سه پژوهشگر مطرح پاسخ دادند:
آیا بازار آزاد اخلاقیات را تضعیف میکند؟
جاگیش باگواتی*
مترجم: مجید روئینپرویزی
جهانیسازی نه تنها منجر به خلق و انتشار ثروت خواهد شد بلکه نتایج اخلاقی مثبت و بهبود وجدان اخلاقی شرکتکنندگان را در این فرآیند نیز به دنبال خواهد داشت
جاگیش باگواتی*
مترجم: مجید روئینپرویزی
جهانیسازی نه تنها منجر به خلق و انتشار ثروت خواهد شد بلکه نتایج اخلاقی مثبت و بهبود وجدان اخلاقی شرکتکنندگان را در این فرآیند نیز به دنبال خواهد داشت
من به پشتوانه تجربیات شخصیام میتوانم شهادت دهم که اگر شما در محافل دانشگاهی امروز حرفی از بازارهای آزاد بزنید، سیلی از انتقادات مربوط به جهانیسازی همچون آوار روی سرتان فرو خواهد ریخت. مخالفت اساتید و دانشجویان با گسترش بینالمللی بازارها به نظر عمدتا از نوعی حس «دگرخواهی» (Altruism) ناشی میشود. یعنی این مخالفتها به دغدغههای آنها در حوزه مسائل اخلاقی و اجتماعی بازمیگردد. به طور ساده، آنها معتقدند که جهانیسازی به کلی فاقد وجههای انسانی است. اما من نظر دیگری دارم. از نظر من، جهانیسازی نه تنها منجر به خلق و انتشار ثروت خواهد شد بلکه نتایج اخلاقی مثبت و بهبود وجدان اخلاقی شرکتکنندگان در این فرآیند را نیز به دنبال خواهد داشت.
بسیاری از منتقدان عقیده دارند جهانیسازی باعث پسرفت معیارهای اخلاقی و اجتماعی نظیر: کاهش به کارگماری کودکان و فقر در کشورهای توسعهنیافته و افزایش برابری جنسیتی و اقدامات حافظ محیطزیست در جهان خواهد شد. ولی وقتی من این مسائل و بسیاری موضوعات دیگر را در کتابم، «دفاع از جهانیسازی» (In defense of Globalization) به آزمون گذاردم به نتایج کاملا متفاوتی با نظر این منتقدان دست یافتم؛ برای مثال، بسیاری بر این عقیده بودند که روستاییان فقیر هنگامی که با فرصتهای بهتر اقتصادی به واسطه جهانیسازی روبهرو شوند، فرزندان خود را از مدارس بیرون کشیده و به کار خواهند گمارد. لذا به این نتیجه میرسیدند که گسترش بازار آزاد به عنوان نیرویی منفی عمل خواهد کرد. اما مطالعات من عکس آن را نشان داد. معلوم شد که بالا رفتن درآمدها در اثر جهانیسازی در بسیاری موارد- مثلا افزایش درآمد برنجکاران ویتنامی- به والدین امکان میداد فرزندانشان را در مدارس نگه دارند؛ زیرا آنها دیگر به درآمد ناچیز کار کودکانشان نیازی نداشتند.
یا برابری جنسیتی را در نظر بگیرید؛ با جهانیسازی، صنایعی که کالاها و خدمات قابل تجارت را تولید میکنند با رقابت شدیدتری مواجه میشوند. این رقابت سبب کاهش فاصله چشمگیر دستمزد زنان و مردانی که به یک اندازه متخصص بودند، در کشورهای در حال توسعه شده است. چرا؟ زیرا با جهانی شدن ابعاد رقابت بنگاهها، مدیران آنها خیلی زود دریافتند که دیگر نمیتوانند تمایلات «مرد سالارانهای» خود را ارضا نمایند. با فشار کاهش هزینهها و افزایش کارایی، آنها مجبور شدند به طور فزاینده نیروی کار پرهزینه مرد خود را با نیروی کار زن که به طور نسبی ارزانتر بود جایگزین کنند. (این افزایش تقاضا) باعث حرکت رو به بالای دستمزد زنان و حرکت رو به پایین دستمزد مردان شد. درست است که جهانیسازی هنوز سبب برابری کامل دستمزدها نشده است، ولی بدون شک شکاف میان آنها را کاهش داده است.
