نظرگاه
کسبوکار ناشران کتاب در وضعیت قرمز
برای امضای قرارداد ترجمه چند کتاب تخصصی به دیدار یکی از ناشران رفته بودم. ناشر با سابقه و اسم و رسم داری که به اذعان اهالی نشر یکی از رکوردداران انتشار آثار با ارزش در کشور است.
غلامرضا کیامهر
برای امضای قرارداد ترجمه چند کتاب تخصصی به دیدار یکی از ناشران رفته بودم. ناشر با سابقه و اسم و رسم داری که به اذعان اهالی نشر یکی از رکوردداران انتشار آثار با ارزش در کشور است. ساختمانی سه طبقه و قدیمی در یکی از خیابانهای مرکزی شهر. دفتر مدیر انتشارات در طبقه سوم ساختمان قرار داشت. از پلههای باریک ساختمان از میان چندین ردیف کتاب که در دو سوی پلکان روی هم چیده شده بود، بالا رفتم در ورود به طبقه سوم هم با منظره مشابهی روبهرو شدم. در چهار سوی دفاتر کارکنان و مدیر انتشارات از کف تا سقف دو سه ردیف انواع کتابها روی هم چیده شده بود. انگار همه دیوارها را از جنس کتاب ساخته بودند.
سر گفتوگو که میان ما باز شد، از مدیر انتشارات پرسیدم مگر ساختمان شما انباری ندارد که همه کتابها را در راهروها و پلکانها و اطراف دفاتر کار روی هم تلنبار کردهاید. مدیر انتشارات لبخند معنا داری زد و گفت، اینها که شما در اینجا میبینید فقط قطرهای از دریای کتابهایی است که در چهار پنج سال اخیر منتشر کردهایم. بقیه کتابهای ما در انباری طبقه زیرین ساختمان نگهداری میشود. مدیر انتشارات از جا برخاست، از میان دیوار کتابهای روی هم چیده شده سه کتاب را برداشت، آنها را مقابل صورت من گرفت و گفت: هم نویسندگان و هم مترجمان این کتابها چهرههای معروف و شناخته شدهای هستند. به عبارت دیگر همه عوامل مؤثر در فروش یک کتاب در این سه کتاب جمع است؛ اما در سه سال گذشته حدود هفتصد، هشتصد جلد از این کتابها به فروش رسیده و بقیه همانطور که شما گفتید روی دستمان مانده است.
گرچه پاسخ سوال خود را پیشاپیش میدانستم؛ اما برای خالی نبودن عریضه پرسیدم به نظر شما دلیل وجود این همه رکود در کسبوکار ناشران کتاب چیست. مدیر انتشارات سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت؛ به نظر من دو دلیل از همه مهمتر است. یکی پایین بودن شدید قدرت خرید جامعه کتاب خوان و دیگری فقر شدید فرهنگ کتاب خوانی در کشور. در خصوص دلیل اول باید بگویم که قیمت کتاب در کشور ما در مقایسه با بسیاری از کشورها به خصوص کشورهای اروپایی، بسیار پایین است این موضوع به خصوص در خصوص آثار ترجمه شده که پولی بابت حقوق مولف (کپی رایت) به پدید آورندگان کتابهای خارجی پرداخت نمیشود، بیشتر مصداق دارد. با این همه به دلیل بالا بودن هزینه زندگی، خانوارهای کم درآمد ایرانی که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل میدهند، قدرت خرید کتاب ندارند، ضمن آنکه اصولا کتاب در سبد هزینه مردم کشور ما حتی گروههای پر درآمد جامعه محل چندانی از اعراب ندارد و آنقدر که مردم حاضرند برای خرید پیتزا و تنقلات پول بپردازند، برای خرید کتاب از خود رغبتی نشان نمیدهند.به قول معروف آنها که علاقه به خواندن کتاب دارند، پول برای خرید کتاب ندارند و اغلب آدمهای پولدار هم اهل کتاب خریدن و کتاب خواندن نیستند.
گفتم پس با این اوصاف کسبوکار ناشران کتاب کاملا در وضعیت قرمز است.
گفت دقیقا همین طور است.
گفتم چرا تغییر شغل نمیدهید؟
لبخند تلخی زد و گفت: ما عاشق این حرفه هستیم. مگر عاشق میتواند به آسانی از معشوق خود جدا شود. ما موی خود را در حرفه نشر کتاب سفید کردهایم شاید اگر از اول چنین روزی را پیشبینی میکردیم، گرفتار این عشق نمیشدیم و به سراغ حرفه نان و آبدار دیگری میرفتیم. اما حالا خیلی دیر شده و به قول معروف باید بسوزیم و بسازیم. سرمایه ما چندین هزار جلد کتاب به فروش نرفته است. حالا چارهای نداریم جز آنکه حتی بهترین کتابها را در چاپ اول در تیراژهای پانصد تایی چاپ کنیم تا ضرر کمتری به ما تحمیل شود. البته این راه حلی در حد مسکن است، کلید اصلی حل مشکل را باید در بهبود شرایط اقتصادی و افزایش درآمد خانوارها جست وجو کنیم که این شاه کلید هم در دست دولت است. دولت میتواند برای جلوگیری از ورشکستگی کامل صنعت نشر کتاب برای مردم یارانه خرید کتاب در نظر بگیرد و این یارانه باید به ناشران پرداخت شود تا آنها بتوانند کتابها را با قیمت پشت جلد پایین تری به بازار عرضه کنند. به نظر من پرداخت چنین یارانه ای از یک جهت از نان شب برای مردم واجبتر است. البته به موازات آن تمامی رسانههای عمومی دیداری، شنیداری و مکتوب باید جنبش گسترده و هماهنگی را برای ترویج فرهنگ کتابخوانی در کشور به راه اندازند.
برای کشوری با ۷۵ میلیون نفر جمعیت و چندین میلیون افراد تحصیلکرده و دانشگاه دیده وجود این همه رکود در کسب و کار ناشران کتاب اگر مایه ننگ نباشد، اصلا پذیرفتنی نیست، ضمن آنکه ادامه وضعیت قرمز موجود در صنعت نشر کتاب، در آینده به تعطیلی بسیاری از مشاغل مرتبط با این صنعت و به راه افتادن یک موج بیکاری زنجیره ای منجر خواهد شد.
مدیر موسسه انتشاراتی راست میگفت. بعد از امضای قرارداد زمانی که به همراه او به طبقه زیر زمین ساختمان رفتم، سرم از مشاهده هزاران جلد کتابهای به فروش نرفته که در محوطهای سرپوشیده به وسعت بیش از دویست متر مربع تا سقف روی هم چیده شده بود، گیج رفت و با خود گفتم بعضیها به خاطر عشق در سکوت خود چه بهای سنگینی میپردازند.
ارسال نظر