علی صالحی *
انباشت سرمایه عامل مهم برای توسعه یافتگی آلمان محسوب می‌گردد

آلمان با مساحت ۳۴۹.۲۲۳ کیلومتر مربع و با ۸۲ میلیون نفر، پرجمعیت‌ترین کشور اروپا محسوب می‌شود. آلمان هم اکنون یکی از صنعتی‌ترین کشورهای جهان است و به عنوان ثروتمندترین عضو اتحادیه اروپا، موتور اقتصادی حوز‌ه پولی یورو محسوب می‌شود. اما کشوری که دیر به صحنه رقابت با کشورهای بزرگ دنیا آمد و دو جنگ جهانی را نیز با شکست پشت سر گذاشته، چه می‌شود که هم‌اکنون بزرگ‌ترین صادرکننده جهان و دومین واردکننده جهان پس از آمریکا است؟
با نگاهی اجمالی به روند توسعه‌یافتگی این کشور در‌می‌یابیم که بزرگ‌ترین اتفاقات توسعه‌ای این کشور در نیمه دوم قرن 19 اتفاق افتاده است، ولی برای فهم بهتر مطلب، روند توسعه‌یافتگی آلمان را با نگاهی کوتاه به قرن‌های 15 و 16 از سر می‌گیریم. در قرن‌های 15 و 16(در زمان فوگرها) سرمایه‌داری تجاری و مالی در جنوب آلمان از هر نقطه دیگر اروپا پیشرفته‌تر بود. با باز شدن راه‌های تجاری آبی به جزایر هند شرقی و آمریکا، مرکز فعالیت تجاری به سواحل اقیانوس اطلس (پرتغال، اسپانیا، هلند، انگلستان و فرانسه) منتقل گردید و آلمان از خطوط اصلی فعالیت دور افتاد. با گسترش روند فوق تا قرن‌های 17 و 18 اتریش و پروس1 تنها اهمیت نظامی و سیاسی خود را حفظ کرده بودند و عملا قدرت اقتصادی خود را از دست داده بودند. در این دوره کشورهایی همچون انگلستان و فرانسه به سوی وحدت سیاسی و قدرت مضاعف پیش می‌رفتند. در انگلستان و فرانسه تجارت با سرزمین‌های دور سبب توسعه اقتصادی، تجمع سرمایه و خلق سازمان‌های جدید اقتصادی شد، ولی در آلمان موقعیت جغرافیایی، حمل‌و‌نقل و شرایط تاریخی به نفع وحدت سیاسی و توسعه اقتصادی نبود.
اوایل قرن ۱۹ م. تولیدات کارخانه‌ای آلمان ترکیبی از صنایع‌دستی و کارگاه‌ها و کارخانه‌های متفرق خانوادگی بود. در سال ۱۸۱۵ کالاهای نسبتا ارزان و باکیفیت انگلیسی، بازارهای آلمان را فراگرفت و هزاران واحد صنعتی کوچک و ناکارآمد را به ورشکستگی کشاند. این امر موجب شد تا در سال ۱۸۱۸ آلمان با طراحی یک سیستم تعرفه‌ای مناسب، در جهت اتحاد ملی بکوشد. دولت آلمان با وضع سیستم تعرفه‌ای در اتحادیه‌های گمرکی و حمایت از صنایع نوپا در پی آن بود که از حذف تولید ملی جلوگیری کند.
با توجه به منابع طبیعی محدود و عقب‌ماندگی آلمان تا سال 1850، صنعتی شدن آلمان بزرگ‌ترین و قابل‌توجه‌ترین موفقیت قرن نوزدهم بود. از نظر توسعه اقتصادی نیز تا آن زمان چنین پدیده‌ای در جهان روی نداده بود. چهار عامل اصلی تحول اقتصادی آلمان که ریشه توسعه یافتگی دیگر کشورها در سراسر جهان نیز به شمار می‌رود، عبارتند از:

