روایت انگلیسیها از ایران دوره قاجار
ماموریت برای بریتانیا!
سفری به شیراز از راه کازرون و فیروزآباد با اشارههایی گوناگون به رفتارها، مراسم، قوانین، زبان و ادبیات ایرانیان که تاریخ ایران از مرگ کریمخان تا فروپاشی دودمان زندیه به آن افزوده شده است.
ترس از خطر فرانسویان برای هند و در نخستین سالهای حکومت قاجار باعث نخستین ماموریت جان مالکوم (John Malcom) به ایران در 1800 و ورود سر هارفورد جونز (Sir Harford Jones) به تهران در فوریه 1809 به منظور برقراری روابط دیپلماتیک دائم با دربار قاجار و مذاکره درباره پیمان اتحاد شد. هر دو درباره مسافرت و تجربههایشان در ایران کتاب نوشتهاند.
جیمز موریه (James Morier) شهروند بریتانیا که حتی یک قطره خون انگلیسی در رگهایش نبود، همراه هارفورد جونز و به عنوان منشی او به تهران سفر کرد. آنان چهار ماه را در راهی که در آن زمان راه عادی بهشمار میرفت، گذراندند: با کشتی از دماغهامید نیک گذشتند و به بمبئی رفتند؛ سپس با کشتی به سوی خلیج فارس و بوشهر رفتند و پس از مدتی توقف از راه شیراز و اصفهان و از جادههای مالرو و طاقتفرسا به تهران رسیدند. موریه در اواخر 1809 دوباره بار سفر بست و همراه میرزاابوالحسن شیرازی فرستاده ایران راهی لندن شد. آن دو از راه زمینی به تبریز و ترکیه رفتند و سپس سوار کشتی شدند و مدیترانه را تا بندر فالموث (Falmouth) پیمودند. موریه و میرزا ابوالحسن در 1811 همراه با سرگوراوزلی (Sir Gore Ouseley) جانشین جونز به تهران بازگشتند؛ اینبار پس از یک سفر دریایی طولانی. موریه شرح این مسافرتها را در دو سفرنامه عالی آکنده از اطلاعاتی درباره ایران و ایرانیان و همراه با نقاشیهایی از خودش، توصیف کرده است. یکی از این نقاشیها «گور مادر سلیمان» را نشان میدهد که به تشخیص موریه آرامگاه کوروش بزرگ بوده است؛ جاییکه دنبال آن میگشتهاند.
موریه ناظری بسیار دقیق بود و از تجربههای ایرانی خود در نوشتن داستان «حاجیبابا» بهره گرفت. او ایرانیان را دوست نمیداشته و در هر دو کتابش آنان و بهویژه میرزا ابوالحسن را که نام «میرزا فیروز» بر وی نهاده، مورد تمسخر قرار داده است. از دید او نفوذ پیشوای مذهبی در قم به اندازهای است که «بسیاری بر این باورند که میتواند قدرت شاه را نابود کند و رعایای وی را وادار سازد که فرمانهای شاه را بیارزش شمارند.» داستانهایی که موریه پس از آن نوشته است، این روزها در اروپا خوانندگان بسیار دارد.
دو تن دیگر از اعضای هیات اوزلی نیز درباره ماموریت خود کتاب نوشتهاند: ویلیام پرایس (William Price) و ویلیام اوزلی (W. Ouseley) برادر وزیرمختار که خاورشناسی دانشمند بود. شخص اخیر بر این باور نادرست که فسا محل پاسارگاد باستانی است و در آن شهر آثار گور کوروش را خواهد یافت، از شیراز به فسا رفت. چند سال بعد یک انگلیسی دیگر به نام رابرت کرپورتر (R. Ker Porter) پس از مطالعه دقیق همه آثار کلاسیک در دسترس، محل دقیق پاسارگاد را یافت و بدین سان حدسیات جیمز موریه را تایید کرد.
