میلتون و رز فریدمن؛ اقتصاددانانی که جهان را تغییر دادند - قسمت دوم (ادامه از خبر قبل)

پیتر بوتکه

مترجم: محسن رنجبر

چگونه دو اقتصاددان ساده، با تغییر نگرش عمومی در فرآیند سیاستگذاری اثرگذار شدند

خواندن و مطالعه آثار میلتون فریدمن، به من و بسیاری از ما کمک کرد تا واقعیت‌های اقتصادی را درک کنیم،‌ اقتصاد را درک کنیم. روش‌شناسی اقتصاد، نقش بازار در جامعه، ‌نقش دولت در اقتصاد بازار آزاد، نقش پول در اقتصاد و... را درک کنیم. مطمئنا نویسندگان تاثیرگذار دیگری نیز بوده‌اند، اما هیچ کسی وجود نداشت که از لحاظ شرافت، روشنفکری و انسانی، جدیت در نقطه‌نظرات و دیدگاه‌ها، جسارت در نوآوری، سادگی و شفافیت، بیان میلتون فریدمن و دامنه و کیفیت نقش مهمی که او هم در نظریات اقتصادی و هم در تئوری سیاست‌های عمومی ایفا کرد، قابل‌مقایسه با وی باشد.

با این وجود، میلتون فریدمن تنها یک نظریه‌پرداز در رشته بسیار خشک و دقیق اقتصاد نیست. او در آن واحد، به راستی به اقتصاد بازار محدود نشده ایمان دارد و من معتقدم که کتاب‌های وی یعنی «سرمایه داری و آزادی»، به همراه کتاب اخیرتر «آزادی انتخاب»، چشم تمامی نسل‌های دانشمندان و شهروندان عادی را در همه قاره‌های این سیاره را باز کرد.

اینها همه به ما کمک کردند تا اصول نظام کمونیستی و ویژگی‌های غیرقابل‌تحمل و مزاحم اقتصادی آن را درک کنیم. وقتی که آثار میلتون فریدمن در پس‌زمینه ذهن ما قرار گرفتند،‌ دیگر هیچ رویایی راجع‌ به آنچه به راه سوم موسوم بود، راجع به پرسترویکا و راجع به قابلیت تغییر در کمونیسم نداشتیم. میلتون فریدمن به ما کمک کرد تا اقتصاد واقعی کمونیستی را نه به عنوان یک اقتصاد دستوری کتابی که بر مبنای رهنمودهایی قرار دارد که در جهت عمودی و از سوی کمیسیون برنامه‌ریزی مرکزی بالا به سوی شرکت‌های منفرد جریان می‌یابند، بلکه آن را به شکل یک اقتصاد بازار مورد تفسیر قرار دهیم که بسیار عجیب‌و‌غریب و بی‌سروته بوده و در آن، روابط افقی ناقص، اما مسلطی میان عاملان اقتصادی در سطح خرد وجود دارد. او می‌دانست که سرکوب کردن رفتار انسانی، خودانگیختگی مبادله، قیمت‌های ضمنی (اگر آشکار نباشند)، چانه‌زنی گسترده و... غیرممکن است. این دیدگاه در آن زمان بسیار نادر و کمیاب بود.

در همین حین آثار میلتون فریدمن در درک منطقی گذار از یک کشور کمونیستی به یک جامعه آزاد و نیز در درک اقتصاد بازار تمام عیار به ما کمک کردند. به خاطر او بود که دیدگاهی آشکار نسبت به شرایطی که باید به آن می‌رسیدیم و استراتژی عمل‌گرایانه‌ای برای چگونگی رسیدن به آن شرایط را به دست آوردیم. ما خواهان آن نبودیم که کل این فرآیند را طراحی کنیم، زیرا چنین کاری امکان‌پذیر نبود و قطعا به موفقیت نمی‌رسید. می‌دانستیم که باید در خلق دنیای جدید به شهروندان آزاد اعتماد کنیم و تنها کمکی معقول و عادی را از بالا دریافت نماییم.

