احیای سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور پس از آنکه در تیرماه سال ۱۳۸۶ از سوی رئیس‌جمهور وقت منحل شد، این پرسش را به وجود آورده که با توجه به اینکه تا کنون ما سه سازمان «برنامه‌ریزی»، «برنامه و بودجه» و «مدیریت و برنامه‌ریزی» را تجربه کرده‌ایم در دهه ۹۰ و دست‌کم تا پایان افق سند چشم‌انداز دارای چه نظام برنامه‌ریزی باشیم که بتواند ما را به اهدافمان برساند؟ این سازمان در شرایط کنونی که مناسبات اجتماعی تغییر کرده و اقتصاد کشور وارد پیچی تاریخی شده چه کارکردی خواهد داشت و باید به چه شیوه‌ای راهش را ادامه دهد؟

باشگاه اقتصاددانان این موضوع را با برخی کارشناسان و صاحبنظران در میان گذاشته و نظر آنان را جویا شده است. دکتر مهدی عسلی در این رابطه سه وظیفه اصلی را متوجه سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور پس از احیای آن می‌داند و معتقد است که سیاست‌گذار باید این سه وظیفه را پیش‌روی خود قرار دهد و ساختار و تشکیلات جدید نظام برنامه‌ریزی کشور را براساس آن پی‌ریزی کند.

حسن خوشپور از مدیران سابق این سازمان معتقد است که در دوره جدید نیاز است که سازمان وجهه‌ای علمی پیدا کند و نقش مشاور علمی دولت را بر عهده گیرد.

در نظری دیگر موسی‌الرضا ثروتی، عضو کمیسیون برنامه مجلس بر این باور است که اقدامات سازمان برنامه مخصوصا برنامه‌های توسعه‌ای آن از سوی دولت‌ها باید ضمانت اجرایی داشته باشد که در این زمینه تلاش دولت و نقش نظارتی مجلس را می‌طلبد.

خسرو نورمحمدی نیر در نوشتاری تجربیات گذشته نظام برنامه‌ریزی کشور را نقشه راه آینده این سازمان دانسته است. براساس نظر نورمحمدی این سازمان یا باید به عملکرد مهندسی و پیمانکاری خود بازگردد یا نقش خود در برنامه‌های اول و دوم توسعه را دنبال کند و مسوول اجرای پروژه‌های خاص عمرانی شود. او نتیجه می‌گیرد که توسعه و تمدن‌سازی در ساختار جدید این سازمان باید مورد توجه قرار گیرد.