انقلاب صنعتی اول
انقلاب صنعتی اول با توسعه ریسندگی و بافندگی و راه‌آهن به طور همزمان و در یک دوره رخ داده است.
ریسندگی و بافندگی: آلمان تا سال 1850 در تولید پارچه‌های پنبه‌ای روند رشد کندی را تجربه می‌کرد و تا سال 1871 از انگلستان و فرانسه بسیار عقب‌تر بود. بزرگ‌ترین حادثه قرن به چنگ آوردن منطقه الزاس از فرانسه بود که به تنهایی بیشتر از کل آلمان پارچه‌های پنبه‌ای می‌بافت. از این رو، از نظر آماری تولیدات صنعتی پارچه‌های پنبه‌ای آلمان در اثر این تصرف دو برابر شد. در مورد پشم نیز در نیمه اول قرن نوزدهم منبع اصلی پشم گوسفندان خود آلمان بود و نخ ریسی و تولید پارچه نیز در خانواده‌ها شکل می‌گرفت. اما در نیمه دوم قرن نوزدهم آلمان به پشم وارداتی وابسته شد و تولید خانوادگی جای خود را به تولید کارخانه‌ای داد. در مورد پارچه‌های ابریشمی نیز مکانیکی شدن تولید و نیاز مبرم به رنگ‌آمیزی ظریف و عالی برای این پارچه موجب پیشرفت آلمان در این صنعت گردید.
راه‌آهن: راه‌آهن در هیچ کشور اروپایی به اندازه آلمان تاثیر انقلابی نداشت. راه‌آهن به آلمان اجازه داد که دوباره وارد صحنه دنیایی شود که به واسطه کشف آمریکا از آن کنار مانده بود. راه‌آهن موجب گردید تا آلمان از یک اقتصاد راکد با راه‌های بد و دهات خواب آلود، به سوی یکپارچگی اقتصادی و شهرنشینی جهش یابد. در دهه ۱۸۷۰ وقتی که شبکه راه‌آهن آلمان تکمیل گردید آلمان به بزرگ‌ترین قدرت قاره اروپا تبدیل شده بود و می‌رفت که بر کل اروپا تسلط یابد. اولین راه‌آهن آلمان در سال ۱۸۳۵ در باوریا افتتاح شد، اما طولی نکشید که برلین مرکز سیستم شبکه راه‌آهن گردید، همان‌طور که پاریس مرکز شبکه ملی راه‌آهن فرانسه شده بود. در ساخت و مدیریت راه‌آهن‌های اولیه، هم مالکیت دولتی و هم مالکیت خصوصی وجود داشت، اما در پایان جنگ بین‌المللی اول تمام راه‌های آهن آلمان به دولت این کشور انتقال یافت. نمودار ۱ سرعت ساخت راه‌های آهن آلمان در سال‌های ۱۸۴۵ تا ۱۹۱۰ را نشان می‌دهد.
فردریک لیست2 (1789-1846)، از بنیانگذاران مکتب تاریخی، معتقد است که اتحادیه گمرکی و شبکه راه آهن، دوقلوهای پایه توسعه اقتصادی آلمان هستند. اولی موانع مصنوعی داد و ستد و تجارت را برطرف کرد و دومی موانع طبیعی را از پیش پا برداشت.

انقلاب دریانوردی
در زمان امپراطوری ویلهلم اول۳ (دوران پادشاهی۱۸۶۱-۱۸۸۸)، اتو وان بیسمارک صدر اعظم آلمان بود، بیسمارک توانست آلمان را با سه جنگ متوالی به کشوری واحد تبدیل کند. بیسمارک در طول ۲۸ سال صدر اعظمی‌اش، با بستن قراردادهایی با اتریش، مجارستان، ایتالیا و روسیه باعث شد آرامش طولانی در آلمان به‌وجود بیاید، این آرامش موجب شکوفایی اقتصاد آلمان گردید. بعد از مرگ ویلهلم اول (۱۸۸۸)، ویلهلم دوم۴ (دوران پادشاهی۱۸۸۸ -۱۹۱۸) به امپراطوری رسید. امپراطور جدید آلمان (ویلهلم دوم)، به دیپلماسی بیسمارک اعتقادی نداشت. وی به مستعمرات و فعالیت‌های امپریالیستی علاقه‌مند بود. وی به افزایش توان ناوگان دریایی به منظور به‌کارگیری در رقابت برای گسترش مستعمرات اولویت داد. آلمان توانست تا سال ۱۹۱۰ به دومین کشور بزرگ برخوردار از ناوگان دریایی، پس از انگلستان تبدیل شود. توسعه ناوگان دریایی در آلمان و رقابت برای تصرف سرزمین‌های ماورای دریاها جهت تهیه مواد خام، صدور سرمایه و کالا به قدری افزایش یافته بود که انگلستان، آلمان را به منزله تهدیدی برای چند قرن برتری سیاسی و اقتصادی خود در عرصه رقابت مستعمراتی تلقی می‌کرد.

