بچه‌ای به نام لیزا

نویسنده: والتر ایساکسون

بخش چهل و پنجم

اولش امیدوار بود که اپل سه (Apple III) این نقش را بازی می‌کند. این دستگاه حافظه بیشتری داشت، یک نمایشگر که قابلیت نمایش هشتاد کاراکتر را نسبت به ۴۰ کاراکتر اپل دو داشت و بالاخره امکان تایپ و نمایش حروف کوچک و بزرگ. جابز به دنبال علاقه‌اش به طراحی صنعتی، اندازه و شکل کیس خارجی را مشخص کرد و اجازه نداد کسی در آن تغییری بدهد، حتی اگر اعضای کمیته مهندسان بخواهند قطعات بیشتری را به بوردهای مدار اضافه کنند. نتیجه مدارهای روی هم سوار شده‌ای شدند با کانکتورهای کمی که مرتب از کار می‌افتادند. بعد از آنکه عرضه اپل سه در ماه مه ۱۹۸۰ شروع شد، شکست خورد و نتوانست بازار را بگیرد. «رندی ویگینتون» یکی از مهندسان شرکت موضوع را اینطور ارزیابی می‌کند: «اپل سه مثل بچه‌ای بود که در میان گروهی از آدم‌های عیاش گرفتار شده بود که بعدها همه آن را دردسر می‌دانستند. حالا یک بچه طفلک و بیچاره بود که همه می‌گفتند «مال من نیست.»

تا آن موقع جابز از اپل سه فاصله گرفته بود و داشت خاطره ذهنی آن را از بین می‌برد تا راه‌هایی برای تولید محصولی کاملا متفاوت پیدا کند. اول به فکر نمایشگرهای لمسی بود، اما تلاشش بی‌نتیجه ماند. در مراسمی که نمونه‌های کاربردی این تکنولوژی نمایش داده شدند، جابز دیر رسید، مضطرب شد بعد مهندسان را با خشونت کنار زد و خودش را به وسط برنامه نمایش محصولات رساند و گفت: «متشکرم.» آنها گیج شده بودند. یکی پرسید: «می‌شود بگذارید برویم؟» جابز گفت بله و بعد به همکارانش اعتراض کرد که چرا وقتش را می‌گیرند.

بعد از این بود که جابز و اپل دو نفر مهندس را از اچ‌پی استخدام کردند که بتوانند ایده کلی یک کامپیوتر جدید را در سرشان بپرورانند. نامی که جابز برای این کامپیوتر انتخاب کرد لیزا بود که حس خسته‌کننده‌ای را القا می‌کرد تا اینکه بخواهد جهش بزرگ‌تری به آن بدهد. بعد از آن کامپیوترهای دیگری نام دختران طراحانشان را گرفتند، اما لیزا دختری بود که جابز او را ترک کرده و هنوز کاملا او را نپذیرفته بود. «آندرا کانینگهام» که در کنار رجیس مک کنا در روابط عمومی این پروژه کار می‌کرد، می‌گوید: «شاید داشت با این کار گناهش را از بین می‌برد. ما باید یک نام اختصاری پیدا می‌کردیم تا بتوانیم ادعا کنیم که این نام بعد از تولد لیزا انتخاب نشده است.»