«روتبارد»۲۰ سال پیش در دو مقاله، هشدار داده بود
«گرین اسپن» از نگاه مکتب اتریش
مجید روئین پرویزی
جراید یکصدا نام آلن گریناسپن را با هلهله برای سمت ریاست کلی فدرال رزرو فریاد میزنند؛ اقتصاددانان چپ و راست و مرکز به اتفاق، بزرگی و تیزهوشی و مهارت بیهمتای گریناسپن را در حوزه اعداد و ارقام میستایند. تنها نکته منفی بهنظر این است که او جلال و جبروت رییس قبلی فدرال رزرو را ندارد. در مورد او دیگر از قامت رعنای ورزشکاری، کله طاس و سیگارهای پرابهت خبری نیست.
مجید روئین پرویزی
جراید یکصدا نام آلن گریناسپن را با هلهله برای سمت ریاست کلی فدرال رزرو فریاد میزنند؛ اقتصاددانان چپ و راست و مرکز به اتفاق، بزرگی و تیزهوشی و مهارت بیهمتای گریناسپن را در حوزه اعداد و ارقام میستایند. تنها نکته منفی بهنظر این است که او جلال و جبروت رییس قبلی فدرال رزرو را ندارد. در مورد او دیگر از قامت رعنای ورزشکاری، کله طاس و سیگارهای پرابهت خبری نیست.
یک ناظر نکتهسنج ممکن است به نیکسرشتی فردی که این چنین با قاطعیت توسط سردمداران حمایت میشود شک کند؛ و اگر بکند در این مورد خاص از قضا درست به هدف زده است. من آلن را از سی سال پیش میشناسم و از آن زمان زندگی حرفهایاش را با علاقه پیگیری کردهام.
از نظر من به ویژه اظهارات اخیر در مطبوعات شایان توجه است که شرکت مشاوره اقتصادی گریناسپن به نام «تاونسند - گریناسپن»، ممکن است کارش به تعطیلی بکشد زیرا ظاهرا معلوم شده این شرکت در اصل به جای مدلهای پیشبینی اقتصاد سنجی، یا آمار و ارقام مشهورش، خود «گریناسپن» را میفروشد؛ گریناسپنی که با آن مهارت خارقالعادهاش در عدم تصریح، حتی یک مطلب مهم یا اعلام موضع مشخص در قبال یک موضوع از هیچ نوع آن ندارد.
پیرو همین قابلیت برجستهاش در انجام پیشبینیهای اقتصادی، ایشان چندی پیش با ناراحتی اعتراف کردند که شرکت مدیریت صندوق بازنشستگیای (pension fund managing firm) که چند سال قبل تاسیس کرده بودند فعالیتش را متوقف کرده است زیرا نمیتوانسته از پیشبینیها آن طور که باید استفاده کند درحالی که سایر صندوقهای سرمایهگذاری روبه راه بودند.
قابلیت اصلی آقای گریناسپن البته در این است که میتوان از او مطمئن بود هیچ گاه کاری به ضرر هیات حاکم نخواهد کرد. او مدتها است دقیقا در وسط طیف اندیشههای اقتصادی جا خوش کرده است. گریناسپن مانند اکثر اقتصاددانان قدیمی جمهوریخواه «کینزین محافظهکار» (conservative Keynesian) است، که البته این روزها به سختی از «کینزینهای لیبرال» (liberal Keynesian) جناح دموکرات قابل تمیز هستند. در حقیقت دیدگاههایش همان دیدگاههای پل والکر (Paul Volcker) هستند، که او هم کینزینی محافظه کار بود. لذا میتوان گفت مدافع کسری بودجه معتدل و افزایش مالیاتها است و ضمنا در همان حال که عرضه پول را افزایش میدهد از افزایش نرخ تورم ابراز نگرانی خواهد کرد.
هرچند، نکتهای هست که گریناسپن را از دوستانش در میان سردمداران جدا میسازد و آن اینکه او از پیروان «این رند» (Ayn Rand) و در نتیجه حداقل از نظر «فلسفی» معتقد به «بازار آزاد»، و حتی «استاندارد طلا» (استاندارد طلا یک سیستم پولی است که در آن واحد محاسبه اقتصادی استاندارد وزن ثابتی از طلا میباشد .م) است. ولی نیویورک تایمز و سایر رسانههای مهم فورا به ما اطمینان میدهند که اعتقاد او به بازار آزاد صرفا در حد یک آرمان انتزاعی فلسفی است. در عمل، و با توجه به سیاستهایی که از آنها حمایت میکند، او هم مثل دیگران یک «میانهرو» (centrist) است؛ زیرا ذاتا «عملگرا» است.
