اقتصاد «علمی» مستقل است، همان‌طور که شیمی و زیست را می‌توان دو زمینه مطالعاتی مستقل از هم دانست. ما در اقتصاد «علمی» عمل می‌کنیم به این معنا که از «ابزارهایی» عینی برای تحلیل‌هایمان استفاده می‌کنیم که مبتنی بر فرضیات اخلاقی یا فرهنگی خاصی نیست. اصول و قواعد علم اقتصاد برای هر اقتصاددانی چه جمهوری‌خواه، چه کمونیست یکی است، حال چه آن اقتصاددان در نیوزلند زندگی کند و چه در سومالی. هشدار می‌دهم، وقتی می‌گوییم اقتصاد یک علم است، منظورمان این «نیست» که آزمایش‌هایی ترتیب می‌دهیم تا قواعد اقتصادی را آزمایش کنیم آن طور که مثلا یک فیزیکدان نتایج انهدام اتم‌ها در یک شتاب‌دهنده ذرات را بررسی می‌کند. فرقی اساسی میان علمی اجتماعی چون اقتصاد و علمی «طبیعی» مثل فیزیک هست. این مساله نیاز به توضیح بیشتر دارد، اما به طور خلاصه می‌گوییم که قواعد پایه‌ای اقتصاد قابل کشف از طریق استدلال ذهنی است. معنایی ندارد که بگوییم می‌خواهیم قواعد اقتصاد را «آزمایش کنیم» همان قدر که بی‌معنا است اگر بگوییم که می‌خواهیم از یک خط‌کش برای تایید یا رد براهینی که شما در هندسه می‌آموزید استفاده کنیم. نتیجه همه این حرف‌ها این است که مبانی اقتصاد فرازمانی‌ هستند؛ هیچ خطری از این قبیل وجود ندارد که یافته‌ای جدید یا مشاهده‌ای در آینده آنها را زیر سوال ببرد. در عمل اقتصاددانان حدس‌های زیادی می‌زنند که بسیاری از آنها می‌تواند غلط از آب درآید، اما هسته مرکزی علم اقتصاد، قواعد و مفاهیم است که آزمایش‌پذیر نیست؛ اینها یک نحوه نگاه به جهان است.

با وجود احتمال خلط میان علم اقتصاد و علم طبیعی ما از واژه «علم» استفاده می‌کنیم تا بر این نکته مهم تاکید کنیم که قواعد اقتصاد، عینی است. وقتی سیاستمداران آموزه‌های علم اقتصاد را نادیده می‌گیرند، برنامه‌های آنها ره به تباهی می‌برد (تصور کنید که ناسا قواعد فیزیک را نادیده بگیرد!).

رابرت مورفی