اکنون دیگر شواهد فراوانی وجود دارد که چین و هند یعنی دو کشوری که با مشکلات عظیم فقر دست و پنجه نرم میکردند، قادر شدهاند با بهرهگیری از مزایای تجارت و سرمایهگذاری خارجی بسیار سریع رشد کنند و از این طریق فقر را به میزان قابل توجهی کاهش دادهاند. آنها هنوز راه زیادی برای رفتن دارند، ولی جهانیسازی به آنها امکان داده است که شرایط مادی زندگی میلیونها نفر از مردم خود را بهبود بخشند.
برخی منتقدان ایده مبارزه با فقر از طریق رشد اقتصادی را به نوعی همان استراتژی محافظهکارانه «رخنه به پایین» (trickle-down) دانسته و از این رو آن را تقبیح نمودهاند. آنها میگویند این سیاست مثل همان است که اشرافزادگان و بورژواها ران و ماهیچه گوساله بریانی را میخوردند، در حالی که آشغال و پسماندههای آن به رعایا و سگان زیر میز میرسید. ولی در حقیقت، تمرکز بر رشد یک استراتژی فعال «بالابرنده» (pull-up strategy) است. اقتصادهای در حال رشد فقرا را نیز با خود به سوی بالا و مشاغل پرمنفعت کشیده و از این طریق فقر را کاهش میدهند.
حتی اگر قبول کنند که جهانیسازی در کل به دستیابی برخی اهداف اجتماعی کمک میرساند، با وجود تمام این شواهد، باز هم برخی منتقدان بر تاثیر آن در به انحراف کشیدن وجدان اخلاقی انگشت میگذارند. آنها میگویند گسترش بازار دامنه اقدامات سودجویانه را وسعت میبخشد و سودجویی، مردم را خودخواه و شرور میکند. چنین چیزی به سختی قابل باور است.
کالوینیستهای شهرنشینی که سایمون شاما (simon schama) در کتاب تاریخ هلند به تصویر میکشد را در نظر بگیرید (Calvinist، جبر باوران مذهبیای بودند که مختار بودن انسان را با قدرت مطلقه خداوند سازگار نمیدانستند- م). آنها ثروت هنگفتشان را از تجارت خارجی به دست آوردند، اما بیشتر به دنبال حس «بشردوستی» خود بودند تا نفعطلبی؛ شاما این رفتار را «شرم ثروتمندان» (embarrassment of riches) مینامد. همین «خودداری نفسانی» را در میان ساکنان ایالت جینس گوجرات نیز میتوان مشاهده کرد، یعنی ایالتی که ماهاتما گاندی از آنجا آمد. ثروتمندانی که به واسطه فعالیتهای بازرگانیشان از «جینس» برآمدند نیز پایبند به ارزشهای خود بودند، نه این فعالیتها.
در دنباله عرایضم درباره تاثیر پیوسته جهانیسازی بر وجدان اخلاقی، اجازه دهید از بیانیه پرشور جان استوارت میل نقل قول کنم. آنجا که در «اصول اقتصاد سیاسی» (۱۸۴۸) خود مینویسد:
«مزیتهای اقتصادی تجارت از لحاظ اهمیت، بر آثار فکری و اخلاقی آن میچربد. ارزش دو چندان این مساله زمانی مشخص میشود که در اوضاع تاسفآور کنونی پیشرفت بشر، نقش آن را در ایجاد رابطه میان افراد از نژادهای گوناگون و آشنایی با الگوهای رفتاری و فکری متفاوت در نظر آوریم... هیچ ملتی وجود ندارد که به ملل دیگر نیاز نداشته باشد، نه صرفا در حوزه برخی اعمال و هنر، بلکه به ویژه در مورد برخی ابعاد سیرت انسان که ممکن است در آنها عقب مانده باشد...»
اغراق نیست اگر بگوییم رشد سریع و گسترده تجارت بینالمللی یکی از اصول اساسی تضمین صلح و آرامش جهان و ضامن جدی فرآیند آزاد پیشرفت اندیشهها، نهادها و منش نسل بشر است.
در اقتصاد جهانی امروز، ما مداوم نشانههایی از همین پدیده مورد اشاره میل را میبینیم. وقتی شرکتهای چند ملیتی ژاپنی در دهه 80 گسترش یافتند، مدیران اجرایی آنها به همراه خود همسرانشان را نیز به شهرهایی نظیر نیویورک، لندن و پاریس آوردند. وقتی زنان ژاپنی شیوه برخورد با زنان را در غرب دیدند، آنها نیز پی به حقوق زنان و مساله برابری بردند و لذا پس از بازگشت به ژاپن به جرگه فعالان اصلاح اجتماعی پیوستند. در همین روزگار ما، تلویزیون و اینترنت نقش مهمی را در گسترش آگاه اجتماعی و اخلاقی ما فراتر از مرزهای محدود جوامع و دولتهای ملی ایفا میکنند.