انقلاب علمی
در اروپا آموزش‌های علمی پیش از صنعتی شدن رواج یافته بود، اما تا سال‌ها پس از انقلاب صنعتی هنوز میان صنعت و آموزش‌های علمی و فنی ارتباط تنگاتنگی گره نخورده بود. پیشرفت‌ها و اختراعات در بخش‌های علمی و فنی توسط پیشه‌وران و افزارمندان مرفهی که به صورت غیرحرفه‌ای و بر اساس علایق شخصی خود فعالیت می‌کردند، صورت می‌گرفت. اما از نیمه دوم قرن نوزدهم این وضعیت دچار تغییر شد و افرادی که آموزش‌های علمی و فنی رسمی و دانشگاهی دیده بودند در بخش صنعت به کار گرفته شدند، به طوری که در بسیاری موسسات آزمایشگاه‌هایی برای این افراد سازمان داده شد. «علم در خدمت صنعت» عبارتی بود که آلفرد مارشال در تشریح کمک آلمان به رهبری و هدایت صنعتی جهان به کار برد. در آلمان شور آموزش و حیثیت و اهمیت استادان دانشگاه نتایج کاملا متفاوتی نسبت به دیگر کشورها به بار آورد. رابطه کاری بسیار نزدیکی بین صنعت و دانشگاه‌ها برقرار گردید و نوآوران واقعی در صنایع سنتتیک، استادان شیمی دانشگاه‌ها بودند. دولت آلمان مبالغ زیادی پول برای تحقیق در علم شیمی و آموزش آن در اختیار دانشگاه‌ها و مدارس فنی می‌گذاشت. برای مثال: نیل سنتتیک بعد از دو دهه تحقیق و صرف میلیون‌ها دلار کمک تحقیقاتی دولت، در سال 1880 از قطران، زغال‌سنگ تولید کرد. هزاران شیمیدان خوب آموزش دیده با حقوق‌های متوسط، یک سپاه روشنفکری علمی را تشکیل می‌دادند. جالب توجه است که یک هیات انگلیسی که در سال 1872 از آلمان دیدن می‌کرد، متوجه گردید که در یک دانشگاه ‌آلمان(مونیخ) تعداد دانشجویان رشته شیمی از کل دانشجویان این رشته در تمام دانشگاه‌های انگلستان بیشتر است. آلمان در دیگر زمینه‌ها نیز پیوند محکمی بین علم وصنعت ایجاد نمود. اختراع اولین راه آهن برقی در سال 1879 و تاسیس کمپانی جنرال الکتریک آلمان (AEG)، که در سال 1880 برای بهره‌برداری از اختراع لامپ برق توماس ادیسون تشکیل گردید، از جمله اقدامات در جهت انقلاب صنعتی دوم بود.

انقلاب صنعتی دوم
بر اثر پیشرفت‌ها و کشفیات علمی و فنی جدید صنایع و کارخانه‌هایی پا به میدان تولید نهادند که نتیجه فعالیت آنها منجر به تسریع در روند مکانیزاسیون و تراکم بیشتر وسایل تولید شد. از جمله موارد مهم این تولیدات می‌توان به موارد زیر اشاره کرد.
آهن و فولاد: بعد از زغال‌سنگ، ماده اولیه انقلاب صنعتی آهن بود. در نیمه اول قرن نوزدهم، آلمان یک صنعت آهن قدیمی با کارخانه‌های پراکنده‌ داشت. در حالی که در سال 1913 نصف تولید اروپا را در حجمی بسیار بزرگ‌تر به دست می‌داد. پیشرفت چشمگیر آلمان در شیمی، موجب موفقیت این کشور در صنعت فولاد شد. توسعه همزمان صنعت فولاد و آهن آلمان، به آن کشور اجازه داد که کارخانه‌های مدرن با ابعاد عظیم احداث نماید.
گسترش صنعت برق و صنایع متنوع شیمیایی جایگاه آلمان را در اقتصاد اروپا به نحو قابل توجهی ارتقا بخشید.


