رقابت، مقررات و فرآیند بازار از منظر «اقتصاد اتریشی»
مجید رویین پرویزی
برای افراد عادی اقتصاد نخوانده، اقتصاد مبتنیبر بازار چهرهای هراسانگیز دارد. نظامی که از تعداد بیشماری شرکتکننده تشکیل میگردد، که هر کدام از آنها اهداف شخصی خود را بدون کوچکترین توجهی به آثار کلی اجتماعی آن دنبال میکنند.
اسراییل ام. کرزنر
مجید رویین پرویزی
برای افراد عادی اقتصاد نخوانده، اقتصاد مبتنیبر بازار چهرهای هراسانگیز دارد. نظامی که از تعداد بیشماری شرکتکننده تشکیل میگردد، که هر کدام از آنها اهداف شخصی خود را بدون کوچکترین توجهی به آثار کلی اجتماعی آن دنبال میکنند. هیچ عامل هماهنگکننده مرکزی بر تصمیمات متعدد تولیدی و مبادلاتی آنها نه تنها کنترل بلکه حتی نظارت نیز ندارد. از این رو تعجب برانگیز نیست که اقتصاد مبتنیبر بازار مانند جنگلی آشفته از فعالیتهای متضاد و ناهماهنگ انفرادی به نظر برسد. از این منظر مقررات دولتی نیازی اساسی و بدیهی را پاسخ میگویند: نیاز به تزریق حداقلی از هماهنگی به اوضاعی که در غیر این صورت هرجومرج محض خواهد بود. لذا تصور میشود آنچه برای نجات مردم از نتایج فاجعهبار رفتارهای متعارضشان ضروری است، حضور سازمانی با قدرت، دانش و محرکهای لازم است تا بذر هماهنگی در میان آنها بپاشد. هرچند از زمان آدام اسمیت تاکنون، اقتصاددانان در رد این برداشت سادهلوحانه از بازار کوشیدهاند ولی با وجود ارزیابیهای گوناگونشان از عدمسودمندی مقررات دولتی، بسیاری از مواقع در قالب الگوهای مختلف مجبور بودهاند حداقل میزانی از قانونگذاری دولتی در بازارهایی که از نظر اسمیت منعکسکننده نتایج مطلوب «دست نامریی» هستند را بپذیرند. در مباحث جدید (پس از کلاسیکها) مشهورترین انتقادات به وضع مقررات دولتی همانهایی است که توسط نئوکلاسیکها مطرح شده است. این مقاله در پی آن است که این بار با اتخاذ چارچوب اقتصاد اتریشی به نقد جدی کارکرد مقررات محدودکننده بپردازد. هرچند باید برخی تفاوتها میان این دو الگو با دقت بیشتری مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرند ولی ما در اینجا تنها مختصرا اساس اختلاف این دو را از نظر میگذرانیم. از دید مکتب شناخته شدهتر، یعنی نئوکلاسیک، «نتایج» غیرمقید عملکرد بازارهای آزاد «مطلوب» هستند و در نتیجه به مقررات دولتی با دیدهتردید نگریسته میشود. از منظر اقتصاد اتریشی اما، مقررات بر اساس ماهیت مطلوب «فرآیند» بازارهای آزاد به چالش کشیده میشوند. هرچند هردو دیدگاه رویکرد سادهاندیشانهای که بازار آزاد را توام با هرجومرج میداند رد میکنند ولی دنیایی از تفاوت در علت مخالفت با مقررات دولتی در میان آنها وجود دارد. باید توجه داشت که چه اصالت را به «نتایج مطلوب» بدهیم و چه به «فرآیند مطلوب»، ملاک اصلی تعیین سودمندی آنها در میزان برآورده ساختن اهداف فردی است. البته ابهامات نظری در مورد این ملاک وجود دارد ولی ما برای نیل به مقصود خود میتوانیم آنها را نادیده بگیریم. نکته اصلی این است که در مخالفت با قانونگذاری دولتی، اقتصاددانان نه «فرآیند بازار» و نه «نتایج بازار» را بالذات سودمند نمیدانند، بلکه مساله اساسی میزان کارایی سیستم در برآوردن اهداف شرکتکنندگان منفرد آن است.