آدام اسمیت در جایی نوشت «یک اروپایی» شب «نمیخوابد» اگر بداند «فردا قرار است یکی از انگشتانش را قطع کنند» ولی « با راحتی تمام تا صبح خرناس خواهد کشید» حتی اگر بداند «دههها میلیون از همنوعان چینی او» فردا «در زمین لرزه جان خود را از دست خواهند داد»، زیرا «هیچ گاه آنها را ندیده است» ولی برای ما چینیها دیگر نامرئی نیستند، دیگر به قول دیوید هیوم خارج از محدوده همدلی ما زندگی نمیکنند.
زمینلرزه تابستان گذشته در چین که پیامدهای تراژیک آن بلافاصله روی صفحات تلویزیونهایمان نقش بست، دیگر نه با بیتفاوتی جهانیان بلکه با همدردی و احساس مسوولیت اخلاقی عمیق نسبت به قربانیان چینی همراه شد. این بهترین لحظه جهانیسازی بود.
* جاگیش باگواتی استاد اقتصاد حقوق دانشگاه کلمبیا، عضو ارشد شورای روابط خارجی در حوزه اقتصاد بینالملل و نویسنده «دفاع از جهانیسازی» است او در زمینه سیاستها بخش عمومی و تجارت بینالملل تالیفات متعددی دارد.
همآری، هم خیر
مایکل نواک*
در هنگام پیدایش آمریکا، اکثر جوامع بر پایه دو رکن «اشرافیت زمیندار» (andholding aristocracy) یا «قوای نظامی» تشکل یافته بودند.
بنیانگذاران آمریکا این دو مدل رایج را نپذیرفتند و مصرانه معتقد بودند که جامعهای نوین، برپایه آزادی تجارت، هم فضائل متعالیتری فراهم خواهد آورد و هم امنیت و تعهد بیشتری به حکومت قانون. چنین جامعهای خود را وقف نه جستوجوی قدرت، بلکه «زایش فراوانی» میکند. همچنان که الکساندر همیلتون در ماده 12 بیانیه فدرالیون تصریح کرد: «رونق تجارت اکنون به درک و اقرار تمامی سیاستمداران فرهیخته به عنوان مفیدترین و پرثمرترین منبع ثروت ملی شناخته میشود و به همین جهت در کانون ملاحظات سیاسی آنها قرار گرفته است. «تجارت انسانها را از منابع پیشین تفرقه و تنازع دور میسازد. نیروی محرک آنها، یعنی گرایشات سیاسی، جای خود را به فعالیتهای بازار میدهد و روح تعاون که جزء ملزوم بازارهای آزاد است، سرانجام وفاداری آنها را به جمهوری افزایش خواهد داد.
جامعه مبتنی بر تجارت و بازرگانی برای فقرا نیز بسیار، بسیار بهتر خواهد بود و آثار سودمندی بر اخلاقیات فردی و عمومی خواهد داشت. بنیانگذاران آمریکا با مطالعه دقیق تاریخ دریافته بودند که جوامع متکی بر قدرت نظامی غالبا بسیار حساس و دمدمی نسبت به بزرگان (و به هزینه فقرا) هستند - به سرعت جنگهایی برای حفظ غرور و تعصباتشان ایجاد میکنند - و به قول دیوید هیوم با وجود گذشت نسلها تنها تعداد اندکی در این جوامع میتوانستند از حلقه فقر رهایی یابند. جنگهای متعدد به بهانه شرافت و انتقام و منازعات میان پادشاهان و شهریاران و بارونها (شخصیتهای بلندمرتبه منطقهای -م) دائما حاصل پیشرفتهای هر چند جزئی را که توسط فقرا به دست آمده بود، از بین میبرد.
