اجرای آزمایشی نظریات اقتصاد اسلامی

دکتر محمد رضا یوسفی عضو هیات علمی دانشگاه مفید در سال ۶۲ قانون بانکداری به تصویب رسید و در سال ۶۳ به اجرا درآمد. ولی نداشتن سابقه طولانی عدم پشتوانه نظری و تجربی کافی در سطح دنیا و نبود زمینه‌ها و بسترهای اجرایی مناسب، باعث شد که قانون بانکداری کارآیی لازم را نداشته باشد. من در یک مقاله تحت عنوان «بررسی امکان اجرای تدریجی شریعت» بیان کرده‌ام که شاید بهتر می‌بود نظام بانکداری در آن دوره اجرا نمی‌شد. اگر ما زمینه‌های مناسب را فراهم می‌کردیم و آرام آرام آن را توسعه می‌دادیم شاید نتیجه بهتری می‌گرفتیم. مثلا بانکداری بدون ربا را در یک بانک مخصوص یا در یک استان مشخص مورد آزمایش قرار می‌دادیم، سپس بعد از مشخص شدن مشکلات، آن را در یک فضای رقابتی به سایر بانک‌ها توسعه می‌دادیم.

یکی از مواردی که باعث شده است هنوز بعد از ۳۰ سال در این زمینه مشکل داشته باشیم این است که ما هنوز فضای آموزشی مناسب نداریم و واحدهای درسی که به طورآشکار به بحث‌های اقتصاد اسلامی تکیه کنند یا استادانی که صلاحیت تدریس این واحدها را داشته باشند و دانشجویانی که در این زمینه تحصیل می‌کنند بتوانند شغل مناسبی پیدا کنند، هنوز فراهم نشده است. از طرف دیگر، ادبیات و بحث‌های اقتصاد متعارف تنها در یک کشور بحث نمی‌شود بلکه در پیشرفته‌ترین جوامع در حال بحث و جدل هستند که خود این امر باعث یک هم‌افزایی فکری می‌شود در حالی که در زمینه اقتصاد اسلامی این پدیده را نمی‌بینیم زیرا هم عمر آن کمتر است و هم محدوده کمتری دارد که باعث شده است حجم تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته در حد قابل قبولی نباشد.

مساله دیگر این است که ما ادبیات اقتصاد اسلامی را بارها و‌بارها از زبان مسوولان می‌شنویم ولی در عمل هیچ‌گونه تلاش و اراده‌ای برای اجرای اقتصاد اسلامی از آنها ندیده‌ایم.

یکی از جنبه‌هایی که حائز اهمیت است این است که ما یک تقسیم‌بندی به نام درون‌زایی و برون‌زایی داریم. منظور از درون‌زایی این است که ما در کشور خود با یکسری مشکلات روبه‌رو هستیم که از درون خود کشور ایجاد ‌شده است و راه‌حل آن هم از داخل کشور به وجود می‌آید. وقتی مساله‌ای درون‌زا شد امکان پیشرفت برای آن کشور وجود دارد. اما امروزه ما اقتصاد اسلامی را به عنوان یک امر برون‌‌زا در نظر گرفته‌ایم که سعی کرده‌ایم به واسطه آن برای خود یک هویت مستقل ایجاد کنیم. چون ادبیات اقتصاد اسلامی به صورت برون‌زا و نه براساس نیاز جامعه شکل گرفت، به همین دلیل نتوانست پیشرفت چندانی داشته باشد. در اوایل انقلاب دانشجویانی که در بهترین دانشگاه‌های دنیا مشغول تحصیل در رشته اقتصاد بودند به کشور خود برگشتند و چون مسلمان بودند منتظر بودند که یک برنامه اقتصادی اسلامی بگیرند. توقعشان این بود که در حوزه‌های علمیه روی این مساله کار شده باشد که بتوانند به سوالاتشان پاسخ بدهند. ولی سوالاتشان کلی و برون‌زا نبود. مثلا می‌گفتند: نظام مالیاتی چگونه باشد؟ و از آنجا که روحانیت در این زمینه کار تخصصی انجام نداده بود، فقط یک راه‌حل‌های کلی می‌داد و می‌گفت که باید از طریق خمس و زکات کشور را اداره کرد. آیا واقعا از این طریق می‌شود کشور را اداره کرد؟ آن‌چه در رساله عملی درباره خمس صحبت شده است با آنچه خمس وارد نظام مالیاتی شود کاملا متفاوت است و فقط می‌گفتیم که باید خمس و زکات باشد ولی چگونه؟ در این مورد فکری نکرده بودیم.

بنابراین یک سرخوردگی در بین مسوولان به وجود آمد، به‌طوری که هر کسی می‌آمد و می‌گفت که یک ایده اقتصاد اسلامی دارد با آن مخالفت می‌شد زیرا اقتصاد اسلامی وارد کارهای اجرایی نشده بود و بلافاصله ذهنشان به همان فضای اوایل انقلاب می‌رفت و فورا با آن مخالفت می‌کردند.

نکته دیگر این است که اساسا تولید علم یک فرآیند زمانبر است. بنابراین کسانی که در سال ۵۷ می‌گفتند باید اقتصاد اسلامی را اجرا کنیم به این فرآیند تولید علم توجهی نداشتند؛ زیرا ادبیات اقتصاد اسلامی یک ادبیات جوان بوده و بیشتر در مقام اثبات هویت اسلامی بوده و بنابراین برای اینکه به یک سطح علمی قابل رقابت با دنیای پیشرفته برسدباید خیلی روی آن کار شود.

نکته‌ مهم‌تر این است که بحث اقتصاد اسلامی با بحث‌های دیگر تفاوتی دارد و آن اینکه اقتصاد اسلامی رنگ و بوی دینی دارد و وقتی رنگ دینی می‌گیرد که دغدغه دین داشته باشیم. یعنی نباید از جامعه و افرادی که دغدغه دین ندارند انتظار دغدغه اقتصاد اسلامی را داشته باشیم که این دغدغه‌ها برمی‌گردد به بسترهای اجتماعی. مثلا اگر به واسطه نظام آموزش و پرورش توانسته باشیم افرادی تربیت کنیم که دغدغه دین داشته باشند آن وقت این افراد می‌توانند دغدغه اقتصاد اسلامی نیز داشته باشند.