عبارات کلاوس به موضوعاتی اشاره دارند که بر آنها تاکید کردیم و گفتیم که در «سرمایه داری و آزادی» و «آزادی انتخاب»، در رابطه با قدرت بازارها و جباریت نظارت‌ها و کنترل‌ها مطرح شده‌اند. این جملات کلاوس به وضوح نشان‌دهنده تاثیرگذاری ایده‌های فریدمن بر شکل‌گیری سیاست‌های اقتصادی طی دوره

گذار هستند.

این سیاست‌ها چگونه پیش رفته‌اند؟

اگر به مطبوعات مورد پسند مردم و اساتید چپگرای دانشگاه‌ها رجوع کنید، نکاتی را درباره شکاف‌های اجتماعی و بی‌اعتمادی‌های عمومی حاصل از اصلاحات مبتنی ‌بر بازار در شرق و مرکز اروپا و اتحاد جماهیر شوروی سابق خواهید شنید. اما خطابه‌های عامه‌پسند به ویژه تنها در قیاس با یک دهه پیش، به میزان قابل‌توجهی با واقعیت شرایط موجود فاصله دارند.۱۳ آن گونه که ولادیمیر دلوهی، وزیر سابق صنایع و تجارت جمهوری چک گفته است، اگر کسی در ۱۹۸۹ به من می‌گفت که تا سال ۲۰۰۹، به اقتصاد کاپیتالیستی، حاکمیت قانون، دموکراسی باثبات،‌ ادغام‌ در اروپا و غیره و غیره خواهیم رسید، به او می‌گفتم که دیوانه است. اگر نگاهی به گذشته نزدیک بیندازید، به چنین گفته‌هایی خوش‌بین نخواهید بود.

اگر از افقی بلندمدت‌تر به قضیه نگاه کنیم، فرآیند نفس‌گیری را مشاهده خواهیم کرد.۱۴

البته اشتباهاتی روی داد و تاثیر مخرب سیاست گروه‌های ذی‌نفع همچنان پابرجا است. امروزه به لحاظ ذهنی می‌دانیم که باید بر ضرورت وجود نهادهایی خاص برای عملکرد موثر و طبق انتظار بازارها پافشاری کنیم. این نکته‌ای است که در تحلیل فریدمن راجع به قدرت بازار و جباریت کنترل‌ها مستقر است، اما امروزه باید آشکارتر شود.

این همان چیزی است که به کرات توسط جیمز بوکانان (۱۹۹۷)، رونالد کوز (۱۹۹۲) و داگلاس نورث (۱۹۹۴) مورد تاکید قرار گرفته است. علاوه‌بر آن، همان‌طور که استیو پژوویچ (۲۰۰۳) تاکید می‌کند، فرهنگ ‌و ‌تاریخ، بدون شک قید مهم‌ و قابل‌توجهی بر امکان ایجاد موفقیت‌آمیز اقتصاد بازار در اقتصادهای کمونیستی سابق بودند.

تاثیر فرهنگ و تاریخ در عملکرد اقتصادی اصلاحات بازار محور (در صورتی که انجام می‌شدند)، احساس نمی‌شود. ۱۵ خصوصی‌سازی و رقابت به افزایش کارآیی تولید و نیز بالا رفتن میزان ثروت منجر می‌شود. اما فرهنگ و تاریخ یک کشور می‌توانند از مشروعیت نظم مبتنی‌بر مالکیت خصوصی در بلندمدت ممانعت به عمل آورده و بنابراین آمیزه سیاستی را در آن کشور وارونه سازد. چنین شرایطی ما را به پروژه فریدمن - یعنی آموزش‌دهی هم به روشنفکران جوامع و هم به شهروندان عادی - می‌رساند. پروژه‌ای که لیبرال‌های اقتصادی دنبال می‌کنند، تنها این نیست که به دنبال درک علمی صحیحی از دنیا باشند، بلکه شامل تغییر فضای فکری روشنفکری به سوی درک پروژه لیبرالی محدود ساختن دولت و ترغیب همکاری‌های داوطلبانه‌ افراد در جامعه نیز می‌باشند. ۱۶ در چنین حالتی است که می‌توان امیدوار بود که کشورهای دارای اقتصادهای سوسیالیستی سابق بتوانند همچنان از آموزه‌های میلتون و رز فریدمن بهره‌مند شوند. این دو، «آزادی انتخاب» را در سال ۱۹۸۰ به پایان رساندند. فصل آخر این کتاب، فصلی خوش‌بینانه است که در آن، به این نکته اشاره می‌شود که «ورق دارد برمی‌گردد.» توصیه‌ای که این دو می‌کنند، به شکل منحصربه‌فردی ساده و روشن است:

«نیازی به گفتن نیست که آن دسته از افرادی که خواهان متوقف ساختن و معکوس نمودن روند اخیر هستند، باید به مخالفت با برنامه‌های اضافی خاص جهت افزایش هرچه بیشتر قدرت و دامنه عملکرد دولت بپردازند، بر لغو و اصلاح برنامه‌های فعلی پافشاری کنند و سعی کنند قانون‌گذاران و مجریانی را برگزینند که از چنین دیدگاهی برخوردار باشند؛ اما این روشی موثر برای وارونه ساختن رشد دولت نبوده و محکوم به شکست است.

هر یک از ما از امتیازات و حقوق خاص خودمان دفاع خواهیم کرد و سعی خواهیم نمود تا دولت را به بهای متضرر شدن فرد یا افرادی دیگر کوچک کنیم.

پدران ما که قانون اساسی آمریکا را بنا گذاشته‌اند، راهی خوش‌آتیه‌تر را برای پیشرفت به ما نشان داده‌اند. این پیشرفت مانند قبل از طریق معاملات کلی و یکجا صورت می‌پذیرد. ما باید به احکامی مبتنی ‌بر انکار نفس (Self-denying) عمل کنیم، که اهدافی که به دنبال پیگیری آنها از طریق کانال‌های سیاسی هستیم را محدود می‌نمایند. نباید هر مورد را با توجه به مزیت‌های آن مدنظر قرار دهیم، بلکه باید قوانین گسترده‌ای را در ذهن داشته باشیم که آن چه دولت می‌تواند انجام دهد را محدود می‌کنند» (فریدمن و فریدمن، ۱۹۸۰، ۲۸۷).

خطر زمانی به وجود می‌آید که مردم یک کشور فراموش کنند که یکی از اساسی‌ترین حقایق در امور مربوط به انسان، این است که بزرگ‌ترین تهدید برای آزادی و توانایی ما جهت درک همکاری‌های صلح‌آمیز اجتماعی، تمرکز قدرت در دست عده‌ای معدود است. همان گونه که میلتون و رز فریدمن هشدار داده‌اند، ما در قرن بیستم خود را با این باور گمراه کرده بودیم که تمرکز قدرت تا زمانی که برای اهداف خوب مورد استفاده قرار می‌گیرد، تهدید نیست (فریدمن و فریدمن، ۱۹۸۰، ۲۹۷).

هزینه‌هایی که به انسانیت وارد شد، بسیار زیاد بود و بیشترین هزینه به آنهایی وارد شد که مجبور بودند مقاصد خوب کمونیسم را تحمل کنند. ۱۷ این امید وجود دارد که رهبران سیاسی که به افرادی اصلاح‌طلب بدل گردیدند، نه تنها دریافتند که چگونه باید اقتصادهای خود را خصوصی کنند، بلکه همچنین یاد گرفتند که چگونه دولت‌های خود را طبق قانون اساسی از تعالیم میلتون فریدمن دور نگاه دارند.

نتیجه‌گیری

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن، فعالان سیاسی به درون خیابان‌ها آمده و با جهانی‌سازی و رفتار غیرانسانی سرمایه داری به مخالفت برمی‌خیزند و در همین حین، کفش‌های ورزشی ساخت اندونزی، بلوزهای تولید شده در انگلستان، شلوارهای ساخت آمریکا و ماسک‌های ضدگاز ساخته‌شده در کانادا را می‌پوشند. البته اقتصادهای بازار آزاد، خود می‌توانند از صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی ایراد بگیرند، اما این میزان از ظرافت در بحث‌های مخالفان ما وجود ندارد. از سوی دیگر آنها ادعا می‌کنند که گسترش بازارها در دنیا مسابقه‌ای را به وجود می‌آورد که بر سیاست‌های نیروی کار و کنترل محیط زیست تاثیر منفی گذاشته و توزیع نابرابر منابع در میان کشورهای غنی و فقیر را تقویت می‌کند.

