مترجم: علی سبک‌روح

اخیرا بسیاری از مطالعات، شواهدی را مبنی بر وجود رابطه U شکل میان کیفیت محیط زیست و سطح درآمد سرانه کشف کرده‌اند که این پدیده در ادبیات اقتصادی «منحنی کوزنتس زیست محیطی» نام گرفته است. تحلیل‌ها نشان می‌دهد که در مراحل اولیه رشد اقتصادی، کیفیت محیط زیست کاهش یافته، اما به محض آنکه درآمد از یک آستانه معین تجاوز می‌کند، کیفیت محیط زیست نیز شروع به افزایش می‌کند. این ایده که رشد اقتصادی نهایتا به بهبود محیط زیست می‌انجامد، موجب شده تا برخی رشد اقتصادی را ضروری‌ترین و مطمئن‌ترین راه برای حفظ و بهبود محیط زیست تلقی کنند. در واقع مشکلات زیست محیطی پدیده‌ای موقت بوده، چرا که رشد اقتصادی و نوآوری‌های فناورانه این مشکلات را به مرور زمان مرتفع می‌کنند. با این حال برخی بر این باورند که هیچ دلیلی وجود ندارد که رابطه میان کیفیت محیط زیست و درآمد، رابطه‌ای خودکار و از پیش تعریف شده باشد و هیچ دلیلی که نشان دهد رشد اقتصادی جانشین کاملی برای سیاست‌های زیست محیطی است وجود ندارد. همچنین این نکته که وضعیت محیط زیست در بین کشورهای مختلف متفاوت بوده است این ایده را در ذهن تداعی می‌کند که متغیرهای دیگری به غیر از سطح درآمد ممکن است بر وضعیت محیط زیست تاثیرگذار باشند.

نکته این است که هرچه مشارکت در فرآیند توسعه بالاتر باشد (یعنی هر چه سطح سواد، دسترسی به اطلاعات و برابری بیشتر باشد)، تقاضا برای کیفیت محیط زیست نیز بالاتر خواهد بود. از سوی دیگر، تقاضا برای امکانات زیست محیطی (یا به عبارتی کیفیت محیط زیست) نسبت به درآمد کشش‌پذیر است. بنابر ادبیات اقتصادی، رابطه بین سطح درآمد و امکانات زیست محیطی در کشورهای توسعه یافته به تکامل عرضه و تقاضا برای اقدامات حفاظتی از محیط زیست بستگی دارد. کارشناسان اقتصادی عموما بر این عقیده‌اند که محیط زیست یک کالای با کشش نسبت به درآمد است. بر این اساس، در مراحل بالای فرآیند توسعه، مردم نسبت به کیفیت محیط زیست اهمیت بیشتری قائل شده و می‌توانند اجرای دستورالعمل‌های زیست محیطی را از طریق اهرم فشار سیاسی یا افزایش مخارج بودجه ای تضمین کنند. یعنی رشد اقتصادی (به دلیل کشش درآمدی تقاضا برای امکانات زیست محیطی) و دسترسی بیشتر به اطلاعات، متضمن اجرای سیاست‌های زیست محیطی صحیح است. با این حال کشش درآمدی تقاضا برای امکانات زیست محیطی و تاثیر دسترسی به اطلاعات بر کیفیت محیط زیست ‌باید مورد آزمون قرار گیرد، چرا که افزایش درآمد سرانه الزاما به معنای افزایش درآمد قشر متوسط جامعه نیست. یعنی در صورت عدم توزیع مناسب درآمد، رشد اقتصادی ممکن است حتی به افت تقاضا برای حفاظت از محیط زیست بینجامد. هم چنین درآمد بالاتر الزاما دسترسی بیشتر به اطلاعات یا سطح بالاتر تحصیلات را به همراه ندارد، حال آنکه این دو، نقش کلیدی در افزایش آگاهی جامعه نسبت به محیط زیست ایفا می‌کنند. از تحلیل‌ها و مطالعات صورت گرفته می‌توان نتیجه گرفت که همگام با افزایش رشد اقتصادی، حفاظت از محیط زیست نیز بهبود می‌یابد. برخی کشورها تمایل دارند یک مسیر رشد U شکل را در پیش گیرند، اما نباید از این پدیده این گونه برداشت کرد که رشد اقتصادی جانشینی کامل برای سیاست‌های زیست محیطی است، بلکه حفاظت از محیط زیست مستلزم اتخاذ سیاست‌های زیست محیطی صحیح است. هم چنین برای حفظ محیط زیست نباید تنها به متغیر درآمد تکیه کرد. در حقیقت تنها راه تضمین توسعه پایدار، افزایش سطح مشارکت است و به عبارتی تحقق توسعه پایدار مستلزم مشارکت دادن مردم در فرآیند توسعه است و این جز در سایه افزایش آزادی‌های واقعی مردم ممکن نیست. امروزه این اجماع وجود دارد که بهبود توزیع درآمد، تحصیلات و دسترسی به اطلاعات، شروط لازم برای تضمین رشد پایدار محسوب می‌شوند.