ترجمه و تنظیم: علی سرزعیم
در اینجا به این بحث خواهیم پرداخت که چگونه وجود بازارهای سرمایه موجب می‌گردد تا رفاه فعالان اقتصادی در اقتصاد بهبود یابد. بازار سرمایه را می‌توان جایی تعریف کرد که در آنجا بنگاه‌ها و افراد می‌توانند قرض‌های بلندمدت دریافت کنند و این با بازار پول که در آن پول صرفا برای مقاطع کوتاه‌مدت قرض داده و گرفته می‌شود فرق دارد.

دو بازیگر اصلی در بازار سرمایه عبارتند از: الف) بنگاه‌هایی که دچار کسری منابع شده و می‌خواهند بیش از درآمدشان هزینه کنند، ب) بنگاه‌هایی که درآمد مازاد دارند و درآمدهایشان بیش از هزینه‌هایشان است. در وسیع‌ترین تعریف ممکن، بازار سرمایه به مکانی اطلاق می‌شود که در آن اوراق بهادار اعم از اوراق قرضه و سهام منتشر و فروخته می‌شود و واسطه‌گری‌های مالی در آنجا انجام می‌گردد.
نقش بازار سرمایه در اقتصاد را می‌توان به بهترین نحو از طریق استفاده از ابزار اقتصاد خرد در یک فرآیند حداکثرسازی سود بین زمانی حل کرد. مثالی که در اینجا برای سادگی بیشتر مورد استفاده قرار گرفته یک مساله دو دوره‌ای است، اما نتیجه حاصل از آن برای مسائل چند دوره‌ای نیز صادق خواهد بود. دیگر مفروضات مدل به قرار زیر خواهد بود:
1 - وجود بازار سرمایه کامل. مقصود از این فرض این است که الف) هر کس می‌تواند به هر میزان که بخواهد در نرخ بهره موجود قرض بدهد یا قرض بگیرد. ب) همچنین هر کس از کلیه فرصت‌های موجود برای قرض دادن و قرض گرفتن اطلاع دارد، ج) دسترسی به بازار سرمایه بدون هزینه امکان‌پذیر است. 2 - هیچ مالیاتی که اخلال در رفتارهای اقتصادی ایجاد کند، برقرار نیست.3 - هر عامل اقتصادی مطلوبیت خود را حداکثر می‌کند.4 - فرصت‌های سرمایه‌گذاری را می‌توان تا بی‌نهایت تقسیم نمود. اگرچه این فرض واقع بینانه نیست، اما برای توسعه یک تئوری در مورد بازار سرمایه ضرورت دارد.
۵ - نرخ بازدهی سرمایه‌گذاری نزولی است.
ما یک مدل دو دوره‌ای داریم به این ترتیب که درآمد فرد در دوره اول معادل Y1 و در دوره دوم معادل Y2 است. در وهله اول فرض می‌کنیم که بازار سرمایه وجود ندارد. لذا عنصر اول این مدل منحنی امکانات سرمایه‌گذاری فیزیکی (PIL) است. این به آن معنی است که فرصت‌های سرمایه‌گذاری در دوره اول به روی افراد باز است. این نکته در شکل 1 /2 نشان داده شده است. در این شکل برای سادگی بیشتر فرض شده که y1=y2 است. لذا مصرف در دوره دوم (C2) را می‌توان از طریق پس‌انداز در دوره اول و سرمایه‌گذاری آنها و مصرف بازدهی سرمایه‌گذاری در دوره دوم افزایش داد. اما نمی‌توان از درآمد آتی قرض گرفت تا درآمد دوره اول را افزایش داد. شکل این منحنی معرف فرض پنجم یعنی نرخ بازده نزولی سرمایه‌گذاری است. تابع مطلوبیت افراد از طریق منحنی‌های بی‌تفاوتی مشخص می‌شود که به شکل U است. این منحنی‌ها نشان‌دهنده ارجحیت زمانی افراد برای مصرف در دوره زمانی 1 نسبت به دوره زمانی 2 است. هرچه شیب منحنی مذکور تندتر باشد، مصرف در دوره اول برای فرد اهمیت بیشتری دارد.
در شکل ۱/۲ مواهب اولیه فرد در نقطه Z نمایش داده شده است. در این نقطه، مصرف دوره ۱ و ۲ معادل با مواهب اولیه فرد است، یعنی مساوی با Y۱ و Y۲. اما فرد می‌تواند به سمت چپ نقطه Z یعنی جایی مثل Q حرکت کند. این کار از طریق پس‌انداز در دوره اول به میزان Y۱-C۱ ممکن می‌گردد تا به این ترتیب مصرف از Y۲ به C۲ افزایش یابد. این سرمایه‌گذاری موجب می‌شود تا در دوره دوم تولید و مصرف به اندازه C۲ شود. به یاد داشته باشید که این فرد نمی‌تواند به سمت راست نقطه Y۱ حرکت کند، چرا که مکانیزمی وجود ندارد که به او این امکان را دهد تا بدون بازار سرمایه از درآمد آتی اش برای مصرف بیشتر در زمان حال قرض کند. به همین دلیل منحنی مذکور (PIL) در نقطه Z به یک خط عمودی تبدیل شده است.
در نقطه Q نرخ ارجحیت زمانی فرد مساوی نرخ حاشیه‌ای سرمایه‌گذاری او می‌باشد.