از این رو همان طور که از یک عملگرای طرفدار بازار آزاد (laissez-faire pragmatist) انتظار میرود او در سراسر دوران بیست ساله فعالیت حرفهایاش در حوزه سیاست از هیچ چیزی که تنهای به بازار آزاد بزند حمایت نکرده است، حتی قدمی هم در این مسیر برنداشته. برای گریناسپن بازار آزاد یک معیار سنجش، راهنما، یا حتی ستاره قطبی مسیریاب هم نیست؛ بازار آزاد تنها کنجکاویای است که او در کمدش گذاشته و آن را به کل از استنتاجهای سیاسیاش جدا نموده است.
بنابراین گریناسپن طرفدار استاندارد طلا است، ولی اگر اول همه شرایط آن مهیا باشد، یعنی: بودجه متوازن و تجارت آزاد باشد، تورم به کلی محو شده باشد، همه تفکر مناسب اقتصاد بازار آزاد را به دست آورده باشند، و غیره. بعد هم احتمالا خواهد گفت من با تجارت آزاد موافقم اگر اول از همه شرایط آن مهیا باشد، یعنی: بودجه متوازن و اتحادیهها ضعیف باشند، پایه پولی طلا باشد، همه تفکر مناسب بازار آزاد را داشته باشند؛ و همین طور الی آخر. به عبارت دیگر: هیچ گاه «آرمانهای فلسفی متعالی» این فرد در اعمال او ظاهر نخواهند شد. لذا برای سردمداران بسیار متبوع خواهد بود که چنین فردی را در اردوگاه خود داشته باشند.
در طی سالیان گذشته گریناسپن سوابق درخشان زیادی داشته، برای مثال؛ هنگامی که رییس «شورای مشاوران اقتصادی» (the Council of Economic Advisers) بود از سیاست احمقانه جرالد فورد به نام «حذف فوری تورم» (whip inflation now) حمایت میکرد. آنچه از این هم بدتر است آنکه، این آقای هوادار فلسفه بازار آزاد، برنامه باجگیرانه تامین اجتماعی را در ۱۹۸۲ یعنی درست زمانی که مردم کم کم داشتند به ورشکستگی آن پی میبردند نجات داد، و مانع شد که این نماد تقدس سیاست دولتهای آمریکایی فرو ریزد. گریناسپن به عنوان رییس کمیسیون دو حزبی تامین اجتماعی (ترکیبی از محافظهکارها و لیبرالهای میانه رو) وارد عمل شد و این نظام را با مهر تایید بر افزایش مالیاتهای تامین اجتماعی از ورشکستگی رهانید.
آلن همچنین از اعضای دیرینه کمیسیون سه ضلعی مشهور، به سرکردگی راکفلر است، کمیسیونی که به مثابه دژ قدرت سیاسی - مالی پیشرو در این کشور میباشد. البته او عضو هیات مدیره «جی پی مورگان» (J.P. Morgan) نیز هست که با انتصاب اش به سمت ریاست کلی فدرال رزرو از آن استعفا خواهد داد. همچنین صندوق ضمانتی مورگان! بله، هیات حاکم به اندازه کافی دلیل دارد که گریناسپن را در راس سکان پولی ما قرار دهد و خطمشی فلسفی او در پیروی از «رند» (Rand) بدون شک همچون تزئینات روی کیک بسیاری از طرفداران بازار آزاد را به اشتباه خواهد انداخت که چه کسی از آنها به کرسی قدرت تکیه زده است.
موری راتبارد، اقتصاددان و فیلسوف منتسب به مکتب اتریش که سالها ریاست مکتب اتریش را بر عهده داشت، این دو مقاله را در زمان شروع به کار گرین اسپن در فدرال رزرو در حدود ۲۰سال پیش نگاشته است. وی امروز در قید حیات نیست تا ببیند مهندس اقتصاددانی که نگرش او را در این مقالات نکوهش کرده است، مسبب اصلی بحران مالی در آمریکا شناخته شده و به سختی در معرض انتقادات قرار گرفته است
آلن گریناسپن همانطور که پیشبینی میشد در میان رضایت و خشنودی کوتهبینانه همه سردمداران مالی دوباره به ریاست فدرال رزرو منصوب گشت.