اشرافیان زمیندار نیز همچنین، بارگاهشان تنها به تفریح و سرگرمی و خوشگذرانی و فساد اختصاص داشت. با وجودی که بسیاری بارونها و کنتهای دلیر سربازان خوبی بودند و ارتشهای خود را پرورش میدادند، ولی زندگانی آنها در کل بیهوده بود. آنها کل عمرشان را به آسودگی با داراییهای پیوسته در حال تزاید و رنج روستاییان میگذراندند. ارتش تشکیل میدادند تا مازاد کشاورزی روستاییان را چپاول کنند، مازادی که به دلیل نبود جادههای مناسب و عدم حکومت قانون (خارج شهرهای بزرگ) امکان تبدیل شدن به منبعی برای تجارت مولد نداشت.
بنیانگذاران آمریکا به این نتیجه رسیدند که قرار دادن پایههای «جمهوری» بر اشراف سالاری یا نیروی نظامی اقدامی خالی از خطر نخواهد بود. جمهوری به مردانی مستقل، خودساخته، مبتکر و خلاق نیاز دارد که ابایی از کار کردن و سخت کوشیدن نداشته باشند، شیفته نوآوری بوده و متعهد به یافتن راههای بهتر (غالبا کمزحمتتر) برای انجام امور باشند. استقلال و نوآوری، که منجر به بهبود مداوم اوضاع همگان میشوند، از آثار یک جامعه مبتنی بر تجارت هستند، حداقل در جمهوریهای آزادی مثل آمریکای نوپا.
همچنین بنیانگذاران به ذهنشان رسید، برای جامعهای که میخواهد بر مبنای تجارت عمل کند استقرار نظام «پاسخگویی افراد» در برابر قانون ضروری است. بدون یک قانون باثبات، که به اتکای محاکم از اجرای قراردادها حمایت کند، چگونه میتوان انتظار داشت افراد در فعالیتهای تجاری شرکت کرده و ریسکهای بزرگ بپذیرند، در حالی که حتی مزد نتیجه زحمتشان را دریافت کرده باشند؟ کشتیهایی که از نیو انگلند (New England) برای آوردن چای عازم آسیا میشدند، پیش از آنکه برگردند و بارشان را بفروشند باید بهشان پرداخت میشد. با دزدان دریایی باید مقابله میشد، نه تنها به وسیله قوانین مدون، بلکه به وسیله بازوهای اجرایی قانون در دریاهای آزاد (به همین خاطر شعار تبلیغاتی جفرسون مبارزه با دزدان دریایی Barbary بود). تعجبی ندارد که شعار آمستردام، که بعدها یکی از پایتختهای بازرگانی بزرگ دنیا شد و بسیار مورد ستایش بنیانگذاران قرار گرفت، Commerciumet Pax بود (یعنی بازرگانی مایه صلح است). بازرگانی به تبادیل صلحآمیز میان همسایهها گفته میشود و در مقابل غنیمتگیری جنگی قرار دارد.
نیاکان ما معتقد بودند که جامعه مبتنی بر تجارت (بازرگانی) همه اعضایش را به سخت کار کردن، قانون مداری و نوآوری تشویق میکند. تجارت همچنین به آمریکاییها آموخت (که همانند ناخداهای نیو انگلند) ماجراجو و کمتوقع باشند و در سرمایهگذاری مجدد منافعی که به دست آوردهاند مقتصدانه عمل کنند. تا از افزایش ارزش آتی آنها بهرهمند شوند. این فعالیتها جایگزینی بود برای «مصرف متظاهرانه»(Conspicuos Consumption) که ویژگی اشرافیان زمیندار گذشته به حساب میآمد. جامعه مبتنی بر تجارت شهروندانی صادق، مسوول، خوددار و آیندهنگر تربیت میکند. چنین شهروندانی به ویژه برای به وجود آوردن جمهوریهایی آزاد و قانونمند و شکوفا ضروری هستند.
از آنجا که پایههای جامعه تجاری- عادت به ابداع و ابتکار، مبارکی سخت کار کردن و آیندهنگری- در تعالیم یهودی و مسیحی نیز ریشه دارند، مدتی زیاد طول نکشید تا بنیانگذاران آمریکا به نقش حیاتی مذهب و اخلاقیات در به هم پیوستن انگیزههای تجاری و جلوگیری از فروپاشی آنها، پیببرند. همچنان که توکویل (Tocque Ville) هوشمندانه اشاره میکند: «قانون آمریکا انجام بسیاری کارها توسط شهروندان را منع نکرده، زیرا مذهب آمریکاییان پیشتر انجام آنها را منع نموده است.»