اصالت نتایج بازار
ریشه انتقاد از وضع مقررات دولتی برمبنای «مطلوبیت نتایج بازار» (چیزی که توسط نئوکلاسیکها بیان میشود) از آنجا نشات میگیرد که فرض میشود بازارها در هر زمان در تعادل رقابتی و یا نزدیک به آن هستند. فرض میشود بازارها از میزان کارایی برخوردارند که در همه زمانها قیمتها بهطور نسبی در سطحی قرار گیرند که بازارها تسویه شوند. از این منظر، بازارها نه تنها بینظم و آشفته نبوده، بلکه نهادهای هماهنگکننده نیرومندی میباشند که خریداران و فروشندگان بالقوه را یکجا جمع میآورند تا تمام مبادلات «ممکن» و «دوطرفه سودآور» با موفقیت انجام شوند. کاستیهایی که بهزعم بعضی در تخصیص منابع بازارها دیده میشود، از نظر پیروان این دیدگاه تنها از جانب کسانی ایجاد میگردند کهترجیحات مصرفکنندگان را نپذیرفته، یا از درک محدودیتهای اجتنابناپذیر کمیابی عاجزند. حتی اگر ما بیغرضترین و دگرخواهترین انگیزهها را نیز به قانونگذاران نسبت دهیم، بازهم دخالت در نتایج مطلوبی که به بازارها نسبت داده میشود حاصلی جز منحرف ساختن تولید و تخصیص منابع از مسیرهایی که توسطترجیحات شرکتکنندگان بازار تعیین شده است، نخواهد داشت و تنها باعث میشود که مسیرهای دلخواهی که از «سودمندی کمتری» برخوردارند جایگزین آنها شوند. در این دیدگاه اینکه بازارها همواره تا حد امکان نزدیک به تعادل هستند، بیش از جریان رویدادهایی که سبب ایجاد تعادل «در» و «میان» بازارها میشوند اهمیت دارد.
برای استنتاج اینکه نتایج بازار به راستی مطلوب و سودمند هستند، این دیدگاه بر فرض «بازارهای کاملا رقابتی» تکیه بسیار دارد. نتیجه استدلال هم چنین است که تعادلی که تا حد امکان در بازارها ایجاد شده است تعادل یک بازار کاملا رقابتی است و ارزیابی مساعد از همین تعادل رقابتی حتی توسط اقتصاددانان رفاه منجر به رسیدن به نتایج مخالف وضع مقررات محدودکننده در این دیدگاه میشود. به همین دلیل عجیب نیست که اقتصاددانان حامی سیاستهای مداخله گرایانه دولتی، بدون نیاز به رد نگاه تعادلی به بازارها، یا نظریه رفاه که خود این سیاستها برپایه آن بنا میشوند، بر عدمامکان تحقق پیش فرضهای بسیار خاصی که برای تحقق آثار بازارهای آزاد لازم هستند تکیه میکنند و شاید مهمترین این فروض همان فرض «رقابت کامل» باشد (که بازار از تعداد بسیار زیادی خریدار و فروشنده کوچک تشکیل میشود به گونهای که برای هریک از آنها قیمت بازار صرفا یک «داده» محسوب میشود و توسط قیمتگذاری، تولید و یا تصمیمات خرید فردی هیچ یک از آنها تحتتاثیر قرار نمیگیرد.) این فرض خاص نمیتواند در مورد بازارهای امروزی مصداق داشته باشد. به همین دلیل است که با وجود آنکه بسیاری از اقتصاددانان براساس دیدگاه تعادل بازار با دید منفی نسبت به مقررات دولتی نگریستهاند، میزانی از مداخلات دولتی را برای تضمین تحقق نسبی شرط رقابت کامل پذیرفتهاند.
نیازی به تاکید بیش از حد بر سوالاتی که طرفداران قانونگذاری میتوانند در مخالفت با این دیدگاه پیش بکشند (چه در رابطه با میزان قابلدفاع بودن پیش فرضهای این دیدگاه، چه در مورد صحت ادعای متعادل شدن خودکار بازارها) نیست. از این رو ما در ادامه به انتقاد مکتب اتریش از مقررات محدودکننده میپردازیم.
اصالت فرآیند بازار
در دیدگاه اصالت فرآیند بازار ادعا نمیشود که در هر لحظه از زمان بازار به طور نسبی در وضعیت تعادل است. بلکه ادعا میشود که هرگاه شرایط تعادل محقق نشده باشد، خود این وضعیت انگیزه لازم برای تغییرات سیستماتیک در جهت حذف عدمتعادل موجود را ایجاد میکند. مخالفت با محدودسازی بازار (حتی توسط خدمتگزاران خوش نیت و وظیفه شناس مردم) بر اساس همین فرآیند اصلاحی و ماهیت مطلوب اجتماعی آن صورت میگیرد. استدلال میشود که، بسیار پیش از آنکه این فرآیند اصلاحی بتواند به هماهنگی نسبی مشترک منجر شود، تغییر دادههای پایهای بازار (ترجیحات اشخاص، وضعیت منابع و تکنولوژی موجود) وضعیتی که پنداشته میشود تعادل کامل بازار را نتیجه خواهد داد، را به کلی بیاعتبار میسازد به طوری که این اختلافات به طور پیوسته نیروی محرک تغییر در الگوهای موجود تخصیص منابع را فراهم خواهند آورد.
تاکید بر ویژگیهای فرآیندهایی که از معاملات بازار شکل میگیرد، به جای تاکید بر الگوی تخصیصی که از این فرآیند حاصل میشود، بیربطی مطلق تصور «هماهنگی کامل» را آشکارتر میسازد. از منظر این دیدگاه، سنجیدن یک نظام اقتصادی در دنیای واقعی برمبنای معیار «هماهنگی کامل» نه تنها بیش از حد جدی گرفتن امکان تحقق این هماهنگی آرمانی (ولذا بازارهای با تعادل کامل) است بلکه بدتر از آن ناشی از عدمدرک صحیح از ماهیت مسایل اصلی اقتصادی جوامع پیچیده میباشد. حقیقت این است که همانطور که «هایک» چهار دهه پیش شرح داد، مساله اقتصادی که جامعه با آن روبهروست عبارت است از: تضمین تامین اطلاعات ذرهای اشخاص مستقل، به گونهای که به اتخاذ تصمیماتی که روی الگوی اجتماعی تخصیص منابع اثر میگذارند، کمک نماید.
آنچه نئوکلاسیسیم با سعی در سنجش میزان موفقیت یک جامعه در رهگیری مساله اقتصادیاش، بهوسیله معیاری که از یک الگوی متمرکز فرضی و کامل بهدست آمده انجام میدهد، مانند این است که بخواهیم میزان کارایی یک الگوی تخصیص منابع کمیاب را با الگویی که به همین منظور در دنیایی بدون منابع کمیاب بکار برده میشود بسنجیم: در حالی که تمام مساله این است که چگونه با کمیابی روبهرو شویم. به همین طریق مساله اجتماعی - اقتصادی این است که چگونه با عدمتمرکز اجتنابناپذیر دانش و اطلاعات کنار بیاییم.
با توجه به بیفایده بودن استفاده از معیارهای آرمانی و پیچیدگیهای مساله اقتصادی جامعه، وقتی نتایج تغییرات پیوسته در دادهها را نیز در نظر آوریم، آشکار میشود که معیار دستوری دیگری غیر از «هماهنگی کامل» باید مورد استفاده قرار گیرد.
دیدگاه «اصالت فرآیند» معتقد است معیار مناسب را باید در یکی از تواناییهای فرآیند بازار به نام «فرآیند اکتشاف» (اصطلاحی ازهایک) جستوجو کرد. از نظر هایک آنچه در فرآیند تقابل تصمیمات افراد در بازار رخ میدهد این است که شرکتکنندگان تمایل دارند جنبههای مختلف تواناییها و تمایلات یکدیگر را کشف کنند. از این رو ما در اینجا یک معیار مفهومی مناسب داریم تا بهوسیله آن، هم عملکرد اقتصاد بازار و هم توصیههای سیاستی برای بهبود آن را ارزیابی کنیم. دیگر نیازی نیست که سوال ما این باشد که: «آیا نتایج فرآیند بازار به گونهای هستند که دیگر چیزی برای کشف باقی نمانده باشد، یا حداقل نزدیک به این وضعیت باشیم؟» بلکه باید بپرسیم: «آیا ساختار نهادی موجود (یا اصلاحات پیشنهادی در آن) میتواند جریان با ثبات و معنی داری از اکتشافات دوسویه صحیح را ایجاد نماید؟» به میزانی که پاسخ ما به این پرسش مثبت باشد، به همان میزان فرآیند اجتماعی مطلوبی را شناسایی کردهایم. هرچه یک اصلاحیه پیشنهادی قابلیت سیستم برای ایجاد اکتشافات (صحیح) دوجانبه را تقویت کند، پیشنهاد «مطلوب»تری است. همچنین اگر پیشنهادی امکان مختل یا منحرف کردن فرآیند اکتشاف را داشته باشد، این پیشنهاد «مضر» ارزیابی میشود. البته بدیهی است که اتخاذ رویکرد «اصالت فرآیند» هرگز بدان معنا نیست که کلاً به نتایج بیعلاقهایم؛ زیرا هرچه باشد کارایی فرآیند در ایجاد اکتشافات میتواند تا حدودی توسط نتایج بهدست آمده مورد ارزیابی قرار گیرد. اما حتی در این صورت هم، نتایج نه به این دلیل که مطلوبیت الگوی تخصیصی بهوجود آورنده خود را نشان میدهند، بلکه به این دلیل که، نمایشگر اکتشافاتی هستند که تاکنون انجام شده، مورد توجه قرار میگیرند. حال بیایید ببینیم از منظر دیدگاه «اصالت فرآیند»، اقتصاد بازار چگونه فعالیتهای شرکتکنندگان را هماهنگ میسازد.