منطق استدلال اقتصادی و شواهد موجود به جهتی مخالف اشاره می‌کند. بازارها کارآمدترین ابزار موجود برای بهبود زندگی ‌بخش عظیمی از انسان‌ها، از طریق گسترش توزیع بین‌الملل نیروی کار و افزایش ظرفیت تولیدی بشر هستند. افزایش درآمد واقعی می‌تواند تنها از افزایش بهره‌وری واقعی ناشی شود و افزایش بهره‌وری واقعی از بهبود مهارت‌های نیروی کار، افزایش حجم دانش تکنولوژیکی و مدیریت و سازمان‌دهی موثرتر تولید اقتصادی در سازمان‌ها منتج می‌شود. جهانی‌سازی تمامی این سه منبع افزایش بهره‌وری واقعی را از اقتصادهای توسعه‌یافته‌تر به آنهایی که کمتر توسعه یافته‌اند، می‌آورد. به‌علاوه گسترش حوزه بازار، قدرت انحصارهای محلی را تحلیل برده و رهبران سیاسی را در معرض استانداردهای جهانی سیاست‌های عمومی، که برای کم‌رفاه‌ترین افراد جامعه قابل‌قبول باشد، قرار می‌دهد. همان طور که میلتون و رز فریدمن در آزادی انتخاب ادعا کردند، دادن اجازه خروج از بطری به غول بازار، انحصار در قدرت سیاسی که نخبگان حاکم در اقتصادهای دستوری از آن برخوردارند را ناپایدار می‌کند.

«هر روند فکری، وقتی که با قدرت جریان پیدا کند، تمایل دارد که تمامی موانع و همه دیدگاه‌های مخالف خود را از میان بردارد» (فریدمن و فریدمن، ۱۹۸۰، ۲۷۲). رویدادهایی که پس از انتشار «آزادی انتخاب» در دنیا روی دادند، نشان‌دهنده صحت این گفته‌ها هستند.

کمونیسم سقوط کرد، برنامه‌های توسعه در جهان سوم با مخالفت روبه‌رو شدند و حتی دولت رفاه در دموکراسی‌های غربی نیز به اصلاحات مالی منجر گردید. اما هنوز کسانی هستند که به دفاع از ورود و دخالت بیشتر دولت در اقتصاد، در پناه عنوان امنیت فردی، اقتصادی و ملی می‌پردازند.

برای آن دسته از افرادی که این تحلیل آنها را قانع می‌کند که ملت‌های خواهان مبادله آزادی با امنیت، شایسته هیچ یک نبوده و به هیچ یک نخواهند رسید، تقاضا برای این معیارهای امنیتی و محبوبیت آنها روندی مزاحم به حساب می‌آید. اما شاید بتوان در منطقه‌ای از دنیا که در واقع نمایانگر یکی از عوامل اصلی نگرانی‌های امنیتی غرب بود - اقتصادهای کمونیستی سابق - امیدواری‌هایی در این رابطه یافت. همان‌طور که ماتس لارس، نخست‌وزیر سابق استونی، اخیرا در تشریح فضای فکری روشنفکری در اروپا خاطرنشان ساخت، «از نقطه‌نظر سیاست‌های اقتصادی، چپ‌گراترین احزاب در اروپای جدید، از راست‌گراترین احزاب اروپای قدیم، راست گراتر هستند.»۱۸

همان‌طور که من تلاش کرده‌ام تا در این جا بیان نمایم، شرایط حاکم بر سیاست‌های عمومی در شرق و مرکز اروپا و اتحاد جماهیر شوروی سابق که به جای امنیت فراهم شده توسط دولت، بر نوآوری بازار تاکید می‌کنند، به خاطر پیام قدرتمند ارائه‌شده در آثار میلتون و رز فریدمن و تعهد آنها به استدلال مناسب اقتصادی و فلسفه دولت محدود، به هیچ وجه در حد و اندازه کوچکی قرار ندارد.

