ژاپنی‌ها چگونه آقا شدند

ژاپنی‌ها چگونه آقای آسیا شدند و آلمان، فرانسه و انگلستانی‌ها را انگشت به دهان پشت سر خود منتظر گذاشته‌اند؟ در این سرزمین، مردان رنج و تلاش و پرکاری، آیا به سادگی از مرزهای توسعه‌یافتگی عبور کرده و فقر و تهیدستی را از سرزمین خود دور کردند؟ نقش میجی چه بود؟ سامورایی‌ها چه نقشی بازی کردند؟ فرهنگ ژاپنی چگونه توانست بر غرور و تعصب کور ملی غلبه کرده و راه پیشرفت را از غرب بیاموزد. کی‌تا‌که اوچی، استاد ممتاز اقتصاد دانشگاه توکیو در مقدمه‌ای بر کتاب مبانی تفکرات اقتصادی و توسعه ژاپن این داستان را به شرح زیر بازگو کرده است.

یکصد و پنجاه سال پیش، ژاپن کشور آسیایی فقیری بود که وادار به گشایش مرزهایش روی تجارت خارجی شد. قدرت‌های امپریالیستی آمریکا، بریتانیا، فرانسه و روس به سواحل ژاپن دست یافته بودند و مردم ژاپن عمیقا دریافتند که کشورشان از ممالک پیشرفته بسیار عقب مانده و استقلالش به گونه‌ای جدی تهدید می‌شود. سپس یک دهه شورش‌های سیاسی و اجتماعی درگرفت که به اصلاحات میجی در سال ۱۸۶۸منجر شد. فرآیند نوسازی دولت و جامعه به طور جدی آغاز تا عقب‌ماندگی نسبت به غرب جبران شود. در پایان سده نوزدهم چارچوب بنیادین دولت نوین ژاپن شکل گرفت و رشد اقتصادی از راه صنعتی شدن به شیوه‌ سرمایه‌داری آغاز شد. ژاپن در دو جنگ با چین (۹۵-۱۸۹۴) و روس (۵-۱۹۰۴) پیروز شد و به عنوان عضو تمام عیار جامعه جهانی به رسمیت شناخته شد.

نخستین جنگ جهانی در اروپا، چندین سال دوران رونق اقتصاد جنگ را به اقتصاد ژاپن به ارمغان آورد. تولید ناخالص داخلی (GDP) و صنایع تا حد بسیار زیادی رشد کردند. پس از جنگ جهانی اول، موفقیت ژاپن به عنوان یکی از قدرت‌های بزرگ تثبیت شد اما بدبختانه در پی پیروزی در این جنگ‌ها، ژاپن راه و روش به نسبت امپریالیستی را در پیش گرفت و شبه جزیره کره را به خود ملحق کرد، تایوان را مستعمره ساخت و به منچوری یورش برد. بنابراین دوران دموکراتیزه کردن (دموکراسی عصر تایشو) و رشد اقتصادی به همراه نوسازی اجتماعی- فرهنگی در سال‌های ۱۹۲۰ فروکش کرد.

در اوایل دوران شووا (۸۹-۱۹۲۶) تنش‌های اجتماعی و ناآرامی رو به افزایش گذاشت تا آنجا که توسعه اقتصادی و اجتماعی ژاپن را دچار گزند و آسیب کرد و کشور رو به ماجراجویی نظامی آورد. جنگ طولانی با چین در پی حادثه منچوری در سال ۱۹۳۱، آغاز شد که به جنگ اقیانوس آرام ضد ایالات متحده، بریتانیا و هلند در سال ۱۹۴۱ و سرانجام به شکست کامل در سال ۱۹۴۵ انجامید.