اما از طرف دیگر، موفقیت جمهوریهای مبتنی بر تجارت، در طول زمان، تاثیرات مختلفی ایجاد میکند که به تدریج قوای اخلاقی جوامعشان را به انحراف میکشد. نسلهای جوانتر، کامیابیهای حاصل از فداکاری نیاکانشان را در دست دارند. حال بعضی از آنها به دنبال راه گریزی از ترتیبات جمهوری تجاری هستند و بعضی دیگر آداب و رفتارهای مقید اجدادشان را خوار میشمارند. نسلهای گذشته که دشواری کار سخت و تادیب نفس را بر خود هموار کردند جای خود را به نسلهای بعدی میدهند که آوای جدیدی در نسیم میشنوند و در آرزوی یاغیگریاند (اشاره نویسنده به تحولات دهه ۶۰ آمریکا و جنبش بیت (Beat) است. «آوای جدید در نسیم» به ترانه مشهور این دوره (Blowing in the wind) (رها در باد) سروده باب دیلن اشاره دارد که شعار جوانان مخالف دولت و جنگ ویتنام شده بود-م)، ترجیح میدهند بیهوده در تجمل غوطهور گردند تا به کارهای سطح پایین تن دهند.
نسلی که متعهدانه، امروز برای فردا پسانداز میکرد، جای خود را به نسلی داده است که بیهیچ پروایی تنها برای امروز زندگی میکند.
بدین طریق، تمام موفقیتهایی که توسط جمهوری تجاری ایجاد شد صرف کاهش توان اخلاقی نسل جدید شده است. دانیل بل، جامعهشناس، این جریان چرخهای را «تناقضات فرهنگی سرمایهداری» نامید.
به عبارت دیگر: ارزشهای قوی اخلاقی ایجاد میشوند، ولی در طول زمان، خود منجر به تضعیف اخلاقیات میگردند.
همه ما اکنون در اطراف خود فرصتهای فراوانی که برای سرعت بخشیدن به جریان زوال اخلاقی وجود دارد را میبینیم. ولی وقوع این زوال اخلاقی بالقوه بوده و الزاما بالفعل نمیشود؛ اگر همه به خوبی نسبت به آن هوشیار باشیم و اقدامات ویژهای برای جلوگیری از غلبه آن به عمل آوریم. از این رهگذر مهمترین وظیفه جامعه تجاری کنونی تعمیق فرهنگی و اخلاقی میباشد، بازگشتی به ریشههای معنوی، چیزی که اجداد ما آن را «بیداری عظیم» (Great Awakening) مینامیدند.
به تعبیر اقتصاددان برنده نوبل، رابرت فوگل، ایالات متحده اکنون در دامنه چهارمین بیداری بزرگاش قرار دارد. ویژگیهای این خیز چهارم بازگشت به اصول، تاکید بر خانواده و دعوت از نسل جوان برای کسب الگوهای انسانساز ذهن و اراده است، الگوهایی که محافظان نیرومند سیرت جوانان، بهترین امید برای آینده روشن آزادیهای جمهوریخواهانه ما و خلاقیت تجاری ما هستند.
* مایکل نواک پژوهشگر دین، فلسفه و سیاست عمومی در موسسه «بنگاه آمریکایی» (the American Enterprise Int) میباشد. از جمله بیش از ۲۵ کتاب او میتوان به «روح سرمایهداری دموکراتیک» و آخرین آنها «هیچکس خدا را نمیبیند» اشاره کرد.
خیر
ریک سنتروم*
در واقع بازارها برای آنکه حقیقتا آزاد باشند نیازمند منش اخلاقیاند، و به نوبه خود نیز منش اخلاقی را ارتقاء میبخشند. اما بازارهای آزاد ضامن تحقق سیرت نیک اخلاقی نیستند. همچنان که محیط فرهنگی امروز ما نیز نشان میدهد، بازار آزاد برخی مخاطرات اخلاقی را تشدید میکند.
ممکن است برای پاسخ به سوال فوق یک اقتصاددانان با صلاحیتتر به نظر برسد تا یک سیاستمدار. اما من به عنوان یک سیاستمدار، در خلال سالهای طولانی مباحثه پیرامون آزادی، اخلاق و اقتصاد با هزاران تن اهالی آمریکا، مطالب فراوانی آموختهام. این تجربیات به من آموختهاند که در ترکیب «بازار آزاد» واژه مهمتر «آزاد» است، از این رو بازار آزاد بیش از اقتصاد، واقعیتی سیاسی - اخلاقی است.