پانوشت‌ها

۱ - همان‌طور که در بوئتک (۱۹۹۳، ۴-۳ و ۲۰۰۱، ۶-۱) مطرح ساخته امر، این فرضیه‌ای است که با توجه به شواهد، منطقی‌تر از همه به نظر می‌رسد. همچنین برای بررسی مباحثی به قدمت یک قرن در میان اقتصاددان‌ها راجع به تئوری و عملکرد سوسیالیسم به بوئتک (ویرایش ۲۰۰۰) رجوع کنید.

۲ - کاریکاتوری در این رابطه در کریستین سانیس مانیتور آمده و فریدمن نیز در خاطرات خود به آن اشاره کرده است. من از این کاریکاتور لذت می‌برم. در آن، مجسمه میلتون فریدمن به جای مجسمه لنین در لهستان قرار داده می‌شود. به فریدمن و فریدمن (۱۹۹۸، ۵۱۳) رجوع کنید.

۳ - میلتون فریدمن بارها اشاره کرده است که سرمایه داری و آزادی را برتر از آزادی انتخاب می‌داند، بنابراین مساله برخوردهای متفاوت را نمی‌توان با ارجاع به کیفیت توضیح داد.

۴ - ترجمه‌هایی که من توانستم پیدا کنم از این قرار بودند: فرانسوی، ۱۹۸۰؛ آلمانی، ۱۹۸۰ با ژاپنی، ۱۹۸۰ با نروژی، ۱۹۸۰؛ اسپانیایی، ۱۹۸۰؛ سوئدی، ۱۹۸۰؛ دانمارکی، ۱۹۸۱؛ ایتالیایی، ۱۹۸۱؛ پرتغالی، ۱۹۸۱؛ چینی، ۱۹۸۲؛ فنلاندی، ۱۹۸۲؛ عبری، ۱۹۸۸؛ لهستانی، ۱۹۸۸ و ۱۹۹۴؛ چک، ۱۹۹۲؛ استونی، ۱۹۹۲.

۵ - تمرکز به نقش اطلاعاتی سیستم قیمت‌ها، یکی از جنبه‌های تفکر اقتصادی ‌هایک بود که از دهه ۱۹۴۰ به بعد به طور گسترده‌ای مورد پذیرش قرار گرفته بود. با این حال، بسط «اقتصاد اطلاعات» در دهه ۱۹۶۰ و بعد از انتشار مقاله جورج استیگلر در این رابطه آغاز شد. علاوه ‌بر آن،‌ اگرچه فریدمن و ‌هایک به ویژه در کارهایی که در انجمن مونت پلرین انجام دادند، پیمان روشنفکری وثیقی در مبارزه با سوسیالیسم داشتند تاکید بر نظم خود انگیخته بیشتر به‌هایک ارتباط دارد.

اما به بحث‌های آورده شده در آزادی انتخاب رجوع کنید که در آنها، زبان، علم و فرهنگ به عنوان نمونه‌هایی از این نکته مورد بررسی قرار می‌گیرند که عواقب ناخواسته پیگیری منافع توسط افراد، چه نظم‌های پیچیده‌ای را به وجود می‌آورد.

به فریدمن و فریدمن (۱۹۸۰، ۱۹-۱۶) رجوع شود.

۶ - با این وجود وزن عمده در مقایسه میان اثرات علمی فریدمن و‌هایک، به فریدمن اختصاص داده می‌شود. زمانی که من شماره‌های مختلف «افسانه روشنفکری ‌هایک» را برای مراسم یکصد سالگی او در ۱۹۹۹ آماده می‌کردم، مطالعه‌ای در رابطه با میزان استناد به مطالب انجام گرفت و مشخص شد که فریدمن در این رابطه، در میان تمامی اقتصاددان‌های کلاسیک لیبرالی که موفق به دریافت جایزه نوبل شده‌اند (بوکانان، کوز و استیگلر) و نیز در مقایسه با نسل قدیمی‌تر میزس و نایت وضعیت بهتری دارد. به بوئتک (۱۹۹۹، تا xi-xvi) رجوع شود.

