سهام با ارزش اپل

نویسنده: والتر ایساکسون

بخش چهل و هشتم

سیستم بیت مپینگ، واسط‌های گرافیکی و زبان برنامه نویسی هدف محور اسمال تاک (Smalltalk) به قابلیت‌های مدل‌های آزمایشی کامپیوترهای مرکز تحقیقات زیراکس مانند آلتو تبدیل شدند. جف راسکین به این نتیجه رسید که این قابلیت‌ها آینده علم کامپیوتر بودند. به همین دلیل هم شروع کرد به ترغیب کردن جابز و دیگر همکاران اپل تا تحقیقات انجام شده در مرکز تحقیقات زیراکس را بررسی کنند.

راسکین یک مشکل داشت: از نظر جابز او یک نظریه پرداز غیر قابل تحمل بود و از اصطلاحات خاص جابز مثل «کله پوکی که آدم را جذب می‌کند»، استفاده می‌کرد. به این ترتیب بود که راسکین از دوستش اتکینسون کمک گرفت تا سراغ سمت دیگر کله پوک جابز یعنی بخشی از خلاقیت دنیای او برود و متقاعدش کند تا سهام بعضی از پروژه‌های مرکز تحقیقات زیراکس را بخرد.

چیزی که راسکین نمی‌دانست این بود که جابز داشت روی یک پروژه پیچیده‌تر کار می‌کرد. در تابستان سال ۱۹۷۹ بخش سرمایه‌گذاری مخاطره‌آمیز زیراکس تقاضا کرد تا بخشی از دومین بخش سرمایه‌گذاری در اپل را در اختیار بگیرد. جابز پیشنهادی داد: «اجازه می‌دهم یک میلیون دلار در اپل سرمایه گذاری کنید به این شرط که شراکتی در مرکز تحقیقات زیراکس با ما داشته باشید.» مدیران زیراکس پذیرفتند. قرار شد تکنولوژی جدیدشان را به مدیران اپل نشان بدهند و در عوض صد هزار سهم اپل را با قیمتی در حدود ده دلار برای هر سهم بخرند.

یک سال بعد وقتی که سهام اپل عرضه شد، یک میلیون دلاری که زیراکس برای خرید سهام اپل پرداخته بود ارزش ۶/۱۷ میلیون دلاری پیدا کرد. اپل، اما نتیجه بهتری از این معامله گرفت. در ماه دسامبر سال ۱۹۷۹ جابز و همکارانش برای دیدن تکنولوژی‌های جدید مرکز تحقیقات زیراکس رفتند. وقتی جابز احساس کرد چیزهای بیشتری برای دیدن در آنجا وجود دارد، چند روز بعد برای بازدید دقیق‌تر و کامل‌تر به آنجا رفت. «لری تسلر» یکی از دانشمندان زیراکس بود که کار اطلاع‌رسانی را در این جلسه انجام می‌داد و از اینکه کاری را نشان دهد که از نظر روسایش در ایالت شرقی چندان با ارزش نبود، خوشحال بود. اما خانم «آدل گولدبرگ» یکی دیگر از کسانی که در جلسه اطلاع‌رسانی حضور داشت، از اینکه شرکتش می‌خواست اطلاعات با ارزش مربوط به تکنولوژی‌هایش را افشا کند، خیلی ناراحت بود. او به خاطر می‌آورد: «این کار واقعا احمقانه و دیوانه بازی بود و من به شدت از اینکه اطلاعات زیادی به جابز بدهم امتناع می‌کردم.»