بازار آزاد به بسیاری از فضائل انسانی وابسته است و در مقابل نیز آنها را پاداش میدهد. برای مثال بازیگران بازار باید در کسب فضیلت «پروا داشتن»- دقت، دوراندیشی و توان به کار بستن شایسته یک قاعده کلی در موارد خاص- بکوشند. بازیگران بازار باید به تعهدات خود پایبند بمانند، حتی زمانی که به واسطه قضاوت نادرست پایبندی به تعهد برایشان سودآور نباشد. چنین الگوهای رفتاری به افزایش «سرمایه اجتماعی (Social Capital) منجر میشوند، که بهترین محرک برای موتور «بازار آزاد» است.
موفقیت در بازار آزاد به صناعت و پشتکار نیاز دارد. شرکتکنندگان تنبل و غیرمتخصص چندان در کسبوکار خود دوام نمیآورند. به همین جهت، مشارکت مستقیم و فعال در اقتصاد بازار «اتکای به نفس» و «فردگرایی سازنده» را تقویت مینماید. مشارکتکنندگان میآموزند که هر مشکل را به مثابه یک فرصت ببینند، و با تلاش خود آن را
حل کنند.
ولی درست همینجا، ما با اولین مانع روبهرو میشویم. منتقدان اغلب بازار آزاد را متهم میکنند که انگیزه سودجویی آن، فردگرایی خودخواهانه و ناسالمی به وجود آورده و باعث میشود هر کس تنها به خود توجه کند و در نتیجه تعهدات اجتماعی را ناچیز بشمارد. اما «فردگرایی»
(individualism) با انسجام اجتماعی و نیکوکاری کاملا سازگار است. در واقع، فردگرایی سالم- اعتقاد فرد به توان خود در فراهم آوردن امکان آسایش خود و خانوادهاش، و ایجاد تحولات اجتماعی مورد نیاز - پیششرط لازم همراهی با دیگران و کمک به محتاجان است. به عبارت بهتر همان طور که جورج گیلدر (George Gilder) به زیبایی استدلال کرده است، بازیگران اقتصاد بازار خود «تمایل به ارائه خدمات به دیگران دارند: آنها نیازهای معقول دیگران را شناسایی کرده و با کالاها و خدمات مناسب برآوردهشان میسازند.»
با وجودی که اقتصادهای مبتنی بر بازار بسیاری فضائل را تقویت کرده و پاداش میدهند، ما نباید اقتصادهای بازار آزاد را معادل فضیلت و اخلاقیات بپنداریم. اول از همه به این دلیل که بازارها نمیتوانند بدون معیارهای اخلاقی، حقوق و تعهدات زیربنایی نظیر «مالکیت خصوصی» و «مبادله» مسالمتآمیز وجود داشته باشند.
بسیاری از اقتصاددانان مسائل اخلاقی بنیادین نظیر مالکیت، نامشروعی سرقت و همچنین نامشروعی بردهداری را از طریق معیار «کارایی» (Efficiency) مورد بحث قرار میدهند. اشکالی ندارد که این چنین کنند، اما امکان ندارد که بتوان معیارهای اساسی که شاکله بازارهای آزاد را شکل میدهند، از خود «اصول بازار آزاد» استخراج کرد. دلیلاش هم این است که: تحلیلهای مبتنی بر «کارایی» نیازمند وجود «مبادلات داوطلبانه و مسالمتآمیز» (Voluntary and peaceful exchange)اند، که لازمه خود آنها نیز وجود اهرمهای اجتماعی یا قانونی برای اجرای نظام اخلاقی مستقر (Preexisting میباشد.
دوم اینکه، هرچند بازارهای آزاد میتوانند به تقویت فضائل و اخلاقیات کمک کنند، ولی به هیچ وجه ضامن تحقق آنها نیستند. عوامل بازار نظیر انگیزه سودجویی میتوانند نامتعادل شده یا بیش از حد مورد توجه قرار گیرند، و در نتیجه سبب حرص و طمع و خودخواهی شوند.