۷ - باید به دو بخش مهم درباره تحلیل میلتون و رز فریدمن تاکید کرد. اولا آنها هیچ‌گاه به دام این باور که سیستم شوروی، مدلی از برنامه‌ریزی متمرکز بوده که می‌توانسته منابع را به نحو کارآمد تخصیص دهد، نمی‌افتند. برنامه‌ریزی متمرکز کلا غیرممکن بود، اما آنچه ظهور یافت اقتصاد بازار تحت نظارت دولت بود که در خدمت گروه‌های ذی‌نفعی در میان نخبگان حاکم درآمد (به فریدمن و فریدمن، ۱۹۸۰، ۲-۱ رجوع کنید). ثانیا فریدمن‌ها اگرچه تبحر نظامی و خطر کمونیسم را به رسمیت شناختند، اما هیچ‌گاه همانند بسیاری از معاصران خود به برتری اقتصادی سیستم کمونیستی اذعان نکردند چه رسد به اینکه برتری اخلاقی آن را تایید نمایند. اقتصاددان‌هایی از قبیل جان کنت گالبریت و پل‌ساموئلسن در دهه ۱۹۸۰ مطالبی را درباره قدرت تولیدی سیستم سوسیالیستی و عملکرد بهتر آن نسبت به نظام کاپیتالیستی به نگارش درآوردند. از این لحاظ تحلیل فریدمن‌ها راجع به پوسیدگی سیستم سوسیالیستی از درون و بی‌ثباتی که با اعمال اصلاحات مبتنی بر بازار به وجود می‌آید، واقعا نوعی پیشگویی بود. برای مطالعه مباحثی راجع به اثرات ویژگی‌های برنامه‌ریزی غیرمتمرکز سیستم شورایی به رابرتس (۱۹۷۱) و بوئتک (۱۹۹۰، ۱۹۹۳ و ۲۰۰۱) رجوع کنید. در این‌باره که انجام اصلاحات بازار و تغییرات ناهماهنگ سیاستی چگونه منجر به سقوط نظام کمونیستی در دوره گورباچف شدند، به بوئتک (۱۹۹۳) رجوع کنید.

۸ - با مطالعه گزارش‌های فریدمن‌ها متوجه می‌شویم که آنها علاقه داشتند که عملکرد سیستم‌های مختلف اقتصادی را بیاموزند و از جمله مسافرت یک‌ساله‌ای را در اوایل دهه ۱۹۶۰ به بیش از بیست کشور انجام دادند (فریدمن و فریدمن، ۱۹۹۸، ۳۳۲-۲۷۹). آنها همچنین تلاش می‌کردند تا آخرین آموزه‌های اقتصاد بازار را به اقتصاددان‌های بلوک شوروی سابق انتقال دهند. این ملاقات‌ها با کمک یک مرکز مطالعاتی ایتالیایی (CESES) انجام می‌گرفت. مدیریت این مرکز به عهده رناتومیلی بود که کار خود را با همکاری وارن ناتر به انجام می‌رساند (فریدمن و فریدمن، ۱۹۹۸، ۳۳۸).

ناتر، دانشجوی میلتون فریدمن در دانشگاه شیکاگو بود و تفکر غالب در میان شوروی‌شناس‌های آن زمان را به چالش می‌کشید. آنها معتقد بودند که با وجود تمامی مشکلات سیاسی در نظام شوروی، اقتصاد آن توانسته است عملکرد قابل تحسینی را در انتقال کشوری با اقتصاد دهقانی رو به پسرفت به یک اقتصاد صنعتی، در کمتر از یک نسل به نمایش بگذارد. ناتر (۱۹۶۲) در یکی از مطالعات خود محاسبه مربوط به رشد که در رابطه با اقتصادهای از نوع شوروی انجام می‌شد را به چالش کشید. ارقام بازبینی شده‌ای که وی ارائه نمود، حاکی از نیاز به بررسی مجدد توان اقتصادی نظام شوروی بود. ناتر (۱۹۸۳) در کار دیگری این مفهوم را نیز به چالش کشید که مکانیسم‌های قیمت‌گذاری در سایه یا تمرکززدایی از دولت می‌توانند انگیزه‌ها و اطلاعات لازم برای بهبود عملکرد اقتصادهایی از نوع شوروی را فراهم آورند. او کاملا معتقد بود که بازارها بدون وجود مالکیت خصوصی، توهمی بزرگ هستند و اصلاحات شورایی بدون تثبیت مالکیت خصوصی تنها به نتایجی ناامیدکننده منجر می‌شوند. ناتر اقتصاددان پیشتازی بود که آثارش در دوران زندگی خود وی غالبا مورد بی‌توجهی قرار گرفتند و پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱ به آنها تنها به شکل پیشگویی نگریسته شد. برای مطالعه تحلیلی راجع به مباحث صورت گرفته حول ارقام مربوط به رشد اقتصادی شوروی به بوئتک (۱۹۹۳، ۴۵-۱۲) رجوع کنید.

