مسعود رضا طاهری

این روزها از دالانی ال شکل به نام پاساژ افشار زیاد صحبت شده است. نگفتند دلیل نام گذاری آن از اساس چه بوده. جایی که در مقایسه با بازارهای بزرگ ارز دنیا جایی کاملا غیر رسمی و به شدت زننده به نظر می‌آید. با این حال از فعالان اقتصادی شامل کارشناسان، مقامات و مسوولان شرکت‌ها و بنگاه‌های مالی گرفته تا دولتی‌ها و صرافان کهنه کار و بالاخره سیاست‌سازان اقتصادی، دل در گرو هیاهوی همین دالان دارند. اسمش را پاساژ گذاشته‌اند که همان گذر است. اگر گرته‌برداری‌های ادبی آنچنان فراگیر نشده بود لفظ دالان و زیر گذر و یا گذر فلان‌الدوله هم برایش زیادی بود. ساختمانی به جای مانده از عهد پهلوی اول یا دوم با نمایی از آجر کاری‌های قدیمی. البته همین جا را هم کارشناسان اقتصادی و هم پارلمان بخش خصوصی به آنچه بورس ارز قرار بود راه بیفتد، ترجیح داده‌اند.

مراکز تجاری این گذر، یک فروشگاه نان فانتزی، یک قنادی، یک امانت سرا و ۳ - ۴ تا صرافی است. یک چایخانه، یک رستوران و زیر پله‌هایی با هزاران رمز و راز و بالاخره یک سکو در میان بازار، که کسی که بر بالای آن بتواند بایستد؛ البته فریادش به همه جا برسد و کسی که در حاشیه‌تر باشد، ناله‌اش به گوشی نرسد حتی اگر آن گوش، گوش خریداری مشتاق باشد. البته بالاخانه‌هایی نیز در این فضا وجود دارد که هم صرافی است و هم نیست. هم ارز دولتی تزریق می‌کنند و هم روحشان از این مسائل خبر ندارد! یک سر این دالان به اول خیابان منوچهری باز می‌شود. البته این روزها کمتر کسی به منوچهری به عنوان مرکز و بورس ساک و چمدان و مرکز خرید اشیای عتیقه می‌اندیشد. سر دیگر آن به میدانچه‌ای درست مقابل درب اصلی سفارت انگلیس باز می‌شود. فاصله این دو ورودی البته چنان به هم نزدیک است که تنها چهار مغازه رنگ و رو رفته‌ دود زده را بین خود جای داده‌اند. همان‌هایی که البته شاید هم گران قیمت‌ترین ملک‌های شهر باشند و هم در مواقع شلوغی پاتوقی دردسرساز.

شهرداری زحمت کشیده و درست در مقابل ورودی اصلی این دالان آب‌نمایی شیک با فضایی گل کاری شده با نیمکت‌هایی کلاسیک جای داده تا قدری به قیافه مرکز تعیین مظنه ارز کشور آبرو ببخشد. یک آبسردکن هم برای رفع تشنگی عابران و مقیمان کویش برپا کرده‌اند. تا یادم نرفته بگویم که اگر یکی دو سالی صبر کنیم مرکز تجارت جهانی فردوسی تقریبا ۱۵۰ متر بالاتر از این محل برای صرافان و فعالان ارز در حال ساخت است که شاید روزی این بساط در آنجا مکانی مدرن و امروزی‌تر برای قیل و قال و داد و ستد بیابد.

روزهایی بود که در این بازار روزانه تا ۱۰ میلیون دلار هم به نرخ‌هایی با هدف کنترل قیمت بازار فروخته می‌شد. آدم‌های آن نیز شناخته شده‌اند. زمانی می‌گفتند برای فروش هر یک میلیون دلار در بازار هفت هزار دلار دستمزد به عامل مربوطه کارمزد داده می‌شد. برخی روزها دلار در بازار پیش فروش می‌شد. امروز ۱۱ ظهر در حالی که قیمت دلار مثلا ۱۵۲۰ تومان بود، پول می‌دادی فردا بعد از ظهر دلار را با نرخ ۱۵۰۰ تومان تحویل می‌گرفتی. نوعی پیش‌فروش دلار در فضایی کاملا محرمانه و البته اعتمادی. وقت‌هایی در آن میان یکی داد می‌زد: «ثبت نامیا برن پیش فلانی!» این آقایان فلانی عوامل شناخته شده‌ای بودند. گاهی نیز ورود دلارهای ارزان به بازار مربوط به بیرون از بازار و توسط فلان صراف در فلان خیابان یا فلان محله بود.

در دلالان مورد بحث ما گاهی چهره واقعی داد و ستد و عرضه و تقاضا البته موج می‌زند. بسته‌های ۱۰ هزار تایی دلار البته «سریال» (یعنی شماره سریال آن دست نخورده و باند مخصوص سالم) بر اساس اعتماد فی مابین رد و بدل می‌شود. فروشنده میزان دلار و مبلغ پیشنهادی را فریاد می‌زند. مثلا اگر بگوید: ۱۰ تا می‌فروشم ۲۵ تومان؛ یعنی اینکه ۱۰ هزار دلار را فرضا با نرخ ۱۵۲۵ تومان عرضه کرده است. با علم به دو رقم سمت چپ قیمت در آن فضا، تنها دو رقم آخر را برای سرعت عمل بیشتر در سخن گفتن به کار می‌برند. گاهی کلماتی مانند «شله»؛ یعنی قیمت دلار هنوز برای فروش پایین است. بازار «سفت» کرده یعنی قیمت رو به بالا است.