کرپورتر با یک شاهزاده خانم روسی پیوند زناشویی بسته بود و هنگامی که در روسیه به نقاشی اشتغال داشت، از سوی همسرش تشویق شده بود که از ایران دیدن کند و تابلوهایی از تخت جمشید و دیگر بناهای باستانی بکشد. او در سپتامبر 1817 پترزبورگ را ترک کرد و دو سال در ایران ماند و تابلوهای دقیقی از تخت جمشید و دیگر اماکن باستانی کشید. او به عنوان کاشف گور داریوش یکم در نقش رستم و نخستین اروپایی که متوجه نقوش برجسته ساسانی در طاق بستان شده و از محل دور افتاده کاخهای ساسانی و ایلخانی در تخت سلیمان پیرامون یک دریاچه آتشفشانی دیدنی در کردستان دیدن کرده است، شهرت دارد.
کتابهای مصور موریه، اوزلی و پورتر علاقه عمومی را به گذشته باستانی ایران جلب کرد و همچنین اطلاعات باارزشی درباره یادمانهای تاریخی که اکنون نابود شده است، در اختیار همگان گذاشت. بر عکس، اندک شمار کتابهای کوچک مسافرانی نیمهفراموش شده که گاهی گوشههایی از تاریخ را برای کارشناسان فاش کردهاند، چندان خریدار نداشته است. از جمله این کتابها شرح ملاقات رابرت کاتن مانی (R.C. Money) با میرزا ابوالحسن خان در 1824، و کتاب مشترک توماس آلکوک و تی. بی. آرمسترانگ T. Alcock & T.B. Armstrong به نام آقا و نوکر است درباره کشته شدن گریبایدوف وزیر مختار روسیه و اعضای سفارتش در 1829 در تهران که چند روز پیش از ورود نویسندگان کتاب به پایتخت ایران روی داده بوده است. درباره این رویداد، جورج فاولر (G.Fowler) ماجراجوی مرموزی که در آن هنگام در تبریز بوده با تفصیل بیشتری نوشته است.
چند سال پیش از این رویداد، یک جهانگرد مستقل دیگر به نام جیمز بیلی فریزر (J. Balilie Fraser) 28 ساله از ایران دیدن کرده بود. وی پس از آنکه از یافتن کاری مناسب در هند نومید شد، در 1821 تصمیم گرفت از راه بوشهر و تهران، گردشکنان به میهنش باز گردد. در قم با لباس مبدل وارد حرم حضرت معصومه(ع) شد؛ ولی در مشهد با کمک یک دوست روحانی تبدیل به یک مسلمان واقعی شد و توانست وارد حرم شود و بیآنکه کسی مزاحمش شود، طرحهایی بکشد. فریزر پس از 6 هفته اقامت در مشهد رهسپار غرب شد و از راه ترکمن صحرا به استرآباد (گرگان) رفت و سپس در امتداد ساحل دریای خزر به اردبیل و تبریز و ارومیه سفر کرد. فریزر پس از کموبیش هشت ماه اقامت در ایران در 1823 به خانهاش در بلندیهای اسکاتلند رسید. سپس 10 سال بعدی را در رفت و آمد میان اسکاتلند و لندن گذراند و هفت کتاب بزرگ شامل سفرنامه و داستان نوشت که همه آنها، جز یکی، زمینه ایرانی دارد. «سفرنامه خراسان» در سالهای 1821 و 1822 و «سفرها و ماجراها در ایالات ایرانی ساحل جنوبی دریای خزر» در برگیرنده اطلاعاتی گرانبها درباره منطقهای است که در آن هنگام برای دنیای خارج تقریبا ناشناخته بوده است. پس از آن، فریزر دو سفرنامه با عنوان «سفر زمستانی از قسطنطنیه به تهران» و «سفرهایی در کردستان و میانرودان و نقاط دیگر» درباره دومین مسافرتش به ایران نوشت. چندین سال بعد، این کتابها از آن رو که «تصویری راستین از همه جنبههای زندگی مدرن ایرانی» به دست داده بود، مورد ستایش لرد کرزن قرار گرفت. نخستین داستان تخیلی فریزر به نام «قزلباش» و دنباله آن به نام «ماجراجوی ایرانی» نیز که پیرامون زندگی نادرشاه بافته شده و گفته میشود بر پایه ترجمه فریزر از خاطرات یکی از اطرافیان نادر بوده است، خوانندگان بسیار پیدا کرد.