۹ - گایدر در مصاحبه با PBS در پاسخ به سوالی راجع به اثرگذاری میلتون فریدمن می‌گوید: «بله، من کتاب‌های فریدمن و همچنین‌هایک را با علاقه مطالعه می‌کنم. آنها برای ما بسیار معتبر و قابل اعتماد بودند».

۱۰ - البته این انتقاد به معاملاتی است که با سوءاستفاده از اطلاعات محرمانه در روسیه انجام می‌شدند و نسلی از الیگارش‌ها را به وجود آوردند. در این‌باره به گلدمن (۲۰۰۳) رجوع کنید. من برخلاف این تحلیل‌ها همانند بویکو، شلایفر و ویشنی (۱۹۹۵) تاکید می‌کنم که هدف عمده خصوصی‌سازی، «دولت‌زدایی» بود و تلاش‌های اصلاحی را باید نسبت به این استاندارد مورد قضاوت قرار داد. مشکلات طولانی اقتصادی در اروپای مرکزی و شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق، پیامد خصوصی‌سازی «خودی» یا «کوپنی» نیست، بلکه نتیجه عدم پیاده‌سازی واقعی اصلاحات، جزیی بودن بسیاری از تلاش‌های اصلاحی و دخالت مداوم دولت در حیات اقتصادی است.

۱۱ - فریدمن (۱۹۹۰، ۹۱) به تغییرات روی داده در ارتباطات مثل پست الکترونیکی، تلفن و دستگاه‌های فاکس اشاره می‌کند که به گونه‌ای موثر، قدرت انحصاری اداره پست آمریکا را تحلیل بردند. در رابطه با اینکه این مثال درباره اداره پست آمریکا چگونه می‌تواند به عنوان مدلی عمومی در خصوصی‌سازی برای اقتصادهای در حال گذار عمل کند، به بوئتک ولیسون (۲۰۰۳) رجوع کنید.

۱۲ - برای مطالعه تحلیلی راجع به حمایت با لکروویچ از مالیات ثابت و شکل‌گیری این ایده در سرمایه داری و آزادی (۱۹۸۲، ۷۶-۱۷۲) نوشته فریدمن، به بوربا (۱۹۹۹) رجوع کنید.

۱۳ - پیشینه تجربی بساکمونیسم غالبا به وسیله این ۳ مورد لکه‌دار می‌شود: ۱) غیرقابل اطمینان بودن وضعیت بنیادین، چراکه داده‌های رسمی راجع به اقتصاد در زمان سقوط کمونیسم، اغلب سلامت اقتصادی آنها را بیش از واقع برآورد می‌کند؛ ۲) ناتوانی در پرداختن به اندازه کافی به مشکلاتی مثل کسری در اقتصاد، تورم سرکوب شده، تکنیک‌های تولیدی با ارزش افزوده منفی و... که مشخصه اقتصادهای از نوع شورایی بودند و بنابراین برداشت غلط درباره تعدیل‌های قیمتی و بازتخصیص سرمایه و نیروی کار در دوره اولیه گذار؛ ۳) ناتوانی در وارد ساختن اقتصاد غیررسمی به تحلیل. این نوع اقتصاد با تلاش افراد برای فرار از نظارت‌ها، حق ثبت‌ها و اعمال مالیات بر سیستم رسمی پدید می‌آید. این مشکلات در بوئتک ولیسون (۲۰۰۳) مورد بررسی قرار گرفته‌اند.

