تاریخ ایران- فعالیتهای سیاسی شکرالله خان صدری (قوامالدوله)
مدرس را دزدیده بودند
قوامالدوله (شکرالله خان صدری) از بازیگران صحنه سیاستهای ایران در اواخر دولت قاجار و اوایل سلطنت پهلوی است. مرحوم مهدی بامداد شرح حال او را در کتاب رجال دوره قاجار بهاینسان ضبط کرده است:
بخش اول
قوامالدوله (شکرالله خان صدری) از بازیگران صحنه سیاستهای ایران در اواخر دولت قاجار و اوایل سلطنت پهلوی است. مرحوم مهدی بامداد شرح حال او را در کتاب رجال دوره قاجار بهاینسان ضبط کرده است: «... شکراللهخان صدری معتمد خاقان (قوامالدوله) پسر حاج محمدحسینخان صدرالدوله ایشیک آقاسی (رییس تشریفات) مظفرالدین میرزا ولیعهد.
حاج صدرالدوله تا سال ۱۳۰۳ هجری قمری، در ضمن اینکه رییس تشریفات ولیعهد بود حکومت خلخال را هم داشت. شکراللهخان در ابتدا از اجزای خلوت دستگاه مظفرالدین میرزا در آذربایجان بود.
در سال ۱۳۱۳ هـ . ق. همراه مظفرالدین شاه به تهران آمد و جزو پیشخدمتهای مقرب و از اجزای خلوت شاه شد.
در زمان صدارت سلطان عبدالمجید میرزا عینالدوله
(۲۴-۱۳۲۱ هـ . ق.) معتمد خاقان را به اتفاق نظامالسلطان (که او هم از پیشخدمتهای مظفرالدینشاه بود) به دربار خواستند و در آنجا پای هر دو را به جرم توطئه علیه صدراعظم به فلک بستند و پس از زدن چند چوب به عنوان تنبیه، به مازندران تبعیدشان کردند.
پس از فوت مظفرالدینشاه و به سلطنت رسیدن محمدعلی شاه، کار معتمد خاقان دیگر آن رونق سابق را نداشت و به همین جهت بود که مشروطهطلب شد و یکی دو ماه پیش از کودتای محمدعلیشاه و به توپ بستن مجلس، به امر وی از تهران تبعید و عازم اروپا گردید. پس از اینکه آزادیخواهان تهران را فتح و محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کردند (۱۳۲۷ هـ . ق.) معتمد خاقان کما فیالسابق جزو آزادیخواهان به شمار میرفت.شکرالله خان معتمد خاقان پس از چندی عیال و همچنین لقب میرزا محمدعلی خان قوامالدوله تفرشی را برای خود گرفت.در سال ۱۳۲۸ در دو کابینه محمدولیخان سپهدار اعظم به وزارت تجارت نائل گردید و بعد حاکم اصفهان و حاکم تهران شد. در اواخر سال(۱۳۳۴ هـ . ق.) به وزارت پست و تلگراف و سپس به وزارت فوائد عامه رسید و مدتی نیز حاکم لرستان و سپس پیشکار شیخ خزعل در تهران بود... »
***
در مبارزه بسیار شدیدی که در چهار سال بعد از کودتای سوم اسفند میان مرحوم مدرس و رضاخان سردار سپه برای قبضه کردن نهایی قدرت جریان داشت، قوامالدوله را همیشه در صف دوستان بسیار نزدیک مدرس میبینیم. او در این سالها گرچه به ظاهر مرید بیچون و چرای مدرس است، ولی در عمل کارهایی انجام میدهد که خواه ناخواه انسان را ظنین و بدگمان میسازد. از مرحوم ضیاءالملک فرمند (نماینده اسبق همدان) روایت جالبی در کتاب «مدرس، قهرمان آزادی» نقل شده است که عینا در اینجا میآوریم:
«... ضیاءالملک میگفت پس از آنکه سردار سپه قهر کرد و به نام کنارهگیری از نخستوزیری سرملک اختصاصیاش (رودهن) رفت، اطرافیانش شروع به فعالیت کردند و برای اینکه در مساله ابراز تمایل مجلس نسبت به سردار سپه، به نتیجه قطعی برسند درصدد برآمدند در جلسه خصوصی مجلس که قرار بود موضوع کنارهگیری وی مطرح گردد، وسایل را طوری جور کنند که مدرس در آن جلسه حضور نداشته باشد و آنها بتوانند تمایل مجلس را، بی آنکه با مخالفت مدرس ر وبهرو گردند، برای ارباب خود (رضاخان سردار سپه) بگیرند...»