در این بازار گاهی کلماتی مانند شناور فروشی نیز به گوش می‌رسد. این شیوه طوری است که برخی برای آخر هفته و برخی برای یکی دو روز بعد ۵۰ تا ۱۰۰ هزار دلار را با نرخ‌هایی با فاصله قیمتی ۲۰ تا ۳۰ تومان پیش خرید می‌کنند. در این میان اگر کسی خلف وعده کند یا باید خسارت بدهد یا باید از بازار برود.

در واکنش به داد و فریاد‌های افرادی که عموما بر همان کنسول وسط متمرکز هستند، برخی در حاشیه‌ها مشغول چانه زنی و رد و بدل کردن قیمت با مالکان پشت پرده با موبایل هستند. برخی خبرهای روز و شایعات را مزه‌مزه می‌کنند. برخی از تکنولوژی‌های نو مانند دستگاه‌های کارت خوان بی‌سیم (wireless) برای خرید و فروش استفاده می‌کنند. روی این دستگاه‌های «کار راحت کن»، البته لوگوی همان بانک محترم که قیمت سهامش در بورس طرفداران زیاد دارد، می‌درخشد. یکی روزی زنگ زد و گفت: آقا بیا بهت بگم کیا روزی چند میلیون دلار می‌خرند و کارت می‌کشند.

بگذریم. در روزهای شلوغ این دالان اگر هوس کنی از لابه‌لای آدم‌های آن عبور کنی به ویژه اگر قیافه کنجکاوی داشته باشی، بلافاصله توجه‌ها را به خود جلب می‌کنی. به اصطلاح تابلو می‌شوی. آنجا اگر لو بروی که خبرنگاری، یا مورد سوال‌های مختلف در مورد آینده بازار و فضای اقتصادی و تهدیدات اسرائیل قرار می‌گیری و از تصمیمات ناگفته مسوولان باید جواب بدهی و از نتایج احتمالی نشست‌های ایران با آژانس یا تازه‌ترین سیاست‌های بانک مرکزی در مورد تزریق و کنترل قیمت سکه و فلان و بهمان.

اگر بخواهی زیادی سوالی بپرسی که بوی فضولی و سر درآوردن از کار آنها را بدهد که در آن میانه حسابت با کرام‌الکاتبین است. اگر ناشیگری کنی و دستی بر دوربین و موبایلی به قصد تصویر برداری ببری همان کاری می‌کنند که با عکاس ما کردند. پاره آجر!

زمانی که فضا مانند یک از این روزها برای آدم‌های درون این گذر امنیتی می‌شود درب کرکره‌ای یک طرف این بازار را می‌بندند و در سمت دیگر کرکره را پایین می‌آوردند و برای ساعتی غائله را با توپ و تشر می‌خوابانند. دلالان ساعاتی را در گوشه و کنار و چهارراه استانبول و پاساژ گلشن تا نبش کوچه بانک مرکزی و تا شمال در حول میدان فردوسی به خصوص ضلع‌های جنوب غربی و شرقی آن، به پرسه و خبر‌رسانی با موبایل می‌گذرانند تا فضای امنیتی قدری کمرنگ شود. در این گونه مواقع طرفداران اقتصاد آزاد شروع به اظهارنظر می‌کنند که «باباجان نرخ دلار را عرضه و تقاضا تعیین می‌کند نه چک و لقد». این کارها راه به جایی نمی‌برد. دیروز هم آقا منصور به محض اینکه شنید، گفت: «بدتر می‌شه. مگه دفعه قبل نبود.»

این آقا منصور از حرفه‌ای‌های بازار است. درس‌هایی از او می‌شود یاد گرفت که در هیچ واحد درسی دانشگاهی به ویژه در علم معظم اقتصاد به ویژه در دانشگاه‌های کشور و محضر هیچ کدام از اساتید نمی‌شود یاد گرفت.

او به فراست چیزهایی می‌داند که مایه تعجب است. در حالی که همه انتظار افزایش قیمت دارند، او به تجربه در این بازار منتظر افت قیمت است و جالب اینجا است که پس از آنکه برخی اصطلاحات این دالان را یاد گرفتی، تازه می‌توانی قدری از نکته‌سنجی‌های او را دریابی. گاهی زمانی که همه در انتظار نوسان گیری‌اند، او بازار را به سرعت ترک می‌کند. زمانی که بازار هیجانی شد و قیمت‌ها

وسوسه‌انگیز و تو از یک معامله ناموفق ۳۰ میلیون تومان ضرر کردی، تازه می‌فهمی که او چرا بازار را رها کرد و تا دو سه روز آفتابی نشد. گاهی او در یک روز معمولی و کم نوسان در عین تعجب در کف قیمت می‌خرد با اندکی سود تا بعد از ظهر می‌فروشد و بدون دلار بازار را ترک می‌کند. او غالبا کاری به تحلیل‌های تکنیکال و فوندامنتال ندارد. اصلا نیاز ندارد که بداند. او با تجربه خود همیشه از هیجان بازار فراری است و در شرایط عادی معامله‌گر است. البته گاهی به خبرهای خارجی واکنش نشان می‌دهد و البته هر تحلیلی داشته باشی را به خوبی گوش می‌دهد و هر چه بپرسی صادقانه جواب می‌دهد. بارها دیده‌ام که افراد غیر حرفه‌ای از جمله برخی نزدیکان خود را از ورود به این بازار بر حذر داشته. آخرین باری که با او صحبت می‌کردم از این سودا خسته شده بود.