در 1833 لرد پالمرستون (Palmerston) وزیر خارجه بریتانیا که از سیاستهای توسعه طلبانه روسیه به هراس افتاده بود، از فریزر خواست به ایران و میانرودان سفر کند و درباره فعالیتها و نفوذ روسیه در آن نقاط گزارشی محرمانه بنویسد. فریزر نزدیک به 18ماه به این ماموریت خستهکننده پرداخت و کموبیش 10هزار میل را بر پشت اسب گذراند. در بازگشت به انگلستان در 1835 دو سفرنامه یاد شده را نوشت و نیز دو داستان رمانتیک با زمینه ایرانی؛ افزون بر آن، روایتی مفصل درباره حضور سه شاهزاده قجر که در 1836 به لندن آمده بودند، به رشته تحریر درآورد.
هنری لایارد (H.Layard) که به علت کشفیات باستانی اش در نمرود و نینوا شهرت به دست آورده است، از بسیاری جهات به فریزر شباهت داشت. او ماجراجو و جهانگردی تیزبین بود که استعداد گردآوری اطلاعات و کنجکاوی درباره گذشته و زمان حال را داشت. وی که از زندگی در یک دفتر وکالت دعاوی در لندن حوصلهاش سر رفته بود، در 22 سالگی تصمیم گرفت بخت خود را در سیلان بجوید؛ جایی که در آن بستگانی داشت. از این رو همراه دوستی مسنتر به نام ادوارد میتفورد به آهستگی در خاور نزدیک و میانه به سفر پرداخت. لایارد میگوید دلبستگیاش به خاور زمین از خواندن کتاب هزار و یک شب در دوران کودکی برانگیخته شده است. رفته رفته که بزرگتر شد، هر کتاب و سفرنامهای که درباره خاور زمین به دستش میرسید، میخواند: کتابهای فریزر (که با او دیدار کرد) جان مالکوم، موریه و دیگران مانند جیمز باکینگهام بنیانگذار روزنامه کلکته و کلادیوس ریچ (C.Rich) نماینده جوان مقیم کمپانی هندشرقی در بغداد که در 1821 از بیماری وبا در شیراز درگذشته و فریزر بر سر گور او مرثیهای ایراد کرده بود.
لایارد هیچ گاه به سیلان نرسید. به محض اینکه او و میتفورد در نیمه 1840 از بغداد به همدان رسیدند، از یکدیگر جدا شدند. میتفورد راهی سیلان شد و در آنجا به دستگاه اداری پیوست و چند سال بعد بازنشسته شد و شرح جالبی درباره سفرش به ایران نوشت؛ در حالی که لایارد به اصفهان رفت و در آنجا با چند تن از خانهای بختیاری آشنا شد و با کمک آنان بیش از یک سال در دل سرزمین بختیاری به سر برد و روسای هر دو شاخه این ایل بزرگ با وی همانند یک مهمان محترم رفتار کردند. سپس به بغداد برگشت و توجه خود را بر کاوشهای باستانی در تپه بزرگی که در سر راهش به ایران در نزدیکی دجله دیده بود، متمرکز ساخت. بعدها لایارد نماینده در مجلس عوام و سفیر در ترکیه شد. کتاب «ماجراهای اولیه در ایران، عیلام و بابل» نوشته او روایتی منحصر به فرد از زندگی در میان بختیاریها به دست میدهد.
چنان که پیشتر گفته شد، خطر احتمالی فرانسویان برای هند زمینهساز پیمان اتحاد ایران و انگلیس به نام قرار داد تهران در 1812 شد. یکی از نتایج آن، فرستاده شدن هیاتها و مستشاران نظامی از هند و انگلستان به ایران برای آموزش دادن ارتش ایران و گردآوری اطلاعات زمینشناسی درباره این کشور بود. ستوان هنری پاتینجر (H. Pottiger که در 1843 با لقب سرهنری پاتینجر نخستین فرماندار هنک کنگ شد) در پوشش یک تاجر اسب هندی سرتاسر بلوچستان را گشت و درباره این منطقه ناشناخته کتابی در چهارصد صفحه زیر عنوان «مسافرت در بلوچستان و سند» نوشت، در حالی که سروان جان مکدونالد کینر (J. M. Kinneir که بیشتر به نام سرجان مکدونالد وزیر مختار بریتانیا در ایران در سالهای 30- 1826 شناخته میشود) در کتاب «یادداشتهایی درباره اوضاع جغرافیایی امپراتوری ایران» اطلاعاتی را که اعضای گوناگون سومین هیات زیر نظر مالکوم در ایران در 1810 به دست آورده بودند، گردآوری کرد.
