پیرنگ‌های اقتصادی در دنیای قشنگ نو

مجید روئین پرویزی

بخش دوم

اصول و مفاهیم اقتصای نقش مهمی در پیرنگ اصلی رمان دنیای قشنگ نو بازی می‌کنند، تا آنجا که نویسنده حتی برای پیوند زدنِ اجزای داستان از آنها استمداد جسته است. در این شماره و در ادامه آنچه که در قسمت قبل به عنوان مقدمه آوردیم، پیرنگ‌های اقتصادی این رمان را با دقت بیشتری می‌کاویم. همان‌طور که گفتیم، در کتاب، «دولت جهان گیرِ» حاکم نقش بزرگی در همه ابعاد زندگی ایفا می‌کند و هدف نهایی اش نیز خوشحال نگه داشتنِ دائمی شهروندان است - خوشحالی که از توانایی ارضای نیازها مایه می‌گیرد. موفقیت برابر رشد و شکوفایی اقتصادی شده است و آن هم تنها از طریق مداخله شدید دولت در اقتصاد دست یافتنی پنداشته می‌شود. دولت جهان گیر با شوک‌های الکتریکی و خواب مصنوعی ترجیحات و سلایق مصرف‌کنندگان را در دست گرفته و می‌کوشد از این طریق تقاضا برای کالاهای مورد نظرش را افزایش دهد. مثلا افراد طبقات مختلف (گاما، دلتا و اپسیلن در دنیای رمان) چنان آموزش دیده‌اند که از طبیعت لذت ببرند، تا به این ترتیب با سفرهای پیاپی شان به مناطق روستایی مصرف حمل‌و‌نقل را بالا ببرند. بعد هم که پس از مدتی مشخص می‌شود عشق به طبیعت دیگر به چرخش چرخ کارخانه‌ها سودی نمی‌رساند، برنامه اسقاط عشق به طبیعت در دستور کار قرار می‌گیرد - البته بدون آنکه بر میل به مصرف حمل‌و‌نقل تاثیر منفی بگذارد. بنابراین به توده‌ها تلقین می‌شود که از روستاها متنفر شوند، اما سرگرمی‌های روستایی را دوست بدارند، تا از این طریق ابزارهای تفریحی نیز خریدار داشته باشند. به این ترتیب وقتی کل منحنی تقاضا جابه‌جا می‌شود، قیمت و مقدار تعادلی، هر دو، افزایش می‌یابند و این یعنی همان چیزی که هدف دولت جهانگیر است برای در چرخ نگه داشتنِ چرخ‌های صنعت. ازطرفی این چرخ‌ها بدون حضور متصدیان آهنین اراده نمی‌توانند پیوسته در چرخش باشند، به همین خاطر باید انسان‌هایی به سختی ماشین، انسان‌هایی مطیع و استوار پرورش داد.

دولت همچنین می‌کوشد با بهبود کیفیت نیروی کار منحنی امکانات تولید را به طرف بیرون انتقال دهد و رشد بیشتری را امکان‌پذیر کند. به همین خاطر ویژگی‌های شغلی هر فرد حتی قبل از تولدش به او حقنه می‌شود. به آنها آموزش داده می‌شود که چگونه در هر وضعیت کار خاصی که باید قرار بگیرند بالاترین بازدهی را داشته باشند. کسانی که قرار است در مناطق گرمسیر کار کنند از پیش در مقابل حصبه و بیماری‌های گرمسیری مقاوم می‌شوند. تحمل کارگران شیمیایی آینده در برابر موادی چون سرب و قطران و کلر بالا برده می‌شود و ... . از راه چنین آموزش‌هایی است که توده‌ها یاد می‌گیرند کارشان را عاشقانه دوست بدارند. طبقه‌ای که در آن هستند را بهترین طبقه دانسته و هیچ تمایلی برای تغییر جایگاه به طبقات بالاتر یا پایین‌تر، نداشته باشند، طوری که اگر قرار باشد یک فرد از طبقه آلفا، کار اپسیلنی‌ها را انجام بدهد دیوانه می‌شود و درمقابل اپسیلنی‌ها هم تنها کسانی هستند که دلایل قابل‌قبول برای انجام کارهای فداکارانه‌شان دارند. چون همه کارگران آموزش دیده‌اند که عاشق کارشان باشند هیچ اعتصابی هم در کار نیست و تولید لحظه‌ای متوقف نمی‌شود. دولت با تلقین این تفکر که «دور انداختن بهتر از تعمیر کردن است.» مصرف را تقریبا اجاری ساخته است و مردم مدام به سمت مصرف بیشتر هدایت می‌شوند. نوارها حتی وقتی بچه‌ها خواب هستند هم پخش می‌شوند «تا تقاضای آینده را با عرضه آینده تطبیق دهند» و عباراتی مثل «من پرواز را دوست دارم و من لباس‌های جدید را دوست دارم. من ...» به خودآگاه طبقاتی آنها وارد می‌شود. کوشیده می‌شود که همه کالاها بی‌دوام باشند، زیرا در زمان رکود تقاضای کالاهای بی‌دوام کمتر کاهش می‌یابد. کالاهای بادوام از آنجا که فایده مندی شان در دوره زمانی طولانی‌تری پخش می‌شود، در طول دوره رکود فرد می‌تواند با تعمیر کردن شان خرید را به تاخیر بیندازد. بنابراین دولت می‌کوشد حتی در دوران رکود هم مصرف انواع کالاهای بادوام و بی‌دوام و خدمات را در بالاترین حد ممکن نگه دارد تا GDP افت نکند.

لازمه شادی موجود در دنیای قشنگ نو از بین بردن خانواده، هنر، ادبیات و فلسفه است. یکی از دولتیان در اواخر رمان فاش می‌گوید که «...بهای ثبات را باید پرداخت. باید بین شادی و آنچه که مردم هنر عالی می‌نامیدند یکی را انتخاب می‌کردیم و ما هنر عالی را قربانی کردیم. این هزینه فرصت خلقِ چنین مکانی بود.» تمام منابع جامعه‌هاکسلی برای ایجاد و حفظ شادی و ثبات صرف شده و درمقابل جایگزین‌هایشان از بین رفته‌اند. زیرا بهای شادی سنگین است، باید فلسفه و هنر و ادبیات و سرانجام حتی علم را قربانی کرد، مبادا که اینان اندیشه‌ای ایجاد کنند که برهم زننده شادی و آرامش باشد.