نقطه عطفی برای کامپیوترهای شخصی

بخش بیست‌و نهم

نام نویسنده: والتر ایساکسون

مترجم: ندا لهردی

براند فروشگاه Whole Earth Truck Store را راه انداخت که کارش را به عنوان یک فروشگاه سیار کامیونی با فروش ابزارهای مفید و آموزشی شروع کرد و براند در سال ۱۹۶۸ تصمیم گرفت فعالیت آن را گسترش دهد و به این ترتیب Whole Earth Catalog را منتشر کرد. اولین جلدش عکس معروفی از کره زمین بود که از فضا گرفته شده بود و عنوانش «دسترسی به ابزار» بود. فلسفه اصلی و پنهانی آن این بود که تکنولوژی می‌تواند دوست ما باشد. براند در صفحه اول شماره اول این نشریه نوشت: «قلمرو خصوصی و قدرت شخصی در حال گسترش است. انسان امروزی برای هدایت دانش از قدرت فردی استفاده می‌کند، منبع الهام خودش را پیدا می‌کند، محیط اطرافش را شکل می‌دهد و سرگذشتش را با هر کسی که دوست دارد مطرح می‌کند. ابزارها و وسایلی که به این جریان کمک می‌کنند در Whole Earth Catalog دنبال و تبلیغ می‌شوند.» شعری از «بوکمینستر فولر» بعد از آن آمده بود که اینطوری شروع می‌شد: «خدا را در وسایل و دستگاه‌هایی می‌بینم که به صورت قابل اعتمادی کار می‌کنند.»جابز یکی از طرفداران Whole Earth Catalog شد. او آخرین نسخه آن را هم که در سال ۱۹۷۱ بیرون آمد گرفت. آن وقت هنوز دبیرستانی بود و آن را با خودش به دانشکده و بعد به حزب همه برای یک مزرعه هم برد. جابز به خاطر می‌آورد: «در پشت جلد نسخه آخر آن عکسی از یک جاده بیرون از شهر در صبح زود بود که اگر خیلی ماجراجو باشی ممکن است خودت را در حال سواری در آن پیدا کنی. زیر آن نوشته شده بود: «گرسنه بمان. نادان و بی‌فکر باش.» «براند به جابز به عنوان یکی از خالص‌ترین نشانه‌های همان ترکیب فرهنگی نگاه می‌کرد که نشریه‌اش برای تحسین به دنبالش بود.» او می‌گوید: «استیو درست در رشته‌های پیوندی ضدفرهنگ و تکنولوژی بود. او مفهوم ابزارها برای استفاده انسانی را درک کرده بود.»نشریه براند با همکاری موسسه پورتولا منتشر می‌شد. این موسسه به آموزش افراد بی تجربه در زمینه کامپیوتر اختصاص داشت و به معرفی People's Computer Company کمک می‌کرد که نه تنها یک شرکت نبود، بلکه یک خبرنامه و سازمانی با شعار «کامپیوتر به مردم قدرت می‌دهد» بود. دو دوست خوب یعنی «گوردون فرنچ» و «فرد مور» که گاهی شام چهارشنبه شب‌ها را با هم بودند و به این ترتیب تصمیم گرفتند کلوب رسمی‌تری را راه بیندازند که اخبار مربوط به لوازم الکترونیک شخصی آنجا مطرح می‌شد.ورود نسخه ماه ژانویه سال ۱۹۷۵ نشریه مکانیک عمومی شور و شوق زیادی در میان آنها به وجود آورد که روی جلدش تصویر اولین کیت کامپیوتر شخصی به نام «آلتیر» (Altair) را داشت. آلتیر گران نبود؛ فقط ۴۹۵ دلار برای تعداد زیادی قطعه بود که روی یک بورد وصل شده بودند و به این دلیل کارآیی کمی داشت، اما برای طرفداران سرگرمی و خوره‌های کامپیوتر خبر از پیدایش عصر جدیدی داشت. بیل گیتس و پل آلن مجله را خواندند و شروع کردند به کار کردن روی نسخه‌ای از زبان برنامه نویسی ساده BASIC برای آلتیر. این مجله توجه جابز و ووزنیاک را هم جلب کرد. وقتی آلتیر به بنیاد آموزشی People's Computer Company رسید، به محور اصلی اولین جلسه معرفی کلوب جدید فرنچ و مورد تبدیل شد.

