معرفی کتاب
روزگار سخت در بحران بزرگ
مترجم: خشایار قدیمزاده
عکس :استادز ترکل
پس از بحران اقتصادی ۱۹۲۹، هتل ولز گراند شیکاگو مشتریانش را به تدریج از دست داد. افرادی که باقی ماندند نیز وقت خود را اغلب به بیهودگی میگذراندند. «میزهای ورق سریعتر از پیش فرسوده میشدند و مربعهای سیاه و سفید صفحه شطرنج کم رنگتر میشدند.»
آدام کوهن
مترجم: خشایار قدیمزاده
عکس :استادز ترکل
پس از بحران اقتصادی ۱۹۲۹، هتل ولز گراند شیکاگو مشتریانش را به تدریج از دست داد. افرادی که باقی ماندند نیز وقت خود را اغلب به بیهودگی میگذراندند. «میزهای ورق سریعتر از پیش فرسوده میشدند و مربعهای سیاه و سفید صفحه شطرنج کم رنگتر میشدند.»
قطعه بالا از میان نوشتههای استادز ترکل (Studs Terkel) در کتاب «روزگار سخت» گرفته شده است. این کتاب تاریخچهای شفاهی از دوران بحران بزرگ است. دو حادثه ناخوشایند باعث شد من یک بار دیگر به سراغ این کتاب بروم: رکود اقتصادی اخیر و مرگ آقای ترکل در ۳۱ اکتبر در سن ۹۶ سالگی.
من آقای ترکل را دورادور میشناختم و از قلب مهربانش، علاقهاش به مردم از هر قشر و طبقه و اشتیاقش به ایجاد اصلاحات آگاه بودم. در حالی که سرگرم خواندن کتاب: «روزگار سخت» «بودم متوجه هماهنگی فوقالعادهای میان گزارشگر و مصاحبهشوندگان شدم. در مصاحبههای گستردهای که آقای ترکل انجام داده وحشت از بحران در میان افراد به خوبی دیده میشود. کارگر سادهای که در ساحل سانفرانسیسکو کار میکند، به یاد میآورد که وقتی یک کارخانه تصفیه شکر اعلام کرد به ۴ کارگر احتیاج دارد، انبوه جمعیتی که پشت درهای کارخانه جمع شده بودند «همچون سگهای آلاسکایی به جان هم افتادند.»
دوروتی دی، فعال اجتماعی کاتولیک، به آقای ترکل گفت که در سال ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ تعداد افرادی که در نواحی شرقی بیخانمان شده بودند به حدی زیاد شده بود که حاشیه خیابانها پر از اسباب و اثاثیه مردم بود.
لوییس بنکس یکی از بیخانمانهای سیاهپوست به یاد میآورد هر گاه او بر سقف یکی از واگنهای باری سوار میشد، افسر پلیس راهآهن بدون دادن هشدار به سمت او شلیک میکرد.
این شرایط تنها فقرا را تحت تاثیر قرار نداده بود، ثروتمندان نیز از این بحران رنج میبردند. آقای ترکل در کتابش به همان اندازه که به فقرا اهمیت داده است به مشکلات ثروتمندان نیز پرداخته است.
دایانا مورگان، خانمی جوان از طبقه ثروتمند جنوب شهر از روزی حرف میزند که از دانشگاه به خانه برگشت و اثری از آشپز و خدمتکار در خانه ندید. تلفن خانه نیز قطع شده بود. آن لحظه او احساس کرده بود که دنیا در حال متلاشی شدن است.
آقای ترکل از فشارهای روانی که بحران به مردم آمریکا وارد کرده بود مینویسد: «انسانهایی که ناگهان بیکار شده بودند، خود را در عوض جامعه سرزنش میکردند. با اینکه همه به یک وضعیت دچار بودند، انگار صدایی از درون زمزمه میکرد: «من شکست خوردهام».
تندرویها کشور را فرا گرفته بود.جو موریسون میگوید: همه جا صحبت از انقلاب بود. افرادی را میدیدی که در حالی که واگنهای باری را میراندند ازفکر داشتن مسلسل حرف میزدند.
در مزارع نیز کارگران دائما دست به خشونت میزدند. یک قاضی آیوایی که گویی به راحتی دستور ضبط اموال یا بازداشت مردم را صادر میکرد، تا سر حد مرگ از کارگران کتک خورده بود.
آقای ترکل که برای «پروژه نویسندگان فدرال» وابسته به اداره توسعه کار، فعالیت میکرد با سیاست «تدبیر نو» (New Deal) روزولت موافق بود. او یک بخش کامل از کتابش را به خاطرات افرادی که در اجرای این سیاست شرکت داشتند، اختصاص داده است. ازجمله این افراد جو مارکوس اقتصاددان است که افتخار شرکت در جهاد اقتصادی روزولت را داشت! آقای مارکوس میگوید: «قانون را میشد تغییر داد، همین طور وضعیت مردم را».
جین یادر ساکن ایوانستون در مصاحبهاش با آقای ترکل میگوید: «روزی که پدرم که یک آهنگر بیکار بود توانست شغلی در سازمان توسعه کار پیدا کند، انگار معجزهای اتفاق افتاده بود. برای ما این اتفاق به معنی غذا بود، به معنی زنده ماندن».
کتاب «روزگار سخت» قصد بزرگنمایی مشکلات دوران بحران را ندارد، اما تنها تعداد کمی از کسانی که با آقای ترکل مصاحبه کردهاند توانستند آن بحران را با موفقیت پشت سر بگذارند. ای.وای.هاربرگ، تاجر جوانی که پس از بحران دچار ورشکستگی شد به توصیه دوستش آیرا گاشوین کار جدیدش را با یک مداد و یک فرهنگ شعر آغاز کرد. او میگوید: «بحران، داراییهایم را از من گرفت، اما خلاقیتم را بازگرداند. احساس میکردم دوباره متولد شدهام.
او شعر «برادر میتوانی ده سنت کنار بگذاری» را نوشت که به سرود قربانیان بحران تبدیل شد. غزلهای «جادوگر شهر» نیز از سرودههای اوست.
ترکل آخرین مصاحبه کتابش را با ویرجینیا دور (Virginia Durr)، بانویی متشخص که من سالها پیش هنگامی که دور آلاباما زندگی میکردم میشناختم، انجام داده است.خانم دور که بر علیه مالیات سرانه مبارزه کرده و پیش از بایکوت اتوبوسهای مونتگمری دستگیر شده و سپس به قید ضمانت از روزا پارکس آزاد شد،در یک خانواده متشخص و مرفه بزرگ شده بود. اما بحران او را متحول ساخته بود.
خانم دور به دوست خود، آقای ترکل گفت: «این اولین باری بود که من روی دیگر زندگی را میدیدم. راشیتیسم، پلاگرا، این چیزها برای من تکان دهنده بود.برای اولین بار دنیا را آنگونه که بود میدیدم».
به نظر میرسد خانم دور از زبان آقای ترکل حرف میزند. آقای ترکل نیز در سال ۱۹۳۰ یعنی دوران بحران متحول شد. حس همدلی او نسبت به مردم محروم ریشه در دورانی دارد که او به روشنی در کتاب «روزگار سخت» به تصویر کشیده است.
ارسال نظر