بالاخره تصمیم بر این شد که چند تن از دوستان مدرس را در این نقشه شرکت دهند و به پایمردی آنها به مدرس اطلاع دادند که سردار سپه حاضر شده در مقابل وی تسلیم شود و دستورات و اوامرش را اجرا کند. طرحکنندگان این نقشه چون از نقاط ضعف مرحوم مدرس خوب خبر داشتند، چنین اظهار نظر کردند که چون سردار تسلیم شده، بهتر است مجلس آشتیکنانی ترتیب داده شود و کدورتهای گذشته فیالمجلس رفع و زمینه برای جلوگیری از تکرار پارهای اعمال قلدرمنشانه سردار سپه در آتیه فراهم گردد.
مدرس در بادی امر حاضر نمیشد ولی بر اثر اصرار زیاد قوامالدوله که ظاهرا جنبه صلاحاندیشی داشت، سرانجام قرار شد که مدرس به منزل قوامالدوله واقع در خیابان گمرک برود و در آنجا سردار سپه را ببیند.
مدرس دو سه ساعت قبل از وقتی که برای تشکیل جلسه خصوصی تعیین شده بود به منزل قوامالدوله که در آن تاریخ نماینده مجلس بود، رفت و به محض ورود پرسید: پس سردار سپه کجاست؟ پس در جواب گفتند: قرار بود همین ساعت در اینجا باشد ولی گویا کمی تاخیر شده. همین الان تلفن میکنیم تا بیاید. پس از مدتی جواب آوردند که سردار به ارکان حرب (ستاد ارتش) رفته و با تلفن از دیر آمدن خود معذرت خواسته و گفته که تا یک ساعت دیگر حتما شرفیاب میشود.
یک ساعت و نیم گذشت و سردار سپه نیامد. مدرس بازپرسید: پس سردار سپه چه شد؟ حضرات مجددا یک تلفن قلابی کردند و جواب آوردند که ستاد ارتش میگوید سردار از اینجا حرکت کرده است.
در حدود یک ساعت دیگر گذشت و باز سردار سپه نیامد. مجددا مدرس پرسید پس سردار سپه کجاست و چرا نیامد؟ برای مرتبه سوم باز تلفنهای قلابی شروع شد و به مدرس گفتند که چون در وزارت جنگ اتفاقاتی روی داده، سردار شخصا معذرت خواسته و عرض کرده که تا یک ساعت دیگر حتما شرفیاب میشود...
بهاین ترتیب تا ساعت ۹ شب وقت مدرس را گرفتند و سر او را با این حقهبازیها مشغول کردند تا اینکه جلسه خصوصی مجلس که در آن با یک اکثریت قاطع (۹۲ رای) به نخستوزیری مجدد سردار سپه اظهار تمایل شد به پایان رسید...
روز بعد که مدرس به مجلس آمد و جریان جلسه خصوصی و اظهار تمایل مجلس را شنید فوقالعاده متغیر و عصبانی شد. بنا به روایت ضیاءالملک:
«... مدرس تا چشمش به من افتاد با یک حال خشم و غضب محسوس دستم را گرفت و به اتاق ویژه فراکسیون اقلیت برد و به پیشخدمت سپرد که کسی را بیاجازه راه ندهد. سپس با لحنی که از عصبانیت درونیاش خبر میداد شروع به صحبت کرد و گفت: «آقای ضیاءالملک، فهمیدید که رفقا دیروز چه بلایی به سرم آوردند؟ گفتم خیر. گفت دیروز فلانفلان شدهها مرا دزدیده بودند که در جلسه خصوصی حاضر نشوم تا مجلس بدون برخورد با مخالفت من نسبت به سردار سپه اظهار تمایل نماید. در این اثنا در اتاق باز شد و قوامالدوله پا به درون اتاق گذاشت. مدرس تا او را دید شروع به داد و فریاد کرد و از اتاق خارج شد و به اتاقی دیگر رفت و دستور داد که هیچکس را بدون اذن و اجازه او، به درون اتاق راه ندهند...»
با اینکه قوامالدوله در دوره پنجم مجلس شورای ملی ایران ظاهرا با رای مردم اهواز به نمایندگی مجلس انتخاب شده بود، همه میدانستند که او نماینده مردم خوزستان نیست و وکیل شیخ خزعل است. به قول عبدالله مستوفی: «... یکی از مهمترین لوازم وکالت کار نبود، نبض شیخ را به طور کامل در دست داشت و احیانا از خبرهایی که به درد موکلش میخورد او را بینصیب نمیگذاشت. شیخ هم غالبا نوشتن بعضی اخبار تهران را از وکیل خود میخواست و قوامالدوله در برآوردن حاجت موکل خود بذل جهد میکرد. بنابراین شیخ خزعل با اینکه در خوزستان نشسته بود از اوضاع تهران از ضدیت فراکسیون اقلیت مجلس (به رهبری مدرس) با سردار سپه، از دل خونی که آزادیخواهان از رفتار خشن این نخستوزیر نظامی داشتند و از جریانات دیگر تهران به خوبی آگاه بود...»
منبع: قتل اتابک، نوشته دکتر جواد شیخالاسلامی
ارسال نظر