در 1829 دولت عثمانی بر پایه پیمان آدریانوپل (ادرنه) با بیمیلی بندرهای خود در دریای سیاه را به روی کشتیهای بیگانه گشود و راه زمینی به نسبت کوتاهی از ترابوزان به تبریز و تهران فراهم کرد. در 1835 هنگامی که هنری الیس (H. Ellis) مامور شد به مناسبت آغاز سلطنت محمدشاه تبریکات دولت بریتانیا را به وی تقدیم کند، این راه را برگزید. چارلز استوارت (C.Stuart) یکی از اعضای هیات او درباره ماجراهای این سفر و شخصیتهایی که با آنان دیدار کردهاند و دیگر موضوعات در «یادداشتهای اقامت در شمال ایران» نوشته است. کشتی حامل هیات به نام پلوتو شاید نخستین کشتی بخاری انگلیسی بود که در ترابوزان لنگر انداخت. یک سال بعد، آخرین هیات نظامی انگلیسی که بر پایه مفاد پیمان تهران به ایران میرفت و دربرگیرنده هشت سرجوخه تفنگدار به فرماندهی سروان ریچارد ویلبراهام (R. Wilberaham) بود، همین راه را تا تبریز پیمود. پس از آن، هم ویلبراهام و هم مکدونالد یکی از درجهداران عضو هیات درباره این سفر کتاب نوشتند. مکدونالد همانند فریزر و بیشتر کسانی که درباره ایرانیان کتاب نوشتهاند، درباره شخصیت ملی و رسوم ایرانیان نظر خوبی نداشتهاند و آزادانه نظرهای انتقادآمیز خود را به رشته تحریر درآوردهاند. با این همه از دید یک منتقد ایران معاصر، کتاب این سرجوخه فرودست با عنوان روایت شخصی از سفر نظامی در ترکیه و ایران «بسی بهتر از کتابهایی است که نویسندگان برتر در سده نوزدهم نوشتهاند».
ماموریت فریزر در ایران در 1834 یکی از نخستین حرکتها در «بازی بزرگ» بود. کسان دیگری که در همان زمان در این بازی درگیر شدند و شرح سفرهایشان به ایران را نوشتهاند، دو تن از افسران کمپانی هند شرقی به نامهای آرتور کانالی ( A. Conolly که بعدها در بخارا کشته شد) و آلکساندر برنز (A. Burnes که در 1841 در کابل کشته شد) بودهاند. هر دو توجه خود را به مرزهای شمال خاوری ایران متمرکز ساخته و همانند فریزر درباره عشایر ترکمن در آن منطقه نوشتهاند. توجه به این منطقه استراتژیک در سراسر دوران قاجار همچنان پابرجا ماند و در دهههای 1870 و 1880 افسران اطلاعاتی دیگری به آن منطقه سفر کردند. در میان کسانی که بعدها کتاب نوشتند میتوان از اچ. سی. مارش (H.C. Marsh) و النتاین بیکر (V. Baker) چارلز مک گریگور (C. MarGregor) و چارلز استوارت (C. Stewart) یاد کرد. «داستان سفر به ایالت خراسان و مرز شمال باختری افغانستان» نوشته مک گریگور به ویژه از لحاظ جزئیات نقشهبرداری و توصیف و نقاشیهایش از دژ بزرگ و طبیعی کلات نادری در خور توجه است؛ همان دژی که فریزر بی آنکه آن را ببیند، دربارهاش نوشته بود و به کرزن نیز در 1889 اجازه ورود به آن داده نشده بود.