کلوب کامپیوتر خانگی

این گروه کلوب کامپیوتر خانگی (هومبرو کامپیوتر کلوب) نام گرفت و ترکیبی از مجله Whole Earth میان ضد فرهنگ‌ها و تکنولوژی را در خود داشت. این کلوب در عرصه کامپیوترهای شخصی به چیزی شبیه به قهوه خانه ترکز هِد در زمان دکتر جانسون تبدیل شد؛ جایی برای تبادل و مطرح کردن ایده‌ها. اولین جلسه کلوب در گاراژ فرنچ در منطقه منلو پارک در روز پنجم ماه مارس سال ۱۹۷۵ برگزار شد و مورد اعلامیه این جلسه را نوشت. این اعلامیه می‌پرسید: «آیا دارید کامپیوتر خودتان را می‌سازید؟ تلویزیون ترمینالی یا ماشین تحریر؟ اگر این‌طور است احتمالا دوست دارید به جمع کسانی بیایید که علایق مشترک با شما دارند.»آلن بائوم اعلامیه را روی تابلوی اعلانات شرکت اچ‌پی دید و ووزنیاک را که برای رفتن با او به آنجا موافق بود، صدا زد. ووزنیاک یادش می‌‌آید: «آن شب یکی از مهم‌ترین شب‌های زندگی من شد.» سر و کله حدود سی نفر دیگر هم پیدا شد، از لای در باز گاراژ فرنچ آفتابی شدند و شروع کردن به توصیف علایق‌شان. مور می‌گوید: «ووزنیاک که بعدا اعتراف کرد خیلی عصبی بوده، گفت که بازی‌های ویدئویی، بردن فیلم‌ها برای هتل‌ها، طراحی ماشین حساب علمی و طراحی تلویزیون‌های ترمینالی را دوست دارد.» نسخه جدید آلتیر هم به نمایش گذاشته شد، اما آنچه بیشتر برای ووزنیاک اهمیت داشت دیدن برگه مشخصات یک میکروپردازنده بود. همان‌طور که داشت به میکرو پردازنده‌ تراشه‌ای که وظیفه کل پردازش مرکزی را به عهده دارد‌ فکر می‌کرد، جرقه‌ای در ذهنش روشن شد. او در حال طراحی ترمینالی با یک کیبورد و مانیتور بود که به یک مینی کامپیوتر متصل می‌شد. او با استفاده از یک میکروپردازنده می‌توانست بخشی از ظرفیت مینی کامپیوتر را داخل خود ترمینال بگنجاند و به این ترتیب به یک کامپیوتر کوچک رومیزی تبدیل شود. این ایده‌ای ماندگار بود: کیبورد، نمایشگر و کامپیوتر همه در یک مجموعه منسجم و هماهنگ. ووز می‌گوید: «این تصویر کلی از کامپیوتر شخصی درست همان موقع به ذهنم رسید. آن شب شروع کردم به کشیدن طرح چیزی که بعدا به اپل یک (Apple I) تبدیل شد.»ووز اول تصمیم گرفت همان میکروپردازنده Intel ۸۰۸۰ را که در آلتیر بود استفاده کند، اما هر کدام از این میکروپردازنده‌‌ها قیمتی بیشتر از اجاره ماهانه‌اش داشت و به این دلیل به دنبال یک جایگزین بود. او میکروپردازنده Motorola ۶۸۰۰ را پیدا کرد که یکی از دوستانش در اچ‌پی می‌توانست آن را با قیمت ۴۰ دلار برای هر قطعه برایش بخرد. بعد او تراشه‌ای را کشف کرد که ساخته شرکت MOS Technologies بود. این تراشه از نظر الکترونیکی همان کارآیی را داشت اما قیمتش تنها ۲۰ دلار بود. استفاده از این قطعه دستگاه او را ارزان قیمت می‌کرد؛ اما این دستگاه در درازمدت هزینه داشت. تراشه‌های اینتل در نهایت به استانداردی برای این صنعت تبدیل شدند که اپل را وقتی کامپیوترهایش با آنها سازگاری نداشت، دچار مشکل می‌کرد.

ووزنیاک هر روز بعد از کار برای خوردن شام پای تلویزیون به خانه می‌رفت و بعد به اچ‌پی برمی‌گشت و تا نیمه شب روی کامپیوترش کار می‌کرد. او قطعات را در کابینش پخش کرد، جای قرار گرفتن‌شان را متوجه شد و آنها را روی مادربوردش جوش داد و نصب کرد. بعد شروع کرد به نوشتن نرم‌افزاری که به میکروپردازنده دستور می‌داد تصاویر را روی نمایشگر نمایش بدهد. از آنجایی که نمی‌توانست پولی برای برنامه زمانی کامپیوتر بدهد، کد آن را خودش نوشت. بعد از دو ماه او آماده بود که آن را تست کند. روز یکشنبه بیست و نهم ماه ژوئن سال ۱۹۷۵، نقطه عطفی برای کامپیوترهای شخصی بود. ووزنیاک بعدا می‌گوید: «من چند کلمه با کیبورد تایپ کردم و شوکه شدم! حروف روی نمایشگر نمایش داده شدند. این اولین بار در تاریخ بود که کسی یک کاراکتر را روی کیبوردی تایپ می‌کرد و روی نمایشگر کامپیوتر درست جلوی او نمایش داده می‌شد.»