرح مارشال» خوانده میشد برای کمک به بازسازی کشورهای اروپایی اعلام داشتند. تحت این برنامه، ۱۷ کشور اروپای غربی به اضافه سه منطقه تحت اشغال آلمان، تا سال ۱۹۵۲ بیش از ۱۳ میلیارد دلار کمک از آمریکا دریافت داشتند.
ارسال نظر