برای آنها، گریناسپن همچنان در ملکوت خود به سر میبرد و همه چیز در جهان روبهراه است. گویا هیچ کس تعجب نمیکند که چه فرآیند اسرارآمیزی در کار است که هر کس به ریاست فدرال رزرو میرسد ناگهان مورد ستایش جهانی قرار گرفته و تنها کسی میشود که توان حفظ ارزش دلار و نظام مالی و بانکداری را داشته و میتواند اقتصاد را رو به رشد و کامیابی ببرد.
در ابتدا که به نظر میرسید پل والکر بزرگ در مقام خود ابقا نخواهد شد، نشریات مالی به حال زار افتاده بودند، فریاد برمی آوردند که: نه، نه، بدون والکر کبیر بر عرشه، نه تنها دلار و اقتصاد ما، بلکه حتی جهان ممکن است از هم بپاشد. با این وجود، وقتی چند سال بعد والکر این منصب را ترک گفت. ملت، اقتصاد، و جهان؛ به طریقی از هم نپاشیدند! در حقیقت هیچ یک از کسانی که آن موقع برای هر حرکت او قربان صدقه هوشمندی و فرزانگی اش میرفتند؛ اکنون حتی نمیپرسند آیا والکر هنوز زنده است یا خیر؟
بهراستی قدرت مرموز والکر در چه بود؟ آیا ریشه در حضور پرقدرت و محکم او داشت؟ یا جبروت و شخصیت کاریزماتیکاش؟ یا شاید سیگارهایش؟ حال که گریناسپن سر کار آمده میتوان فهمید هیچ یک از اینها دلیل قدرت والکر نبودهاند، زیرا فردی که اکنون نقش «آقای حیاتی برای جهان» را به جای او بر عهده گرفته هیچ یک از ویژگیهای شخصیتی او را ندارد. گریناسپن با آن ظاهر دانشمندان
دست و پا چلفتی و لحن حرف زدنی که مثل صدای زنبور یکنواخت است، با نگاهی خوشبینانه، کاریزمایی به اندازه یک مارماهی دارد! پس اینبار دیگر چه چیزی او را چنین حیاتی و ضروری ساخته است؟ گفته میشود او بسیار با معلومات است، ولی خب اگر به معلومات باشد حداقل صدها نفر دیگر را میتوان به عنوان رییس فدرال رزرو معرفی کرد که دست کم به همان میزان با دانش باشند.
پس اگر ویژگیهای شخصیتی یا ذهنی ملاک نیستند، چه چیزی هر کسی را که بر مسند ریاست فدرال رزرو تکیه میزند چنین پر اهمیت و مورد علاقه همگان میسازد؟ این سوال را میتوان با نقل قولی از آقای ادموند هیلاری پاسخ داد که وقتی از او پرسیدند چرا اینقدر برای فتح اورست سماجت ورزیدید؟ گفت چون اورست وجود داشت. قضیه در اینجا نیز به همین صورت است، او مهم و دوست داشتنی است، چون رییس فدرال رزرو است! ماهیت این دفتر ریاست به گونهای است که به طور خودکار هر کسی را که وارد آن شود فوقالعاده ستایش برانگیز و بسیار حیاتی برای اقتصاد جهانی و مواردی از این قبیل خواهد ساخت. هر کس به این دفتر وارد شود (ولو یک دختر بچه) به همین میزان مورد تقدیس قرار خواهد گرفت. و هر کس از آن خارج شود نیز جزو «فراموششدگان» خواهد شد؛ اگر روزی گریناسپن بالاخره این دفتر را ترک کند، دوباره همان قدر گمنام خواهد شد که پیش از ریاستاش بود. خیلی بد است که مردم بیش از اینها به اوضاع مشکوک نمیشوند، آنها هرگز نمیپرسند، اقتصاد یا دلار چه مشکلی دارند که وجودشان به حضور یک فرد بستگی دارد! پاسخ این است که مشکلات بسیاری دارند. حیات سونی و هوندا به کیفیت محصولاتشان
وابسته است، به تداوم رضایت مشتریهایشان. هیچ کس به افراد منفردی که ریاست آنها را بر عهده دارند اهمیتی نمیدهد. در مورد فدرال رزرو، معاونان در حقیقت هیچ گاه دقیقا نمیدانند که رییس بهطور مشخص چه کاری به جز حفظ «اعتماد» مردم یا بازار به دلار و نظام بانکی انجام میدهد.