بازار به مثابه فرآیند اکتشاف
در اقتصاد مبتنیبر بازار، تصمیمات به صورت مستقل توسط شرکتکنندگان بازار که در نقشهای مصرفکننده، مالکان منابع و یا تولیدکنندگان کارآفرین قرار میگیرند اتخاذ میشوند. این تصمیمات بر اساس آنچه که تصمیم گیران آن را بهترین گزینه برای خود میپندارند گرفته میشوند. از آنجا که گزینههای موجود، خود نتیجه تصمیمات انفرادی دیگران هستند، میتوان گفت که تصمیمات اشخاص برپایه ارزیابی آنها از تصمیمات پیشبینی شده سایرین گرفته میشود. بدیهی است که این ارزیابیها کم و بیش در معرض خطا هستند. خریداران ممکن است قیمتهای بالایی پیشنهاد دهند، زیرا به اشتباه میپندارند هیچ فرد دیگری مایل به پرداخت قیمتی کمتر نیست. فروشندگان ممکن است کالاهای خود را در قیمتهای پایینی ارائه کنند، زیرا تصور میکنند هیچ کس مایل به پرداخت قیمت بالاتری برای آنها نیست. تولیدکنندگان ممکن است از تولید کالایی خودداری کنند به این علت که به اشتباه میپندارند هزینه منابعی که برای تولید آن کالا لازم میباشد به حدی است که کالای تولید شده را از دسترس خریداران بالقوه خارج میسازد. یا کالای دیگری را با هزینه بالا تولید میکنند زیرا میپندارند خریداران بالقوه برای آن وجود خواهند داشت و مواردی از این قبیل.
هریک از این تصمیمات اشتباه به صورت سیستماتیک نتایج خاصی را به دنبال خواهند آورد. برای مثال بیش از حد برآورد کردن جاذبه کالا برای مشتریان، موجب ضرر و زیان خواهد شد. زمانی که تولیدکننده هزینه تولید یک کالا را بیش از حد برآورد میکند، یا جاذبه یک کالا را برای مصرفکنندگان کمتر از حد تخمین میزند، در حقیقت از فرصتی سودآور غفلت میکند، که همین امر زمینه جذب کارآفرینان زیرکتر میشود. در نتیجه چنین تجربیات سود و زیانی، شرکتکنندگان بازار میآموزند که با دقت بیشتری محدودیتهای معاملات ممکن دوجانبه سودآور با دیگران را ارزیابی کنند.
توجه داشته باشید که این سود و زیانهای مکرر، سرانجام تمام خطاهای ممکن را حذف مینمایند. آنچه ما در اینجا بیان میکنیم تنها این است که فعالیت بازار بر اساس یادگیری از اشتباهات، انگیزه و تجربههایی را ایجاد مینماید که منجر به شناسایی منشا ایجاد اشتباهات و کاهش فعالیتهای توام با خطا میشود. فروشندهای که به علت انتظار قیمت بالا شکست خورده است میآموزد که باید انتظار قیمتهای پایینتری را داشته باشد. فروشندهای که قیمتی پایینتر از آنچه سایر خریداران در قسمتهای دیگر بازار میپردازند را پذیرفته است، موقعیتی خلق میکند تا یک کالا با دو قیمت مبادله شود، لذا این فرصت را برای کارآفرینان هوشیار فراهم میکند تا کالا را با قیمت پایینتر خریده و در جایی که قیمت بالاتر است بفروشند. چنین فرصتهای کسب سود توجهها را به سوی خود جلب خواهند کرد و به همین دلیل مورد بهرهبرداری قرار گرفته و حذف خواهند شد، به همان طریقی که خطای اولیه اصلاح خواهد شد. حقیقتا این زنجیره کیفیت جالبی دارد: ۱) خطاها خود را در قالب خلق فرصتهای کسب سود یا ایجاد ضرر و زیان آشکار میکنند؛ ۲) این فرصتها کشف شده و مورد بهرهبرداری قرار میگیرند؛ زیانها به شرکتکنندگان بیش از حد خوشبین بازار اطلاعات واقعیتری خواهند داد و این دو به سوی حلقه سوم با یکدیگرترکیب خواهند شد: ۳) حذف خطاهای ابتدایی (و همینطور فرصتهای سودآوری و ضرر و زیانهایی که با خود ایجاد کردهاند). لذا اکتشافات عقیم اولیه در طی حلقههای بازار زمینه اکتشافات دوجانبه (سودآور) را فراهم خواهند ساخت.
سود، کارآفرینی و فرآیند اکتشاف
مهم است که در فرآیند اکتشاف بازار به نقش غیر قابلانکار سود کارآفرینانه توجه کنیم. فرصتهای کسب سودی همواره در همان حین که شرکتکنندگان بازار در دنیای پیوسته در حال تغییر دچار اشتباه میشوند شکل میگیرند. ماهیت گذرای این فرصتها از تمایل شدید کارآفرینان بازار به کشف، بهرهبرداری و حذف این تفاوتهای قیمتی ناشی میشود. ماهیت دوگانه این فرصتهای سودآور در این است که آنها پیوسته در حال شکلگیری و در عین حال پیوسته در حال محو شدن هستند. این فرآیند لاینقطع شکلگیری و حذف فرصتهای کسب سود است که فرآیند اکتشاف بازار را شکل میدهد. چنین فرآیندی باعث میشود کارآفرینان شانه به شانه تغییرات ترجیحات مصرفکنندگان، تکنولوژی و منابع موجود حرکت کنند. همانطور که تاکنون پی بردهایم فرصتهای کسب سود مبین اختلاف در قیمتها هستند و همین اختلافات قیمتی نشانگر اشتباهات گذشتهاند، اما فرصت سودی که بدین طریق ایجاد شده است محرک نیرومند و جذابی را برای هوشیاری کارآفرینانه بهوجود میآورد. همچنان که به طور کلی انتظار میرود خطا اصلاحش را نیز با خود به همراه بیاورد، خطایی که فرصت سودآوری را ایجاد میکند نیز با آگاهتر کردن کارآفرینان نسبت به وجود چنین فرصتهایی، بذر حذف خود را میپاشد.
اعتقاد ما مبنیبر تمایل فرصتهای سودآور به کشف شدن توسط کارآفرینان هوشیار، نباید این سوء تعبیر را ایجاد کند که منظور ما این است که چنین فرصتهایی در هر زمان شکار شدهاند، حتی پیش از آنکه بهوجود آیند. خطاهای کارآفرینانه پیوسته با ما هستند. از طرف دیگر حضور دائمی خطا نباید این شائبه را ایجاد نماید که هیچ نیروی سیستماتیکی در بازار برای حذف اشتباهات وجود ندارد. آنچه باعث میشود در فرآیند بازار نیرویی در جهت اکتشاف مداوم خطاهای در حال شکلگیری وجود داشته باشد، «هوشیاری کارآفرینانه» است. حقیقت این است که ما (چه اقتصاددان، چه روانشناس و چه تاجر) دانش بسیار اندکی در مورد هوشیاری کارآفرینانه داریم ولی حداقل همینقدر میدانیم که بازار برای ایفای نقش خود به عنوان یک فرآیند اکتشاف اجتماعی به آن نیازمند است. لذا اگر، چنانکه ما در این مقاله مدعی آن هستیم، بازار آزاد برای ایفای نقش مطلوب اجتماعی خود تنها به این فرآیند اکتشاف کارآفرینانه نیازمند است، پس بر سیاستگذاران واجب میشود که جنبههای ظریف این فرآیند را به دقت درک کرده و از انجام هرگونه اقدامی که منجر به مختل یا منحرف نمودن آن شود، پرهیز کنند.
البته هوشیاری کارآفرینانه تنها به کشف اختلافات قیمتی موجود محدود نمیشود. هوشیاری کارآفرینانه پا را بسیار فراتر از بهرهبرداری از فرصتهای آنی آربیتراژ در بازارها میگذارد. کارآفرین سوداگری که در موج افزایش قیمت یک کالا شرکت میکند، آن را به قیمت پایین میخرد تا با فروش آن در روز بعد یا بیست سال آینده سود کسب کند، چنین فردی بر اساس محرک آگاهی خود از عدموجود هماهنگی بین آنچه که امروز در دسترس است و آنچه که فردا یا بیست سال آینده مورد نیاز خواهد بود، عمل میکند. اگر بعدا معلوم شود که این کارآفرین سوداگر درست عمل کرده است، پس این عدمهماهنگی را باید در اشتباه سایرینی که نتوانستهاند به درستی روند آینده بازار را پیشبینی کنند جستوجو کرد. این اشتباه آنها بوده است که اختلاف قیمتی موقت را بهوجود آورده و همین امر موجب جلب توجه کارآفرین سوداگر موفق شده است.
حتی میتوانیم موضوع را بیش از این گسترش دهیم. نه تنها فرصت سودآوری موقت توسط سوداگر شناسایی میشود، بلکه حتی ممکن است خود او آن را ایجاد کند. هنگامی که یک کارآفرین نوآور و خلاق منابع را امروز ارزان میخرد تا روز بعد یا ۲۰سال بعد آن را گرانتر بفروشد، در حقیقت ایده کاملا جدیدی وارد عمل شده است تا تخصیص منابع جامعه را به اولویتهای واقعی آن طبق الگویی که ذهن خلاق کارآفرین وجود آن را کشف کرده است، نزدیکتر کند. از منظر تاریخی، آنچه به عنوان خطای نسلهای پیشین، که تصور اکتشافات بالقوه جدید را نداشتهاند آشکار میگردد، توسط فرآیند خلاق نوآوری کارآفرینانه اصلاح میشود. مهم نیست که هوشیاری کارآفرینانه خود را در چه قالبی ظاهر میسازد؛ کشف فرصتهای آربیتراژ، یا فرصتهای صرفا سوداگرانه یا نوآوریهای تکنولوژیکی و بازاریابی، مهم این است که همین هوشیاری است که فرآیند اکتشاف اصلاحی بازار را ممکن میسازد.
رقابت و کارآفرینی
همچنین باید توجه داشته باشیم که فرآیند اکتشافات کارآفرینانه در اساس فرآیندی رقابتی است. این نکته بیاندازه مهم، شایسته بسط بیشتری است. همچنان که ملاحظه کردیم، نیروی محرکه فرآیند بازار از انجام اکتشافات کارآفرینانه نشات میگیرد. برای چنین امری لازم است که کارآفرینان آزاد باشند تا بر اساس اکتشافاتشان عمل کنند - بدون توجه به آنکه اعمال آنها منجر به زیان سایرینی شود که چنین اکتشافاتی را به عمل نیاوردهاند. لازمه چنین آزادی عملی آن است که کارآفرینان از ورود به هیچ بازاری منع نشوند. آزادی ورود پیش شرط قانونی و نهادی فرآیند اکتشاف بازار است.
به سادگی میتوان فهمید که آزادی ورود کارآفرینان هوشیاری که فرصتهای کسب سود را کشف کردهاند برای کسانی که اشتباهاتشان مصرفکنندگان را در وضعیتی پایینتر از آنچه واقعا میتوانستند بهدست آورند قرار داده، عاملی هراس آور است. زیرا برای کسانی که کالای خود را به قیمت بالا میفروشند (حال آنکه همان کالا را میتوان با قیمت پایینتر نیز ارائه کرد) رقابت آربیتراژ پایان سریعی بر قیمتهای آنان خواهد بود. (برای کسانی که به قیمتهای پایین میخرند نیز رقابت آربیتراژ گران تهدید مشابهی خواهد داشت.) برای کسانی که از منابع کمیاب استفاده میکنند تا کالایی را تولید کنند که برای مصرفکنندگان ضرورت کمتری نسبت به کالایی دیگر (که با همان منابع قابلتولید است) دارد، رقابت کارآفرین نوآوری که اکنون با این منابع کمیاب قصد تولید کالای دوم را دارد بهراستی تهدید عظیمی است. برای تمام کسانی که تهدید میشوند بسیار مطبوع خواهد بود که مانع ورود و برهم زدن بازار توسط این کارآفرینان گستاخ! و نوآور و ساختارشکن شوند. طبیعتا جای خالی نیروی اکتشاف کارآفرینانه که از طریق برهم زدن مداوم سکون زندگی عمل میکند به نفع کسانی خواهد بود که الگوهای مستقر (و مخدوش) رفتار بازار را دنبال میکنند.
فرآیند اکتشاف بازار کارآفرینانه به همان مفهومی که اهالی کسبوکار از «رقابت» مراد میکنند ذاتا رقابتی است: این فرآیند تنها تا هنگامی عمل میکند که هیچ کس در بازار از ورود تازه واردان در امان نباشد. آزادی ورود نه تنها واردشوندگان بالقوه را نسبت به «شکاف»های (نواحی که امکان سودآوری بالقوه دارند) موجود هوشیارتر میسازد؛ بلکه آگاهی از وجود چنین آزادی ای متصدیان کنونی را نیز نسبت به تهدید ورود افراد جدید گوش به زنگتر میکند. متصدیان از این رو سعی خواهند کرد با اصلاحات مناسب و «کارآفرینانه» فعالیتشان مانع ورود افراد جدید شوند. با تحریک هوشیاری کارآفرینان بدین طریق - که به معنی تضمین ماهیت رقابتی فرآیند بازار است - دیگری نیازی نیست که فرض کنیم در هرزمان برای هر کالای خاص تعداد بسیاری خریدار و فروشنده وجود دارد. مسلما دیگر نیاز نیست فرض کنیم - آنچنان که پیشترترمینولوژی اقتصاد فنی فرض کرده برای وجود رقابت کامل لازم است - که هر مشارکتکننده بازار خود را فاقد توان قیمتگذاری میپندارد.
تنها چیزی که باید فرض کنیم این است که هیچ مانع اضافهای بر سر راه ورود هیچ رقابت گر بالقوهای برای ورود به هیچ بخش خاصی از بازار وجود ندارد. با ادعای اینکه ویژگیهای مطلوب برشمرده شده برای فرآیند بازار به ماهیت رقابتی آن بستگی دارد، منظور ما این نیست که این ویژگیها حاصل یک فرآیند رقابتی هستند که در خلال آن به حدی افراد به بازار وارد شدهاند که هرکدام از آنها به صورت ذره اتمی ناتوانی درآمدهاند. آنچه میگوییم این است که شرایطی که فرآیند رقابتی را تقویت میکنند - برای مثال عدموجود موانع نهادی برای ورود - گرایش به تضمین فرآیند اکتشاف دوجانبه دارند.
مقررات دولتی: مانعی برای فرآیند اکتشاف
اکنون ما در موقعیت بهتری هستیم تا ببینیم دیدگاه اتریشی که در این مقاله بدان پرداختیم چگونه به نقد مقررات دولتی منجر میشود و چگونه پایههای این انتقاد با انتقادات مکتب سنتی نئوکلاسیک متفاوت است. به طور بسیار خلاصه: برای رسیدن به هماهنگی در یک سیستم غیرمتمرکز تصمیم گیری، وجود فرآیند اکتشاف که توسط هوشیاری رقابتی کارآفرینان شکل گرفته است لازم و ضروری است. تلاشها برای بهبود شرایط بهوسیله وضع مستقیم مقررات، آبستن آنند که بر پایه اطلاعات غلط بنا شوند (زیرا قانونگذاران نمیتوانند فرآیند اکتشافی کسب سود را به کار گیرند) و فرآیند حساس اکتشاف بازار را مختل نموده یا به انحراف بکشند.
بگذارید فرض کنیم که نیاز به وضع مقررات براساس شناخت نوعی پدیده نامطلوب که در اثر فعالیت بازارهای آزاد ایجاد میشود، توصیه شده باشد. برای مثال فرض کنیم که قیمت برخی کالاها بسیار بالا (مثل شیر برای مصرفکنندگان) یا بسیار پایین (قیمت گندم برای گندم کاران) هستند. یا میزان عرضه برخی کالاها بسیار کم (خدمات پزشکی) یا بسیار زیاد (اسباب بازیهای نا ایمن) است. حال اجازه دهید تصور کنیم (با تخیل فراوان) که تصمیمسازان دولتی تنها انگیزهشان ارائه الگویی است که صادقانه بر پایه ترجیحات مصرفکنندگان بنا شده باشد (ترجیحاتی که از نظر آنها برخی شان بهوسیله بازار آزاد ناهماهنگ عقیم مانده است). بحث ما باید این نکته را روشن کرده باشد که این مقامات دگراندیش و خادم فاقد ابزار لازم برای پاسخگویی به رتبه بندیهای بیشمار ترجیحات (مصرفکنندگان و صاحبان عوامل) هستند، حتی ممکن است از ابتدا نیز به آنها آگاه نبوده باشند. هیچ راهی وجود ندارد که آنها بتوانند از قیمت «صحیح» و مقدار «صحیح» کالاها و عوامل مختلف آگاهی داشته باشند. هیچ عاملی وجود ندارد (در قیاس با انگیزه کارآفرینان برای کشف فرصتهای سودآور) که بتواند به طور سیتماتیک آنها را به سمت کشف نارساییهای هماهنگی موجود پیش برد. از آن جدیتر این است که کنترل مستقیم قیمتها، مقادیر، یا کیفیت کالاهای تولیدی و بکارگیری عوامل تولید، توسط دولت ممکن است ناخواسته فعالیتهایی را که تاکنون به طور خاص توجه کسی را جلب نکردهاند، مختل کند. حال اگر معلوم شود که این فعالیتهای از دست رفته، فعالیتهایی هستند که از نظر کارآفرینانه نیز سودآور بودهاند (مثلا بدلیل تغییرات پیشبینی نشده در دادهها) احتمال اکتشاف آنها به سرعت نزول پیدا میکند. در نتیجه عملا بدون آنکه الزاما قصدی در کار باشد فرآیند اکتشاف خودکار بازار آزاد خفه یا منحرف شده است.