اما تنها پیشرفت‌های علمی برای تبدیل آلمان به قدرت امپریالیستی کافی نبود. انباشت سرمایه در جهش اقتصادی آلمان عامل مهم دیگری به حساب می‌آمد. در روند انباشت سرمایه در آلمان، عوامل متعددی نقش داشت. مهم‌ترین این عوامل برخورداری آلمان از یک بازار ملی بزرگ و همچنین عملکرد موفق سیستم بانکداری این کشور بود. بنابراین ترکیب دو عامل پیشرفت‌های علمی و فنی و انباشت سرمایه موجب گردید که آلمان در سال ۱۹۱۳ با تولید حدود ۱۵ درصد از محصولات کارخانه‌ای جهان رتبه دوم را پس از آمریکا احراز کند.
هرچند اقتصاد آلمان در قرن بیستم نیز با دو جنگ جهانی و بحران‌هایی از جمله بحران بزرگ دهه 1930 و جهش قیمت نفت در اوایل دهه 1970 روبه‌رو‌ شد؛ ولی از این بحران‌ها به سلامت، اما پر هزینه بیرون آمد. ایران می‌تواند درس‌های عبرت آموزی از تجربیات آلمان بگیرد.
اولین گام آلمان برای توسعه یافتگی برقراری سیستم تعرفه‌ای مناسبی بود که از صنایع داخلی حمایت می‌نمود تا توسط رقبای خارجی بلعیده نشوند. اما طولی نکشید که این صنایع قدرت رقابت با رقبای خارجی خود را به دست آوردند. در ایران سال‌های سال است که از صنایع داخلی حمایت می‌شود، اما عدم مزیت نسبی صنایع داخلی در حال گسترش است. آلمان بین علم و صنعت ارتباط تنگاتنگی ایجاد نمود و با حمایت از دانشمندان و مخترعان و استفاده کاربردی از این اختراعات صنعت خود را توسعه داد. اما ایران تنها به افزایش آمار دانشجویان از لحاظ کمی می‌پردازد و به‌رغم هزینه‌های گسترده ارتباط ضعیفی بین علم و صنعت ایجاد نموده است.
اما علاوه بر پیشرفت‌های علمی و فنی، انباشت سرمایه نیز عامل مهم دیگری برای توسعه یافتگی آلمان محسوب می‌گردد. عاملی که در ایران هیچ‌گاه به نحو احسن انجام نگرفت. تاریخ ایران سرشار است از وقایعی چون مصادره و قتل و غارت تجار، پیشه وران و ثروتمندان، که به مانعی قوی بر سر راه انباشت سرمایه و رشد تولید منجر گردیده است. پس از کشف نفت و رشد چشمگیر درآمدهای ارزی، صرف بخش بزرگی از این درآمدها در تجهیز ارتش و پروژه‌های جاه طلبانه و عدم اجرای برنامه‌های بلندمدت توسعه صنعتی، اقتصاد ایران را به نحو روزافزونی به واردات وابسته و نسبت به نوسانات درآمد نفت آسیب پذیر ساخت. در نتیجه مشکل اساسی ایران را می‌توان دید کوتاه مدت سیاست گذاران دانست.
درکل می‌توان نتیجه گرفت که ایران با افزایش شمار دانشجویان، مقالات علمی و حمایت‌های بدون برنامه از صنایع داخلی و عدم گستردگی شبکه حمل‌و‌نقل از جمله راه‌آهن و حمل و نقل دریایی، با وجود صرف هزینه‌های گزاف تنها صورت توسعه‌یافتگی آلمان را به دست آورده است و همچون گردویی که به‌رغم داشتن پوستی زیبا، مغز خرابی دارد، فاقد قدرت ایجاد انرژی برای حرکت پیکره اقتصاد به سوی توسعه یافتگی است.
*کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه مازندران

پاورقی:
۱- پروس نام قدیمی منطقه‌ای گسترده در شمال آلمان است.
2- Fridrich List
۳- Kaiser Wilhelm I
4- Kaiser Wilhelm II