از کسانی که بیشتر به ایرانیان دلبسته بود تا نقشه برداری از کشورشان و آثار باستانی آن، ادوارد گرانویل براون (E.G Browne) بود که بعدها به عنوان یک دانشمند ایرانشناس شهرت یافت و چنان محبوبیت و احترامی نزد ایرانیان به دست آورد که هیچ انگلیسی دیگری نتوانسته بود به آن دست یابد.
دلبستگی او به ایران، همانند کرزن، از هنگامی که دانشآموز مدرسه ایتون بود، پدید آمد. براون در دانشگاه کمبریج گذشته از پزشکی، زبانهای شرقی را پیش از آنکه در 26 سالگی در 1877 به ایران سفر کند، آموخت. کتاب «یک سال در میان ایرانیان» او از نظر شناخت شیوه تفکر ایرانیان و ادبیات ایران شباهتی به دیگر سفرنامهها ندارد و پیشدرآمد کتابهای بعدی براون درباره تاریخ، ادبیات، مطبوعات و سیاست ایران بوده است.
یک سال پس از عزیمت براون کرزن که در آن هنگام عضو جوان مجلس عوام بود، وارد ایران شد. سال پیش از آن، او یکی از نخستین کسانی بود که با راه آهن نوساز ماورای خزر سفر کرده و به این نتیجه رسیده بود که آن راه آهن کنترل عملی بر خراسان را در اختیار روسیه میگذارد. اینک با این هدف که اوضاع ایران را برای خودش مطالعه کند (و چند مقاله برای روزنامه تایمز لندن بنویسد) از در پشتی به ایران پا نهاد و یک بار دیگر در قطار ماورای قفقاز نشست و از پایانه آن کناره خاوری دریای مازندران رهسپار عشقآباد در ترکمنستان زیر اشغال روسیه شد. در آن شهر چند اسب کرایه کرد و از مرز قوچان وارد خاک ایران و سپس راهی مشهد و تهران شد. خواندن کتاب دو جلدی «ایران و قضیه ایران» او نه تنها به عنوان یک سفرنامه مصور، بلکه به علت پرداختن موشکافانه آن به تاریخ کشور، دولت و آثار تاریخی آن برای هر پژوهنده در زمینه ایران قاجاری لازم است.
پرسی سایکس (Percy Sykes) از ناظران پرشور صحنه ایران بود. او بهعنوان افسر سواره نظام انگلیس مقیم هند در 1893 سفری پردامنه به ایران کرد و بار دیگر در 1894 به گردآوری اطلاعات برای سازمان جاسوسی انگلیس در هند پرداخت. تصمیم حکومت هند به گشایش کنسولگری در کرمان و گماردن سایکس به عنوان نخستین کنسول درآن شهر، بخشی از بازی پیشی جستن از روسها در منطقهای بود که چه از دید منافع استراتژیک و چه از دید بازرگانی برای حکومت انگلیسی هند اهمیت داشت. سایکس با دست کشیدن از خدمت نظامی، در اوایل 1895 به کرمان رفت و ده سال در آن شهر ماند و سپس به سرکنسولی بریتانیا در مشهد که مهمترین پایگاه شنود بریتانیا در کنار مرز روسیه در آسیای مرکزی بود، رسید. سایکس تا 1913 در مشهد ماند و در این مدت سرگرم خنثی کردن توطئههای پرسن دابیژا سرکنسول روس بود. او در جریان هر دو ماموریت خود در کرمان و مشهد به سفرهای بسیار رفت که شرح آنها را همراه با مسائل دیگر با دقت فراوان در کتاب «ده هزار میل سفر در ایران» توصیف کرده است.
سایکس دو کتاب دیگر هم درباره ایران نوشته است: «افتخار عالم تشیع» و دو جلد «تاریخ ایران» که چند بار مورد بازنگری قرار گرفته و تجدید چاپ شده است و هنوز یکی از کتابهای سودمند درباره تاریخ طولانی ایران به شمار میرود. سایکس، بر خلاف بسیاری از هممیهنانش، ایرانیان را دوست میداشت و ستایش میکرد.
بخشی از یک مقاله.
نویسنده: سردنیس رایت
ترجمه: دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی