اخلاق انحصار پولی

سید امیرحسین میرابوطالبی*

در بحث‌هایی که تا اینجا طرح کردیم حتی به یک نکته مثبت هم در رابطه با انحصارات قانونی پول اشاره نکردیم. اگر چنین است که ما می‌گوییم پس چرا انحصار در زمینه پول این همه مدت و در این سطح، گسترده شده است؟ در اینجا باید اول این سوال را مطرح کرد که چرا باید گواهی کردن وزن سکه‌ها را به عهده دولت و فقط به عهده دولت گذاشت. یک پاسخ محتمل این است که خب به طور طبیعی به دولت اعتماد وجود دارد.

نیکلاس اورسم اجمالا به این مطلب پرداخته و بیان می‌داردکه پادشاهان مدیران طبیعی جامعه بوده‌اند. او ادامه می‌دهد که کاملا طبیعی به نظر می‌رسد که تایید گواهی‌ها را به افرادی واگذار کنیم که از طرف کل جامعه و به جای آنها تصمیمات فوق‌العاده حساس دیگری را هم می‌گیرند. اگر نتوان به آنها اعتماد کرد، خب به راستی به چه کس دیگری می‌توان؟

اگر حتی این نوع استنتاج اورسم را قبول کنیم، اصلا دلیلی ندارد که بتوانیم این استدلال را به زمانه‌ای که امروز در آن زندگی می‌کنیم تعمیم دهیم.

در قرون وسطی پادشاهان شخصا ارتش‌هایشان را در صحنه‌های نبرد هدایت می‌کردند. به این ترتیب دلایل بسیار محکم‌تری وجود دارد که به پادشاهی که دائما خون خود را وسط گذاشته است اعتماد کنیم تا به اعضای پارلمان‌های مدرن که خیلی به ندرت پیش می‌آید حرفی از وعده‌هایشان را به عمل برسانند چه رسد به اینکه جانشان را به خطر بیندازند.

اما حتی اگر برای ادامه بحث این موضوع را هم تایید کنیم که استنتاج اورسم می‌تواند در قالب مدرن فعلی هم به کار رود، خود این استنتاج هم فی نفسه با عقل جور در نمی‌آید. تنها نتیجه‌ای که یک نفر می‌تواند از این فرض که دولت به طور ذاتی قابل اعتماد است بگیرد این خواهد بود که دولت احتمالا در کسب‌و‌کار گواهی‌های پولی موفق عمل خواهد کرد.

اما به هیچ وجه نمی‌توان گفت که «فقط» دولت است که باید به این کسب و کار وارد شود. هیچ دلیلی وجود ندارد که افراد دیگری جز پادشاهان نتوانند به ‌اندازه آنان یا حتی بیشتر از آنان در بین مردم به صداقت

شهره شوند.

شاید در اروپای قرون وسطی بیشترین سطح اعتماد به پادشاهان اختصاص داشته، اما ممکن است در زمان‌ها و مکان‌های دیگر افراد دیگری دارای این خصوصیت باشند. نکته اینجا است که به هیچ عنوان هیچ دلیلی وجود ندارد که به سردمداران یک حکومت، انحصاری را اعطا کرد که آنها را از رقابت مصون بدارد.

کمتر چیزی به‌اندازه آثار به شدت مخرب انحصار است که در تئوری اقتصادی مورد تایید و وقوف همگان باشد. ضرب سکه هم در این مورد مستثنی نیست. اگر ضرب کننده سکه‌ای که از انحصار بهره می‌برد گرفتار وسوسه شود و شروع به تقلب کند، این انحصار افراد را از تعویض این ضرب کننده سکه و استفاده از سکه‌های افراد مورد اعتماد باز می‌دارد. اورسم تایید می‌کند که تقلب از سوی مراجع عمومی‌به شدت مذموم و ناپسند است:

«همچنین برای شأن ملوکانه زشت و زننده است که بخواهد جلوی رواج و انتشار پول خوب را در کشور بگیرد و از روی حرص و طمع حکم کند یا حتی همه عوامل اقتصادی را مجبور کند تا کمتر از پول خوب استفاده کنند.»

توجه کنید که موردی که او توضیح می‌دهد نه تنها ضرب کننده انحصاری که قبلا قابل اعتماد بوده و الآن از تایید افتاده را در بر می‌گیرد، بلکه خود ضرب سکه به صورت انحصاری را هم زیر سوال می‌برد؛ چرا که انحصار ضرب به خودی خود الزاما به معنی «مجبور کردن عوامل به استفاده کمتر از پول خوب» در مقایسه با حالتی که رقابت وجود دارد خواهد بود.

انحصار، افراد را از استفاده از آنچه که به حق دارایی‌شان است محروم کرده و در نتیجه آنها را از فرآیند رقابتی برابر با سایر عوامل بازاری باز می‌دارد. این را می‌توان یک سرقت نامحسوس نامید.

اگر دولت به من اجازه دهد تا هر روز هفته به جز یکشنبه‌ها ماشین خودم را در خیابان برانم (مثلا برای اینکه دولت می‌خواهد انحصار حمل و نقل را در این روز در اختیار داشته باشد)، در اصل مرا از استفاده کامل از دارایی‌هایم محروم کرده است.

همین طور اگر من اجازه نداشته باشم تا دارایی‌هایم را صرف تولید پول کنم، باز هم از استفاده کامل از دارایی‌های قانونیم محروم شده‌ام.

هفته بعد این بحث را ادامه خواهیم داد.

Amirhosein.ec@gmail.com*