گولدبرگ در اولین جلسه اطلاع‌رسانی روش خودش را در پیش گرفت. جابز، راسکین و مدیر تیم کامپیوتر لیزا یعنی «جان کوچ» به سمت لابی اصلی که در آن یک کامپیوتر آلتوی زیراکس (یکی از نمونه‌های آزمایشی کامپیوترهای تولید زیراکس) قرار داشت، راهنمایی شدند. گولدبرگ می‌گوید: «نمایش بسیار کنترل شده‌ای از کاربردهای این کامپیوتر ارائه دادیم که در اصل یک برنامه واژه پرداز بود.» جابز راضی نبود و با دفتر اصلی زیراکس تماس گرفت و خواست تا بازدید دقیق و کامل‌تری داشته باشد. به همین دلیل چند روز بعد او دوباره دعوت شد و این بار گروه بزرگ‌تری را با خودش آورد که بیل اتکینسون و «بروس هورن» یکی از برنامه نویسان اپل که قبلا در مرکز تحقیقات زیراکس کار کرده بود، هم در آن بودند. هر دوی آنها می‌دانستند که باید دنبال چه چیزی باشند. گولدبرگ می‌گوید: «وقتی رفتم سر کار دیدم هیاهوی زیادی است و به من گفتند که جابز و یک گروه از برنامه‌نویسان شرکتش در اتاق کنفرانس هستند.» یکی از مهندسان خانم گولدبرگ سعی داشت تا با نمایش کاربردهای بیشتری از برنامه واژه‌پرداز آنها را سرگرم کند. اما حوصله جابز داشت سر می‌رفت. داد زد: «این چرندیات را تمام کنید!» به این ترتیب بود که کارمندان زیراکس یک جا جمع شدند و تصمیم گرفتند که کمی بیشتر دوستانه باشند و کاملا آرام آرام به آنها نزدیک بشوند. آنها درباره اینکه تسلر برنامه زبان نویسی اسمال تاک را نشان دهد، به توافق رسیدند، اما تسلر فقط نسخه غیر محرمانه برنامه را به آنها نشان داد. سرپرست گروه دانشمندان زیراکس به گولدبرگ گفت: «این کار جابز را مبهوت می‌کند و او هرگز نمی‌فهمد که نسخه محرمانه آن را ندیده است.»آنها اشتباه می‌کردند. اتکینسون و دیگران چند سند منتشر شده مرکز تحقیقات زیراکس را خوانده بودند و متوجه شده بودند که توضیح کاملی درباره این برنامه به آنها داده نشده است. جابز به رییس بخش سرمایه‌گذاری زیراکس تلفن کرد تا از این موضوع گلایه کند؛ بلافاصله از دفتر اصلی زیراکس در کانکتیکات با مرکز تحقیقات تماس گرفته شد و به آنها دستور دادند تا همه چیز را به جابز و گروهش نشان دهند. گولدبرگ با قهر و عصبانیت از آنجا بیرون آمد.وقتی تسلر بالاخره همه چیزهایی را که مخفی نگه داشته بودند به آنها نشان داد، جابز و گروهش تعجب کردند. اتکینسون آنقدر به نمایشگر خیره شده بود و هر پیکسل را از نزدیک دنبال می‌کرد که تسلر می‌توانست نفس‌هایش را روی گردنش حس کند. جابز بالا و پایین می‌پرید و با هیجان دستانش را حرکت می‌داد. تسلر به خاطر می‌آورد: «این طرف و آن طرف می‌پرید و من نمی‌دانستم که چطور واقعا بیشتر بخش‌های محرمانه را می‌دید، اما او این کار را می‌کرد چون مدام سوال می‌پرسید. برای هر قسمتی که من نشان می‌دادم، جیغ می‌کشید.» جابز مدام می‌گفت که نمی‌تواند باور کند که زیراکس این تکنولوژی را تجاری نکرده است. با داد می‌گفت: «شما روی معدن طلا نشسته‌اید. نمی‌توانم باور کنم که زیراکس تا حالا هیچ سودی از این نبرده باشد.»

معرفی برنامه اسمال تاک سه قابلیت جالب را نشان می‌داد. یکی این بود که کامپیوترها می‌توانستند به هم متصل بشوند، دوم این بود که چطور برنامه‌های موضوع محور کار می‌کنند. با این حال جابز و گروهش توجه کمتری به این کاربردها کردند، چون مجذوب قابلیت سوم شده بودند؛ واسط کاربری گرافیکی که با یک نمایشگر بیت مپی ساخته شده بود. جابز یادش می‌آید: «انگار پرده‌ای از جلوی چشمانم کنار می‌رفت. می‌توانستم آینده صنعت کامپیوتر را ببینم.»

وقتی جلسه مرکز تحقیقات زیراکس بعد از حدود دو ساعت تمام شد، جابز با ماشین بیل اتکینسون را به دفتر اپل در کاپرتینو برگرداند. با سرعت می‌رفت و از ذهن و دهانش کار می‌کشید. کلمه به کلمه با داد می‌گفت: «همینه! این کار را انجام می‌دهیم!» این همان پیشرفتی که او دنبالش بود؛ ارائه کامپیوترها به مردم با طراحی شاد و ارزان‌قیمتی مانند خانه‌های ایچلر کاربری ساده مانند لوازم آشپزخانه باریک و سبک.جابز پرسید: «چقدر طول می‌کشد تا این کار انجام بشود؟»اتکینسون جواب داد: «مطمئن نیستم. شاید شش ماه.» این نه تنها یک ارزیابی خوشبینانه بلکه انگیزه بخش بود.

هنرمندان بزرگ دزدی می‌کنند

سرقت اپل از تکنولوژی ابداع شده در مرکز تحقیقات زیراکس گاهی به عنوان یکی از بزرگ‌ترین دزدی‌های تاریخ این صنعت تعبیر می‌شود. جابز گهگاهی این دیدگاه را با غرور تایید می‌کرد. یک بار در این مورد گفت: «پیکاسو گفته بود «هنرمندان خوب الگوبرداری می‌کنند، هنرمندان بزرگ دزدی می‌کنند» و ما همیشه از اینکه ایده‌های بزرگ را می‌دزدیم، خجالت‌زده نیستیم.»