فضای پرعظمت و رازی که پیرامون رییس فدرال رزرو ایجاد میشود عمدی است، دقیقا بهخاطر اینکه هیچ کس نمیداند کار او چیست و هیچ کس هم «کالا»ی بانک مرکزی را مصرف نمیکند. اگر رییس و معاونان یک شرکت پیوسته به مردم بگویند: «لطفا، لطفا! به محصولات ما اعتماد داشته باشید. محصولات سونی، فورد، یا هرچه!» آیا همه ما فکر نخواهیم کرد که یک جای کار چنین شرکتی میلنگد؟ در بازار البته، اعتماد از رضایت مداوم مصرف کالا حاصل میشود. اما در مورد نظام بانکی، همین تاکید و تکیه بیش از حد بر «اعتماد» نشان میدهد که نباید به آنها اعتماد کرد.
رمز و راز و برتری، «اعتماد» ایجاد میکند و باعث پذیرش ویژگیهای والا برای جناب رییسکل میشود همه اینها به «بازی اعتماد» (con-game) منتهی میشود. (منظور از بازی اعتماد اصطلاحا عبارت است از: تلاش برای فریب یک فرد یا گروه از طریق جلب اعتماد آنها - م.) والکر، گریناسپن و هدایت گران آنها حیله گرانی هستند که به ترفند «جادوگر شهر آز» متوسل شده اند (در داستان جادوگر شهر آز، پیرمردی نحیف با یک بلندگو پشت پردهای بزرگ مخفی شده و خود را به عنوان جادوگری قدرتمند جا زده است - م). این اسرارآمیزی و حیلهها، لازمه نظام بانکداری مبتنیبر «ذخیره درصدی» (fractional-reserve banking system) به رهبری فدرال رزرو است. وگرنه در اصل، نه تنها S&Lها (موسسات پسانداز و وام) و شرکت فدرال بیمه سپردهها (FDIC) بلکه کل نظام بانکی فاقد توان مالی است. چرا؟ خیلی ساده، چون پولهایی که ظاهرا ما میتوانیم هر لحظه آنها را از حساب مان بیرون بکشیم، در اصل آنجا نیستند. تنها حدود ۲درصد از پولهای ما آنجاست.
حیله راز و اعتماد فدرال رزرو ریشه در کارکرد آن دارد که همانا یک کارتل بانکداری است که توسط دولت در قالب «بانک مرکزی» خلق و تقویت شده است. فدرال رزرو کرارا از طریق «عملیات بازار باز» اقدام به خرید اوراق بهادار دولتی میکند. ولی بهای این اوراق را با چه میپردازد؟ با هیچ، صرفا با ایجاد حسابهایی از باد هوا. هربار که فدرال رزرو یک میلیون دلار پول اعتباری ایجاد میکند تا اوراق دولتی بخرد، این یک میلیون فورا به ذخایر بانکها راه یافته و خود ده میلیون دیگر سپردههای بانکی خلق مینماید که آنها هم باز از هیچ بهوجود آمدهاند و حال اگر کسی به جای این حسابهای سپرده جاری پول نقد بخواهد، باز هم مشکلی نیست زیرا فدرال رزرو فورا پولهایی چاپ میکند که با امضای بانک رسمیت مییابند و پرداختها از طریق آن انجام میشود. اما حتی این تکه کاغذهای اعتباری نیز تنها سند اعلام بدهکاری (IOU) بر اساس همان سپردهها هستند.
جالب است که از میان مدیران ارشد فدرال رزرو تنها کسانی که نگران ماهیت تورمی چنین نظامی هستند، مدیران منطقهای بانک مرکزیاند که از بیرون حوزههای اصلی کارتلهای بانکی انتخاب میشوند. مدیران منطقهای توسط بانکداران همان نواحی مستقلا انتخاب میشوند، که مالکان «اسمی» فدرال رزرواند. لذا روسای رده بالای فدرال رزرو از نواحی اصلی کارتل مثل نیویورک، شیکاگو یا پیشروان مالی قدیمی تر نظیر فیلادلفیا و بوستون انتخاب میشوند و حامی این نوع اعمال تورمزا به حساب میآیند؛ در حالی که مدیران میانهای و پایین تر که نسبتا سیاستهای ضدتورمی را دنبال میکنند از نواحی غیر از مراکز اصلی کارتل نظیر میناپولیس، ریچموند، کلیولند، دالاس، یا سنت لوئیس هستند. مطمئنا این ترکیب نیروها اتفاقی نیست.و البته کسانی که فکر میکنند این مدیران بانکی منطقهای، تورم ستیزان سازشناپذیری هستند، معلوم است که چیزی از اوضاع نمیدانند. بگذارید آنها با چند تن از این دوستان میزسی (Misesians) نشست و برخاستی داشته باشند تا ببینید چه میشود!
ارسال نظر