توهمات دنکیشوتی
جعفر خیرخواهان اقتصاددان در نظامهای دیکتاتوری که اقتصادهای دولتی و برنامهریزی مرکزی داشتند، حکومت و نخبگان حاکم بر جامعه از بالا دستورکار و برنامه ملی تهیه و با بوق و کرنا به مردم ابلاغ میکردند. برنامههای توسعه پنج ساله شوروی سابق که تبلیغات دولتی پرسروصدا و توخالی درباره موفقیت آنها برپا میشد نمونه روشن این رویکرد بودند. اما اقتصادهای برنامهای در صحنه عمل شکست خوردند و به توسعه اقتصادی دست نیافتند. در نقطه مقابل، نظامهای دموکراسی و رقابت احزاب سیاسی مخالف را داریم که دولتهای مستقر هر چند سال یکبار مجبورند کارنامه و عملکرد خود را در معرض رای و نظر «مردم» قرار دهند.
جعفر خیرخواهان اقتصاددان در نظامهای دیکتاتوری که اقتصادهای دولتی و برنامهریزی مرکزی داشتند، حکومت و نخبگان حاکم بر جامعه از بالا دستورکار و برنامه ملی تهیه و با بوق و کرنا به مردم ابلاغ میکردند. برنامههای توسعه پنج ساله شوروی سابق که تبلیغات دولتی پرسروصدا و توخالی درباره موفقیت آنها برپا میشد نمونه روشن این رویکرد بودند. اما اقتصادهای برنامهای در صحنه عمل شکست خوردند و به توسعه اقتصادی دست نیافتند. در نقطه مقابل، نظامهای دموکراسی و رقابت احزاب سیاسی مخالف را داریم که دولتهای مستقر هر چند سال یکبار مجبورند کارنامه و عملکرد خود را در معرض رای و نظر «مردم» قرار دهند. در چنین نظامهایی، خواستههای تودههای مردم اهمیت بالایی پیدا میکند. شرایط مطلوب اینگونه است که هر سیاست اقتصادی که پیاده میشود در عینحال که به رشد اقتصادی کمک میکند تعداد بیشتری از مردم را نیز از زیر خط فقر به بالا بکشد. همچنین توجه به توسعه بخش خصوصی، رقابت و کارآفرینی، تکریم و احترام به سرمایهگذار و آزادی اقتصادی دیده شود. اینها اصولی هستند که باید مورد اجماع اقتصادی قرار گرفته و همه احزاب و جناحهای سیاسی اصلی و شناسنامهدار کشور «همگرایی جهتدار» به سمت این ارزشها داشته باشند.
اما نکته اینجاست که احزاب مخالف دولت، با ظاهر شدن در نقش «مخالفتکردن» با دولت است که میتوانند نان بخورند. درواقع همه احزاب هنگامی که از قدرت بیرون هستند مخالف و منتقد سیاستهای دولت میشوند. پس اجماع سیاسی در بین احزاب گوناگون در مورد ارزشهای بنیادین و اصیل، زمانی پایدار خواهد ماند که «بانک آرای» این احزاب نیز با آن سیاستها موافق باشد. بنابراین اجماع سیاسی نمیتواند کامل باشد اگر اجماع مردم عادی به حساب نیامده باشد. چون هر حزبی برای کسب رای بیشتر، به مردم و طرفداران خود نگاه میکند که چه خواستههایی دارند. حال اگر بین خواسته مردم و اجماع سیاسی شکافی وجود داشته باشد احزاب وسوسه میشوند خواسته مردمی را به شکل برنامه یا شعار در تبلیغات خود بگنجانند.
در چنین حالتی چه باید کرد؟ همانطور که اشاره شد همه اینها به میزان درک و فهم مردم عادی و رایدهندگان در کوچه و بازار بستگی دارد. اگر در سطح عامه مردم باور و اعتقاد به بخش خصوصی و احترام به سرمایهگذار و حقوق مالکیت و ترویج روحیه کارآفرینی و خطرپذیری وجود نداشته باشد خیلی راحت میتوان آنها را با شعارهای پوپولیستی فریب داد. پس در آن دسته از نظامهای دموکراسی که حافظه جمعی ملت کوتاهمدت و دانش اقتصادی و شکیبایی مردم اندک باشد، خطر پوپولیسم همیشه وجود دارد.
یکی از تفاوتهای مهم بین اقتصاددان با سیاستمدار این است که اقتصاددان همیشه هشدار میدهد با کمیابی منابع و هزینه فرصت مواجه هستیم و نباید پای خود را از گلیم خویش درازتر کنیم یعنی نباید بیش از وسع و توان خویش به مردم وعده و وعید بدهیم. اما سیاستمدار که میخواهد بر آرای تعداد بیشتری از مردم سوار شود و محبوبیت کسب کند خود را به آب و آتش میزند تا بگوید این چنین نیست و با سطلی ماست، دریایی از دوغ برای مردم تهیه خواهد کرد.
برای جلوگیری از غلتیدن سیاستمداران به سمت سیاستهای پوپولیستی چه کار باید کرد. همزمان دو کار میتوان انجام داد. ۱)بلوغ و دانش اقتصادی رایدهندگان را بالا ببریم که وظیفه آموزش و پرورش و رسانههای خبری و خبرنگاران اقتصادی است. ۲) نهادهای محافظ و هشداردهنده با عمری بینهایت ایجاد کنیم که قدرتمندان مغرور توان تعطیلکردن آنها را نداشته باشند. این نهادها که مستقل از سیاستمداران موقتا بر سر قدرت قرار گرفتهاند باید توان ایستادگی و مقاومت در برابر رویاهای خام و وهمآلودی مثل رسیدن به تمدن بزرگ یا مدیریت بر جهان را داشته باشند. این نهادها هستند که خط قرمزهای اقتصادی را ترسیم کرده و اجازه تخطی از قواعد بازی سالم اقتصادی را نمیدهند.
در ایران نتوانستیم یا نخواستیم چنین نهادهایی ایجاد کنیم و بیاعتمادی تاریخی بین دولت و ملت همچنان پابرجا مانده است. درنتیجه تا زمانی که این دو کار انجام نشود همیشه با خطر بازگشت پوپولیسم و هدر رفتن ثروتهای معدنی و طبیعی کشور در راه توهمات دنکیشوتی مواجه خواهیم بود.
ارسال نظر