باورهای نادرست اقتصادی
تورم - ۱۵ اسفند ۸۹
مترجم: جعفر خیرخواهان
تغییرات نسبی قیمتها را میتوان نادیده گرفت
به تازگی یک نهاد نیکوکاری، توجه جامعه را به سمت بدبختی بچههای فقیر جلب کرده است با این استدلال که کودکانی که والدینشان از کمکهای دولتی استفاده میکنند عملا وضعیت بدتری نسبت به زمان ملکه ویکتوریا دارند.
جفری وود
مترجم: جعفر خیرخواهان
تغییرات نسبی قیمتها را میتوان نادیده گرفت
به تازگی یک نهاد نیکوکاری، توجه جامعه را به سمت بدبختی بچههای فقیر جلب کرده است با این استدلال که کودکانی که والدینشان از کمکهای دولتی استفاده میکنند عملا وضعیت بدتری نسبت به زمان ملکه ویکتوریا دارند. ادعا بر این اساس بود که برای خرید سبد غذایی که در خانههای دکتر بارناردو در قرن نوزدهم به کودکان فقیر داده میشد اینک باید پول بیشتری پرداخت کرد.
این نشانه روشنی از فهم نادرست ماهیت شاخصهای قیمت است؛ از این شاخصها با دو هدف استفاده میشود. نخست اینکه آنها معیاری از تغییرات قیمت یا تغییر ارزش پول به طور کلی طی زمان هستند. دوم اینکه آنها برای محاسبه چگونگی تغییر متغیرهای «واقعی»- مقادیر فیزیکی- طی زمان استفاده میشوند. برای مثال اگر درآمد ملی به قیمتهای اسمی دو برابر شود ما نمیدانیم وضع رفاهی مردم بهتر شده است یا بدتر، تا زمانی که درآمد با توجه به هر گونه تغییری در قیمتها تصحیح شود (درآمد ملی بهوسیله شاخص قیمت «تعدیل میشود.»)
آن شاخص قیمت تعدیلکننده، بیانگر هزینه خرید یک سبد کالا است، اما این سبد کالا همیشه ثابت نمیماند. ترکیب فیزیکی کالاها به دو دلیل طی زمان تغییر میکند. برخی کالاها به سادگی از چرخه تولید ناپدید میشوند یا به هر تقدیر از مصرف عمومی خارج میشوند- کالسکههای اسبی و شمع دو نمونه تاریخی هستند که اکنون کاربرد عمومی ندارند. جای آنها را سایر چیزها گرفتهاند- در این مورد خاص حملونقل موتوری و چراغهای برق آمدهاند. سایر کالاها ناپدید میشوند یا اهمیتشان در شاخص قیمت کاهش مییابد، چون تغییر قیمت نسبت به سایر کالاها را داریم. اگر یک کالا نسبت به برخی جانشینهای خود گرانتر شود، مصرف آن کاهش مییابد؛ در حالی که مصرف جانشینها افزایش مییابد.
اجازه ندادن به تغییر یافتن ترکیب کالاها در شاخص، باعث گمراهی میشود، چون شاخص حالا دیگر منعکسکننده آنچه مردم واقعا پولشان را بابت آن خرج کردهاند نبوده، بلکه آنچه آنها سابق بر این عادت داشتند پولشان را برای آن خرج کنند را منعکس میکند.
زمانی که یک کالا از سبد مصرفی خانوادهها ناپدید میشود، چون که منسوخ شده و از رده خارج شده است (مثل کالسکه اسبی) وقتی شاخص قیمت را محاسبه میکنیم، نباید وانمود کنیم که آن کالا وجود دارد. به همین ترتیب اگر کالایی که به دلیل تغییر (افزایش) قیمت از سبد مصرفی ناپدید شده است را همچنان در شاخص نگه داریم، قیمت سبدی از کالاها را اندازهگیری میکنیم که حالا دیگر مصرف نمیشوند.