راهحل این است که به جای محکوم کردن اقتصاد بازار، به مشارکتکنندگان آن بیاموزیم چه در مبادلات اقتصادی و چه در غیر آن بر ارائه خدمات به دیگران تمرکز کنند، و سودجویی و نفع شخصی را در تعادل با ملاحظات خانوادگی، محلی و افزایش اعتماد و سایر کالاهای اجتماعی، نگاه دارند. همچنین اصل پایهای بازار مبنی بر کسب سود با ارائه خدمات مورد نیاز دیگران به آنها، در صورتی که این نیازها «فاسد» باشند، میتواند مشکلاتی به بار آورد. هرچند بازیگران بازار نباید بیش از حد زاهدانه با مشتریان خود برخورد کنند، ولی باید توجه داشته باشند که در مواردی جستوجوی سود میتواند از حدود اخلاقی خارج شود.
این گرایش سوالی کلیتر، فرای مرز بازار آزاد، مطرح میسازد: آیا ذات آزادیمنش اخلاقی را به انحراف میکشد؟ نگاهی به وضعیت فرهنگی اسفبار کنونی آمریکا ممکن است ما را وسوسه کند که بگوییم «بله». آمارهای هولناک انحطاط اخلاقی پیوسته بمببارانمان میکنند، از هرزهنگاری گرفته تا خیانتهای زناشویی و مصرف مواد مخدر و بزهکاری. این انحطاط بیش از هر چیز از تغییر معنای اختیار (Liberty)، از مفهوم آزادی (Freedom) با مسوولیت، به جواز (License) حاصل شده است، جواز انجام آزادانه هرچه میخواهیم بدون توجه به آثار آن بر دیگران.
مراد بنیانگذاران آمریکا از «اختیار» (Liberty) به معنای «آزادی» (freedom) هدفدار، که به مقصودی فراتر از «خود» توجه داشت، بسیار با برداشت امروز فرهنگ عامه (pop-culture) از آزادی، به معنای برداشته شدن هرگونه قید و بند از نیازها و غرائز ابتدایی، متفاوت بود. پاپ ژان پل دوم، به درستی میان آزادی حقیقی برای آنچه که هر فرد با توجه به موقعیت و استعدادهای یگانهاش باید انجام دهد- آزادی وسائل- (The Freedom of means) و آزادی دروغین انجام هر آنچه که بدان مایلیم، با هر هدف و هوسی (the freedom of ends)- آزادی اهداف- تمایز قائل شد. هدف و خیر انسان، چیزهایی نیستند که بتوان به راحتی تعریف و بازبینیشان کرد. ما نه به انجام هر آنچه در لحظه میخواهیم، که با طبیعتمان به ما اعطا شده است بلکه با انتخاب خیر و اهداف بلندمدت است، که میتوانیم کامیاب شویم. این نوع کامیابی انسانی به تادیب نفس و ابتکار
نیاز دارد.
در نهایت، همانطور که در آمریکای کنونی بسیار میبینیم، نگاه بیبند و بار (licentious) به آزادی منجر به بیاعتنایی به اخلاقیات و امور مشروع میشود. این گرایش در واقع به آزادی کمتر منجر میشود، زیرا مردم به حدی برده تمایلات خود میگردند که سرانجام چارهای جز نادیده گرفتن حقوق دیگران و نقض آزادی آنها نخواهند داشت. برداشت بیبند و بار از آزادی کارکرد صحیح بازارهای آزاد را که بر پایه صداقت، اعتماد، مسوولیتپذیری، اتکای به نفس و پیجوی اهداف بلندمدت استوار است، از بین میبرد.
بازارهای آزاد منش اخلاقی را به انحراف نمیکشند، هرچند ممکن است خطر وقوع برخی معضلات اخلاقی را افزایش دهند و با وجودی که بدون شک نقش مهمی در ارتقای فضائل ایفا میکنند، به خانوادهها و جوامع قدرتمندی نیاز است تا فضائل فردی و آزادی همراه این فضائل را پرورش دهند. همانند سایر ابعاد یک جامعه آزاد و عادل، بازارهای آزاد بر اخلاق فردی استوارند- بر مهار زدن به تمایلات و گرایشاتمان و انتخاب اهدافی متناسب با خمیره ما و سرشت خداوند.
* ریسک سنتروم (Rick Santorum) سناتور ایالت پنسلوانیا از ۹۵ تا ۲۰۰۷، و عضو مجلس نمایندگان آمریکا از ۹۱ تا ۹۵ بوده است. ماهی دوبار در نشریه Philadelphia Inquirer مقاله مینویسد و عضو ارشد مرکز «اخلاق و سیاست عمومی» (the Ethics and Public Policy Center) واشنگتن میباشد.
ارسال نظر