جنگ و شکست بسیاری از دستاوردهای گذشته را نابود ساخت. ژاپن از مستعمراتش محروم و بسیاری از زیرساخت‌های اجتماعی و تجهیزات صنعتی در بمباران‌ها نابود شد. ژاپن زیر اشغال ارتش آمریکا به کشوری فقیر و گرسنه مبدل شد. ولی در عین حال از راه اصلاحات گوناگونی که به فرمان ارتش آمریکا صورت گرفت و غالبا از سوی مردم ژاپن استقبال شد، دموکراتیزه و غیرنظامی شد. اقتصاد کشور توسط چندین سیاست موثر برنامه‌ریزی شده به سرعت از فروپاشی ناشی از جنگ رها و بازسازی شد.

از نیمه سال‌های دهه ۱۹۵۰، یک دوره رشد سریع و بی‌سابقه آغاز و تا شوک نفتی سال‌های۷۴-۱۹۷۳ ادامه یافت. در این دوره ساخت صنایع نوین و پیشرفته تحقق پیدا کرد. اگرچه نرخ رشد پس از سال ۱۹۷۵، ۵درصد کاهش یافت، اما اقتصاد ژاپن همچنان پیشرفت کرد. صنایع تولیدی از نظر حجم و اندازه پس از ایالات‌متحده در رده دوم قرار گرفت و به رقابتی‌ترین صنایع در جهان تبدیل شد. در پایان دهه ۱۹۸۰، سیاست گشایش پولی به اجرا درآمد تا تاثیر منفی افزایش سریع نرخ برابری ین در مقابل دلار آمریکا (پس از موافقتنامه پلازا در سال ۱۹۸۵) را تعدیل کند. اما موجب سرمایه‌گذاری‌های احتکارآمیز روی زمین و دیگر دارایی‌های شد.

قیمت مستغلات و سپس سهام و دیگر دارایی‌های مالی به سرعت افزایش یافت، به طوری که منجر به درآمدهای غیرواقعی و گمراه‌کننده شد. سرانه تولید ناخالص داخلی ژاپن برحسب دلار از سرانه مشابه ایالات‌متحده فزونی یافت و ژاپن رتبه نخست جهان را از آن خود ساخت. بنابراین خوشی ناشی از عارضه ژاپن، رتبه اول در جهان گسترش یافت و همانند حباب متورم شد، اما در آغاز دهه ۱۹۹۰ حباب فرو پاشید. زمین و ارزش سهام به سرعت کاهش و دوران طولانی رکود هی‌سی آغاز شد. (هی‌سی اشاره به دوره امپراتور فعلی ژاپن دارد که از سال ۱۹۸۹ آغاز شده است) تقاضا کاهش پیدا کرد، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی تقریبا به صفر رسید و میزان سود بنگاه‌ها کاهش و نرخ بیکاری افزایش یافت.

بدبینی و ناامیدی گسترش پیدا کرد. اقتصاد حبابی و پیامدهای آن باعث ایجاد مقادیر هنگفتی وام‌های سوخته در بانک‌ها و دیگر موسسات مالی شد که منجر به ورشکستگی برخی از آنان شد و کمابیش نظام مالی ژاپن را فلج ساخت. اینک (آوریل ۲۰۰۴) امید می‌رود که سرانجام اقتصاد ژاپن از بیماری طولانی رکود رهایی یافته و رشد (البته نه آنچنان سریع) آغاز شد.

این خلاصه‌ای بسیار کوتاه و نه چندان قانع‌کننده از سرگذشت بسیار کوتاه توسعه اقتصادی ژاپن از دوره اصلاحات میجی تاکنون بود. هدف این نوشته آن است که نشان دهد، اگرچه فرآیند کلی نوسازی اقتصاد ژاپن می‌تواند یک موفقیت و کامیابی به شمار رود، اما کامیابی‌ها و ناکامی‌ها، خوش‌شانسی‌ها و شکست‌هایی نیز در آن یافت می‌شود که می‌تواند درس‌های ارزشمندی برای ملت‌های دیگر که در تلاش برای توسعه اقتصادی هستند در بر داشته باشد.