استفاده کمتر از یک کالا، شاید قضیه متفاوتی به نظر برسد از این جهت که احساس میکنیم «عادلانه» نیست مردم توان مالی برای خرید کالایی را نداشته باشند به صرف اینکه آن کالا گران شده است، اما این دیدگاه، اهمیت تغییر قیمتهای نسبی را در اقتصاد بازار نادیده میگیرد. قیمتهای نسبی، تغییر کمیابیهای نسبی را منعکس میسازند. زمانی که کالایی نایاب میشود قیمتش افزایش مییابد؛ بنابراین مردم ترغیب و تشویق میشوند تا به دنبال جانشینهای آن بروند. نظام قیمتها، همه ما را تشویق میکند تا در استفاده از منابع کمیاب صرفهجویی کنیم و به دنبال جانشینهایی بگردیم که فراوانتر هستند؛ بنابراین با اتلاف کمتر منابع کمیاب، کارآیی اقتصادی را حفظ میکنیم.
البته شاید ناعادلانه به نظر رسد که فقرا مجبورند توجه بیشتری به این گونه تغییرات قیمتها نسبت به ثروتمندان داشته باشند و در فرصتهای تاسفآوری، شاید احمقانه به نظر رسد اگر افزایش قیمت نتیجه سیاستهای نادرست دولتی باشد، اما درافتادن با شاخص قیمت به این دلایل، شکایت کردن از پیامرسان و نه پیام است.
روند تغییرات قیمت مواد غذایی یک مورد جالب است. تغییرات مهمی در قیمتهای نسبی نه فقط طی قرن گذشته، بلکه طی دورههای بسیار کوتاهتر زمانی رخ داده است. در دورانی که ما به یاد میآوریم، گوشت مرغ و جوجه از یک غذای خوشمزه و لذیذ برای ثروتمندان به یک غذای نسبتا ارزان در دسترس همه تبدیل شد و طی دوره زمانی طولانیتر، صدف خوراکی از کالایی فراوان به غذایی لذیذ و عالی برای ثروتمندان تبدیل شده است.
تغییر قیمتهای نسبی، مجموعه کالاهایی که مردم مصرف میکنند را تغییر میدهد و این تغییر در عوض باید شاخص قیمت را تغییر دهد؛ بنابراین آمارگیرانی که تغییرات قیمتها را دنبال میکنند دو انتخاب در مقابل خود دارند. آنها میتوانند تغییر قیمت یک سبد معین از کالاها یا تغییر قیمت سبدی از کالاها که یک «شخص نماینده» خریداری میکند را دنبال کنند. دومی را باید با احتیاط تفسیر کرد، اما با این حال معمولا مفیدتر از اولی است. به این دلیل که اولی تحتتاثیر فراوان کالاهای مصرفشده به مقدار اندک، یا حتی اصلا مصرف نشده است، چون که قیمتهایشان تا حد زیادی افزایش یافته است. اطلاعات به دست آمده کاملا درست است، اما خیلی جالب نیست؛ بنابراین آن نهاد خیریه که قیمت یک سبد و ترکیب خاص از کالاها را در فاصله یک قرن محاسبه میکند در دامی گرفتار میشود که اغلب بر سر راه دادههای اقتصادی پهن میشود. پس میتوان یک سنجه دقیق یا یک سنجه سرانگشتی به دست آورد، اما سنجه دقیق اطلاعات بسیار کمی میدهد؛ در حالی که تقریب میتواند خیلی آگاهیبخش باشد وقتی که با احتیاط استفاده میشود.
آن شاخص قیمت که تاثیر تغییرات قیمت نسبی بر رفتار را در محاسبات خود لحاظ نمیکند واکنش مردم به علائم قیمتی را نادیده میگیرد؛ بنابراین یک تکه اطلاعات ظاهرا خیلی دقیق، اما تقریبا بیاستفاده ارائه میدهد. نادیده گرفتن اثر تغییرات قیمت نسبی، استثنایی بر این قاعده نیست. ارائه اطلاعاتی که میگوید غذای مصرف شده کودکان در نوانخانه دکتر بارناردو در قرن نوزدهم اکنون هزینه بیشتری برای خرید برمیدارد نسبت به کمک مالی که برای حمایت از کودکان در امروز داده میشود هیچ چیز درباره سطح بهزیستی کودکان به ما نمیگوید- چون محاسبهای که بر اساس آن شده است تغییرات قیمت نسبی را نادیده میگیرد.
ارسال نظر