روانشناسی بازار سهام
معاملهگری در بورس و ۱۶ شخصیت متفاوت
دکتر فان تارپ متخصص مشهور روانشناسی بازار سهام در ادامه مقاله خود تحت عنوان تیپ شخصیتی و معاملهگری مینویسد: در این قسمت به تفاوت سه تقسیمبندی دیگر از خصیصههای روانشناختی افراد و ارتباط آنها با معاملهگری میپردازیم: درک شهودی و فراحسی یک معاملهگر
دو بخش دریافتی که موجب درک از پدیدههای اطراف میشوند عبارتند از: حواس پنج گانه و درک شهودی و فراحسی. تمایل به استفاده از حواس پنجگانه یعنی استفاده از حواس بینایی، شنیداری، لامسه، چشایی، و بویایی برای درک یا نشان دادن یک پدیده قابل لمس. این بخش اطلاعات مختلف را از دنیای ذهنی درونی و عینی بیرونی دریافت میکند. غالب بودن این بخش ارتباط زیادی با «زمان حال» دارد. در حالی که تصور میشود حدود ۷۵ درصد افراد دارای این تمایل باشند، اما تنها ۳۹ درصد از جمعیت آماری مورد مطالعه ما دارای این تمایل بودند.
برخلاف مورد اول، درک فراحسی و شهودی همان چیزی است که یونگ آن را «درک از طریق ذهن ناخودآگاه» نامید. ویژگی اصلی درک شهودی توانایی تخیل است. این درک مستلزم دیدن تصویر کلی و تصور موارد ممکن است. همچنین درک فراحسی خود را از زمان حال رها میکند و به گذشته و آینده هم مینگرد تا موارد و پدیدههای ممکن آینده را بفهمد. تصور میشود حدود ۲۵ درصد افراد دارای این تمایل در درک هستند؛ اما در جمعیت آماری مورد مطالعه، ۶۱ درصد افراد دارای این گرایش بودند.
به نظر میرسد در میان تمام ویژگیهای نامبرده توسط یونگ، درک فراحسی و شهودی مهمترین نقش را در موفقیت ایفا نماید. ما در جمعیت مورد مطالعه خود ۳۱ معاملهگر داشتیم که ۲۵ نفر از آنها دارای عملکردهای بسیار خوبی بودند. جالب است بدانید که در این میان، ۲۵ نفر از آنها دارای این گرایش ذهنی بودند و تنها پنج نفر دارای تمایل ذهنی حواس پنج گانه بودند. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که برخورداری از درک فراحسی و توانایی برای دیدن تصویر کلی و جامع از پدیدهها نقش بسیار مهمی را در موفقیت در معاملات بازی میکند.
اهمیت تفکر و احساس
دو بخش ذهنی که مربوط به قضاوت هستند، عبارتند از تفکر و احساس. تفکر شامل فرآیندهای فکری منطقی است که دربر دارنده استدلالهای علت و معلولی است. تفکر، شناخت و قضاوت را تسهیل میکند. در این مورد، افراد با مواردی چون واقعیتها، حقایق، تجربهها، ویژگیها، و نهایتا «اینجا و اکنون» درگیر هستند.
تمام پدیدهها برای این افراد قابل لمس و براساس یک توالی منطقی است. هنگامی که افراد بر اساس تفکر تصمیم میگیرند، تمام نقاط مثبت و منفی را به شیوهای که توالی وقایع را دربرگیرد، لحاظ میکنند. اگر فرض کنیم که معاملات تنها براساس تفکر انجام میشود، در واقع باید بپذیریم که معامله پیش از تصمیمگیری انجام شده است. جالب است که عموما افراد با تفکر خود تصمیم میگیرند، اما بر اساس احساسات خود عمل میکنند.
احساس کردن، شامل تصمیم گیری از طریق قضاوتهای ارزش گذارانه است. این مورد به ما اجازه میدهد تا تعیین کنیم که آیا چیزی مهم است یا خیر. احساس کردن همچنین مقدار زیادی ارزشهای ذهنی و شخصی را دربرمیگیرد.
اگر تفکر به مقدار زیادی در یک فرد رشد نماید، احساس دیگر نمیتواند به اندازه کافی رشد کند و برعکس. باید دانست که تفکر زیادی برای خلق و ایجاد یک برنامه معاملاتی مناسب لازم است، اما قطعا برای اجرایی کردن و به عمل در آوردن آن برنامه احساس هم لازم است.
بنابراین، معاملهگر برای موفقیت باید در برخورداری از این دو خصیصه تعادل لازم را داشته باشد. تصور میشود که نیمی از جمعیت دارای گرایش غالب تفکر و نیمی دیگر دارای گرایش غالب احساس هستند. اما در جمعیت مورد مطالعه ما، در حدود ۵۷ درصد افراد دارای جنبه غالب تفکر و ۴۳ درصد دارای گرایش احساسی بودند.
باید بدانید که در جمعیت آماری مورد مطالعه، معاملهگران موفق بسیار بیشتر از آن که احساسی باشند، دارای جنبه غالب تفکر بودند و این نسبت ۶ به ۱ بود. اما همزمان، تعداد کل معاملهگران ناموفقی که دارای گرایش تفکری بودند، بیشتر بود! تصور من این است که معاملهگران موفق همیشه تعادلی میان این دو خصیصه برقرار میکنند، اما از نظر فکری غالب هستند.
قضاوت و درک
تقسیمبندی آخر کمی گول زننده است، زیرا کلماتی که برای نامیدن آنها استفاده میشود نمیتوانند به درستی فرآیندهای دخیل در هر یک را نشان دهند. این تقسیمبندی مربوط به میزان بسته بودنی است که فرد در مدیریت امور خود به آن نیازمند است. افرادی که قضاوتگر هستند، بسته بودن را طلب میکنند و میخواهد که همه چیز مرتب و در جای خودش قرار گیرد. در مقابل، درککنندهها خواهان شناوری بیشتری هستند و گزینههای پیش روی خود را باز نگه میدارند.
قضاوتگر حس اضطرار را تا موقع گرفته شدن تصمیم، حس میکند. آنها کار را بسیار جدی میگیرند و معتقدند که انجام کار از هر چیز دیگری مهمتر است. بنابراین، قضاوتگرها تمام آمادگیها، مراقبتها، و نظم و ترتیبها را پس از انجام کار اصلی، انجام میدهند. تصور میشود که نیمی از جمعیت به هر یک از این دو گروه متعلق هستند. اما در جمعیت آماری مورد نظر ۷۲ درصد افراد قضاوتگر بودند.
اما افراد درککننده تمایل دارند که با جریان حاضر پیش روند. آنها تصمیمگیری را تا لحظه آخر انجام نمیدهند و همیشه در پی اطلاعات بیشتر برای انجام این کار هستند. بنابراین هنگامی که نهایتا تصمیمی میگیرند، این تصمیم با احساسی از بی قراری و راحت نبودن همراه است. این افراد آسان گیر تر و شوخ تر و بازیگوش تر از دسته مقابل هستند. آنها دوست دارند که کارشان لذت بخش باشد. اما ممکن است این افراد چنان درگیر کار خود شوند که گذر زمان یا هر چیز دیگر را فراموش نمایند. تصور میشود نیمی از جمعیت این گونه باشند. انتظار من این است که افرادی که با تصمیم گرفتن مشکل دارند، خود را از معاملهگری دور کنند و در عمل تنها ۲۸ درصد جمعیت آماری مورد مطالعه درککننده بودند.
منبع: www.Bourse۲۴.ir
ارسال نظر