وظیفه آموزگاران استعداد یابیاست
آموزش، بحث بهروز بسیاری از کشورهای غربی از جمله آلمان است و نظرات و روشهای گوناگونی در این زمینه وجود دارد که این تعدد سلیقه حاکی از این است که سیستم آموزشی کنونی در مدارس جوابگوی نیاز اقتصادی جوامع حاضر نیست. این سیستمها ریشه در نیازهای اقتصادی عصر صنعتی دارند که صنعت رو به رشد گذاشته و حضور نیروی انسانی به عنوان یکی از الزامات برای گرداندن چرخ صنعت بوده است. اهمیت آموزش گروهی (انکلوزیون
- Integration) در آلمان تا حدی مطرح شده که مدارس به این سمت سوق پیدا کردهاند که دانشآموزان کمتوان ذهنی را با دیگر دانشآموزان در یک کلاس درس بدهند.
آموزش، بحث بهروز بسیاری از کشورهای غربی از جمله آلمان است و نظرات و روشهای گوناگونی در این زمینه وجود دارد که این تعدد سلیقه حاکی از این است که سیستم آموزشی کنونی در مدارس جوابگوی نیاز اقتصادی جوامع حاضر نیست. این سیستمها ریشه در نیازهای اقتصادی عصر صنعتی دارند که صنعت رو به رشد گذاشته و حضور نیروی انسانی به عنوان یکی از الزامات برای گرداندن چرخ صنعت بوده است. اهمیت آموزش گروهی (انکلوزیون
- Integration) در آلمان تا حدی مطرح شده که مدارس به این سمت سوق پیدا کردهاند که دانشآموزان کمتوان ذهنی را با دیگر دانشآموزان در یک کلاس درس بدهند. بر اساس قرارداد حقوق کودکان کمتوان در اتحادیه اروپا چنین کودکانی باید در مدارس خاص تحصیل کنند. اما طبق آمار آلمان ۲۰درصد آنها وارد مدارس معمولی میشوند. در روش انکلوزیون آموزگار کلاس و این دانشآموزان از حمایت و پشتیبانی مربیان ویژه آموزشی- تربیتی در کلاس برخوردار میشوند. بهگونهای که این مربیان در صورت لزوم دانشآموزان ضعیفتر را در کلاس یا به صورت جداگانه تا ۵ ساعت در هفته کمک و حمایت میکنند. شمار چنین کلاسهایی تنها در ایالت بایرن به ۶۳۳ میرسد. چنانکه مربیان و مدیران آموزشی به خصوص در ایالت بایرن از تجربیات خود بیان کردهاند، این آموزش دستهجمعی برای دانشآموزان قویتر هم مفید است، چراکه قابلیتهای اجتماعی را در هر دو دسته افزایش میدهد. در چنین فضای آموزشی برتر بودن یا بدتر بودن مطرح نیست، بلکه روحیه کار گروهی و پذیرش تفاوتها و یادگیری دستهجمعی تقویت میشود.
در کنار این موضوع بحث جداسازی نخبگان وجود دارد. پروفسور گرالد هوتر، مغزشناس مشهور آلمانی از دانشگاه گوتینگن در نتیجه پژوهشهایش و از جمله در کتاب «تمام کودکان نخبهاند» با مقایسه سیستمهای آموزشی سنتی و نوین همواره بر این امر تاکید کرده که سیستمهای آموزشی سنتی دانشآموزان را تبدیل به ماشینهایی میکند که دانستههای تزریق شده را در خود ضبط میکنند تا بتوانند از این طریق خود را با جامعه اقتصادی مصرفگرا وفق بدهند. روشهای سنتی که فرصت کسب تجربه، چالش، کنجکاوی، جستوجو و کشف و دریافت فردی را از دانشآموز سلب میکند، مضرات فراوانی بر ایفای نقش آنها در جامعه فردایشان دارد. چراکه دانشآموزان فقط یاد میگیرند آنچه را که از آنها درخواست میشود، انجام بدهند و نه ابتکار و خلاقیت فردیشان را برای ساختن زندگی خود به کار گیرند. در چنین فضایی روحیه رقابت جایگزین روحیه کار گروهی شده و همچنین پتانسیلها و قابلیتهای عاطفی، اجتماعی و ارتباطی که برای زندگی واقعی ضروری هستند، تحتالشعاع قرار میگیرند. او نقش آموزگاران را جوینده استعدادها معرفی میکند نه دانای کل.
اولریکه اشتدنیتس، روانشناس آموزشی از زوریخ سوئیس، تعیین نبوغ از طریق تست IQ بالای ۱۳۰ را غیرواقعی و غیرپویا میداند. چراکه این تست تنها قسمتهایی از قابلیتهای فرد را مورد محک قرار داده و متغیرهایی همچون پیشینه آموزشی و عوامل محیطی دخیل در نتیجه آن را نادیده میگیرد. او این تصور را که عده قلیلی (۲درصد) به دلیل ضریب هوشی بالاتر از ۱۳۰ برتر از سایرین هستند و باید به طرز ویژهای مورد حمایت قرار بگیرند، نادرست خواند و جداسازی دانشآموزان براساس چنین باورهایی را عملا به ضرر دانشآموزان و مدارس دانست. چراکه واقعیت این است که هر فردی با پتانسیلهای فراوانی پا به این دنیا میگذارد و مهمترین وظیفه نظام آموزشی فراهم کردن زمینههای رشد آنها است. در پروسه تقویت تواناییهای فردی زمان زیادی باید صرف «تمرین» بشود؛ آن هم نه تنها فقط تمرین، بلکه «تمرینی آگاهانه و واکنشی» که دانشآموز خود به نکات ضعف و قوت خویش واقف شود و در صدد تقویت تواناییهایش برآید. بر اساس تحقیقات، ضریب هوشی ۱۱۰ و حتی کمتر از آن هم کافی است تا شخص به کارشناسی موفق تبدیل شود. اشتدنیتس یکی از عوارض نخبهپروری را به فراموشی سپردن «فرهنگ اشتباه کردن» دانست. یک نخبه از آنجا که از سایرین برتر پنداشته میشود، مجاز به اشتباه کردن نیست و چنین بینشی، در طرز برخورد فرد با مشکلات اجتماعی در آینده تاثیرات بسیار منفی میگذارد.
در کنار همه این بحثها در آلمان، مدارس شبانهروزی خاص نخبگان هم وجود دارند که برای کلاسهای ۱۱ تا ۱۳ یعنی رده سنی ۱۵ تا ۱۸ سال در نظر گرفته شدهاند. مواردی نشان میدهند که دانشآموزان نخبه در ایجاد ارتباط با دیگران با مشکل روبهرو میشوند. تحقیقات بیست ساله پرفسور دتلف روست از دانشگاه «ماربورگ» بر روی دو گروه با ضریب هوشی بالا و متوسط نشان داده که افراد با ضریب هوشی بالا عملا در زندگی واقعی موفقتر از سایرین نیستند و موفقیتی که افراد با ضریب هوشی بالاتر به آن میرسند هرگز تنها به دلیل هوش آنها نیست، چرا که بدون پشتکار و تلاش حتی با IQ بالا هم نمیتوان موفق شد.
ارسال نظر