در ستایش ضعف

چهار یادداشت: مسعود میر

حالا دیگر باید پذیرفت که به جز همان دو سه فیلمساز معروف سینمای دفاع مقدس که اکنون یکی‌شان در قید حیات نیست و آنانی هم که هستند، دیگر فیلم جنگی نمی‌سازند. این سینما بضاعت دیگری ندارد. مصداق این جمله‌ها را باید در تماشای فیلم سرشار از کسالت محمدرضا رحمانی جست‌وجو کرد.«ستایش» در شرایطی به گروه دوم مسابقه سودای سیمرغ راه یافته که از استانداردهای یک فیلم دهه شصتی هم بهره‌مند نیست.بی‌ذوقی کارگردان را باید در انتخاب یک همسر شهید یافت که در بهترین حالت ۳۵ ساله است و جالب این که به‌رغم باورهای عمومی چادر به سر نمی‌کند، پوشش معقولی ندارد و البته ماشین‌ آخرین مدل سوار می‌شود.

ماجرا وقتی جالب می‌شود که بدانید دختر ایشان (ستایش) طبق فاکتورهای موجود در فیلم بیست ساله است. حالا به این معجون سینمایی، هنرنمایی حسن پورشیرازی به عنوان پدر اصلی ستایش را هم بیفزایید تا تقابل احساسی عراقی و ایرانی (پدر ستایش عراقی است) تکرار شود. رحمانی البته برای ایجاد بستری مناسب جهت روایت قصه‌اش یک ماجرای عاطفی هم برای ستایش ترتیب داده است.هر چند این تدبیر هم به خاطر انتخاب خنده‌دار کاراکتر نامزد ستایش بی‌نتیجه مانده است.

رحمانی می‌خواهد حکایت دختری را بگوید که مادرش در سردشت کشته شده و پدر عراقی‌اش از او بی‌خبر است.

مادر ایرانی، او را بزرگ می‌کند و خلاصه ستایش نزد مادرش می‌ماند و توجهی به خواسته پدر عراقی‌اش نمی‌کند و ترجیح می‌دهد همان تصویر شهید را (ناپدری ستایش که شهید شده است) به عنوان پدر انتخاب کند.البته خالی از لطف نیست بدانید که کارگردان فیلم برای ایجاد گره داستانی عراقی بودن ستایش در ابتدای فیلم از این ترفند استفاده کرده که ستایش هنگام صبحانه خوردن بگوید: من عاشق خرما هستم ... خلاقیت را دارید!!!