پیشتر مشاهده کردیم امکان ورود آزادانه کارآفرینان منفعت طلب به بازارهای موجود چه میزان برای «فرآیند اکتشاف کارآفرینانه - رقابتی» مهم است. مقررات دولتی بدون شک امکان چنین ورودی را سد میکنند. به همین دلیل چنین محدودیتهایی ضد - رقابتی اند. آنها امکان اکتشافاتی را که فرآیند رقابتی ایجاد میکند از بین میبرند. حتی درجاهایی که مقررات دولتی (که شاید به غلط توسط آرمان رقابت که هر «بنگاه بزرگ» غیررقابتی است شکل گرفته باشند) به عنوان ابزاری برای «حفظ رقابت» اعمال شدهاند (مثل جلوگیری از ادغامها)، باید به عنوان عاملی ضد رقابتی کنار گذاشته شوند. به عنوان نمونه، این اقدامات میتوانند فرآیند کارآفرینانهای که منجر به شناسایی مقیاس مناسب بنگاه تولیدی میشود، را مختل کنند.
بسیار رایج است که دولتمردان توانا تصور کنند میدانند چه چیزی برای اقتصاد خوب است ولی میتوان گفت در اقتصادهای پیچیده امروزی ما، کم پیش نمیآید که افرادی خوش نیت پی به ناآگاهی خود در برخی زمینههای خاص نبرند. برای کارآفرینان خصوصی، جذابیت فرصتهای کسب سود وسیلهای است که به کمک آن میتوانند اطلاعات گمشدهای را که از وجود آنها آگاه نبودهاند بیابند، زیرا این فرصتها توسط همین اطلاعات گمشده خلق میشوند. قانونگذاران نه تنها از چنین اکتشافات مبتنیبر کسب سود بیبهرهاند؛ بلکه میتوان گفت دخالت مستقیم آنها در بازار به سختی امکان دارد که منجر به عقیم کردن یا منحرف ساختن فرآیند مطلوب اکتشاف نشود، زیرا این فرآیند برپایه آزادی ورود به شاخههایی از فعالیت استوار است که در آنها هنوز اشتیاق اجتماعی مستقر نگشته است.
در ادامه باید گفت که آثار زیانبار مقررات (از منظر ترجیحات مصرفکنندگان، نه از منظر معیارهای دلبخواه اهمیت اجتماعی) الزاما به نارساییهای مشهود (نظیر کمبود، یا مازاد تولید و سایر مصادیق آشکار فقدان هماهنگی) محدود نمیگردد. آثار زیانبار وضع محدودیتها ممکن است خود را در جاهایی نشان دهند که هیچ کس از نبود هماهنگی در آن قسمتها آگاه نیست. نکته این است که این مقررات ممکن است دلیل غفلت از ناهماهنگیها باشند ویژگی شگفت انگیز بازار رقابتی کارآفرینانه، توانایی آن در ایجاد فعالیتهای همانگکنندهای است که لزوم وجود آنها در غیاب بازار، هرگز آشکار نمیشد.
بهراستی «دست نامرئی» بازار آزاد از این منظر هم نامرئی است که ناهماهنگیهایی را حل میسازد که حتی خبرهترین دانشمندان و دولتمردان نیز از وجود آنها بیخبرند.
ارسال نظر