۱۴ - مصاحبه شخصی پیتر بوئتک، اسکات بولیر و سوزان اندرسون با ولادیمیر دلوهی در دفترش در پراگ که در ۱۴ جولای ۲۰۰۳ انجام شد.

۱۵ - نتایج حاصل از هر دو شاخص آزادی اقتصادی در این زمینه واضح است. آزادی اقتصادی (امنیت مالکیت خصوصی، آزادی قیمت‌گذاری، پول خوب، مسوولیت‌پذیری مالی، مالیات‌های پایین، نظارت غیراضافی و آزادی در تجارت بین‌المللی) از همبستگی مثبتی با رشد اقتصادی برخوردار است. این‌گونه نیست که کشورها بتوانند امتیاز کمی در رابطه با این شاخص‌های اقتصادی داشته باشند و رشد اقتصادی قابل‌توجه و بهبود در استانداردهای زندگی شهروندان متوسط خود را تجربه کنند. برای مطالعه توصیفی از شاخص آزادی اقتصادی در اینترنت رجوع کنید به www.freetheworld.com.

۱۶ - همان طور که میلتون فریدمن تاکید کرده است، در صورتی که اقتصاددانان لیبرال کلاسیک اجازه دهند که نظرات ایدئولوژیک آنها، تحلیل‌های اقتصادی مثبت‌شان را پس زند، به غایت خود زیان رسانده‌اند. در مقابل مساله مربوط به لیبرالیسم کلاسیک باید در تحلیل‌های مناسب اقتصادی ریشه داشته باشد. اقتصاددان‌ها باید برای انجام این کار در وهله اول با برخورد با اهداف هر طرح سیاستی به عنوان مواردی که خیرخواهانه و هیچ استاندارد اخلاقی پذیرفته شده‌ای با آن مخالفت نمی‌کند (مثلا می‌خواهیم به افرادی در جامعه که کمترین منفعت را کسب کرده‌اند، کمک کنیم) به تحلیلی مثبت از این سیاست‌ها وارد شوند. سپس باید این سیاست‌های پیشنهادی را از لحاظ اقتصادی مورد تحلیل قرار دهند و به این نتیجه تعجب‌آور می‌رسند که بخش زیادی از آنچه که به عنوان منافع عمومی مورد حمایت قرار می‌گیرد، عملا نمی‌تواند به بهبود این هدف کمکی کند. سیاستمدارها که از نتایج این تحلیل مثبت اقتصادی آگاه می‌شوند، باید سیاست‌های پیشین خود را کنار گذاشته و سیاستی را پیگیری کنند که برای دستیابی به اهداف اعلام شده مناسب‌تر باشد. از این‌رو فریدمن به‌رغم ناکامی‌های مکرر در پاسخ به منطق و شواهد فراهم آورده شده توسط تحلیل‌های مناسب اقتصادی پیشنهاد می‌کند که اقتصاددان‌ها می‌توانند تحلیلی مثبت از فرآیند سیاسی سیاستگذاری ارائه کنند. در این سطح، منطق و شواهد نشان می‌دهند که گروه‌های دارای منافع خاص چگونه به اتفاق سیاستمدارها و دیوان‌سالاری دائمی برای تمرکز منافع در گروه‌های دارای سازمان‌دهی خوب و پراکندن منافع از آنهایی که خوب سازمان‌دهی نشده‌اند، عمل می‌کنند و محدودیت‌های موثری را بر هر تلاشی برای تغییر وضعیت موجود اعمال می‌نمایند.

۱۷ - به رامل (۱۹۹۴) و کورتوا و دیگران (۱۹۹۹) رجوع شود.

۱۸ - نقل قول‌ها از مراسم فارغ‌التحصیلی در موسسه مطالعات اقتصادی و سیاسی آمریکا (صندوق مطالعات آمریکا) که در ۲ آگوست ۲۰۰۳ در دانشگاه چارلز برگزار شد، گرفته شده‌اند.