نکته کلیدی که در این تحلیل باید به خاطر داشت این است که الگوی مصرف فرد با امکانات تولیدی وی محدود شده است و هر کس صرفا با اتکا به سرمایه‌گذاری و پس‌انداز شخصی خود فعالیت می‌کند. این وضعیت را اصطلاحا آتارکی یا خودبسندگی می‌خوانند.
حال می‌توان بازار سرمایه را در تحلیل وارد کرد. این مساله از طریق منحنی امکانات سرمایه‌گذاری مالی (FIL) نشان داده شده است. فرصت‌های سرمایه‌گذاری مالی برای یک سطح مشخص از ثروت تعریف شده است که در این مرحله بستگی به مواهب اولیه فرد دارد. حداکثر مصرف ممکن در دوره دوم وقتی اتفاق می‌افتد که فرد همه درآمد مرحله اولش را برای مصرف در دوره دوم سرمایه‌گذاری کند (یعنی مصرف در دوره اول صفر باشد). به همین ترتیب حداکثر مصرف فرد در دوره اول در شرایطی رخ می‌دهد که آن فرد تمام درآمد دوره دوم خود را در دوره اول خرج کند (یعنی مصرف دوره دوم صفر شود). r نشانگر نرخ بهره‌ای است که از سرمایه‌گذاری در بازارهای مالی بدست می‌آید و شیب خط FIL مساوی با - (1+r) است. این نکته در کادر 1/2 نشان داده شده است. تعداد نامحدودی خطوط فرصت سرمایه‌گذاری‌های مالی وجود دارد. هر کدام از این خطوط متناسب با یک سطح از ثروت است. طرح بازار سرمایه در مدل موجب می‌شود تا هم میزان واقعی سرمایه‌گذاری و هم امکانات مصرفی پیش روی عاملان اقتصادی تغییر کند.
طرح تولید بهینه مقداری خواهد بود که ارزش حال تولید را حداکثر کند. این امر در محل مماس دو منحنی FIL و PIL اتفاق می‌افتد (یعنی نقطه T در شکل ۲/۲). این نقطه جایی است که نرخ بازده حاشیه‌ای سرمایه‌گذاری مساوی با نرخ بهره بازار سرمایه باشد. حال تک‌تک عاملان اقتصادی ملزم نیستند تا تولید دو دوره را به میزانی که در نقطه T نشان داده شده مصرف کنند. هر کس می‌تواند با قرض دادن یا قرض گرفتن از بازار سرمایه الگوی مطلوب مصرف خود در دو دوره را حفظ کند. الگوی مصرف بهینه در جایی قرار خواهد داشت که نرخ ترجیح زمانی عاملان اقتصادی مساوی با نرخ بهره بازار سرمایه باشد. در شکل ۲/۲ موقعیتی نشان داده شده که در آن فرد مذکور منابع خود را در دوره اول قرض داده تا مصرف خود در دوره دوم را افزایش دهد. همانند گذشته میزان مواهب اولیه فرد Y۱و Y۲ خواهد بود و میزان بهینه تولید در نقطه T قرار خواهد داشت. مطلوبیت فرد در نقطه P حداکثر می‌شود.
این نقطه نشانگر جایی است که در آن شیب FIL و بهترین منحنی بی‌تفاوتی فرد با هم مماس می‌شوند (یعنی دورترین منحنی بی‌تفاوتی از مرکز که بیشترین مطلوبیت را برای فرد به دنبال می‌آورد به نحویکه نرخ ترجیح زمانی مساوی با 1+r گردد). Y1-C1 نشانگر میزان صرفه‌جویی در دوره اول است که به همان میزان نیز در بازار سرمایه، سرمایه‌گذاری می‌شود و در نتیجه در مصرف دوره دوم شاهد افزایشی به اندازه فرمول فوق هستیم که این افزایش را می‌توان ناشی از سرمایه‌گذاری در بازار سرمایه دانست. در حالتی که قرض گرفتن اتفاق می‌افتد، نقطه تعادل در شکل 2.2 در نقطه سمت راست T خواهد بود به این معنی که میزان مصرف در دوره 1 بالاتر از تولید می‌گردد، اما در دوره دوم مصرف کمتر از تولید دوره دوم می‌شود چرا که باید وام مذکور بازپرداخت شود.
در نتیجه وجود بازار سرمایه مطلوبیت فرد افزایش می‌یابد. این واقعیت برای مصرف‌کننده صدق می‌کند؛ چرا که در حالت تعادل در نقطه P قرار می‌گیرد که جایی بالاتر از PIL است. این وضعیت متفاوت از حالت آتارکی یا خودبسندگی در شکل ۲/۲ است که در آن نقطه T روی منحنی PIL قرار دارد. به طور مشابه می‌توان دید که قرض گیرنده می‌تواند به سمت راست مواهب اولیه خود جابه‌جا شود و مطلوبیتش را افزایش دهد در حالی که این امر در حالت آتارکی ممکن نبود. این تئوری نشان داد که چطور واسطه‌های مالی می‌توانند از طریق پس‌انداز کردن و افزایش مطلوبیت در آینده یا قرض گرفتن از درآمد آتی و افزایش مطلوبیت در زمان حال، سطح رفاه افراد را بالاتر از آنچه در حالت آتارکی یا خودبسندگی با آن روبه‌رو بودند، ارتقا دهد.