نگاه
آیا علم میتواند اروپا را نجات دهد؟
مترجم: روحاله احتشامراد
باید گفت که فشار مالی اخیر بر روی اروپا راهحلهای ساده را به چالش کشانده است. سختگیریهایی که خود بر این اوضاع وارد نمودهایم باعث شده که مبانی عام سنجش جریانات درعین آشفتگیهای اخیر، به سمت احیای دوباره رشداقتصادی و تولید کار حرکت کنند. معترضان به شرایط کنونی، بارها به ذکر ناتوانی عمومی به همراه نابرابریهای گسترده درجامعه پرداختهاند.
نویسنده: هلگانوتنی*
مترجم: روحاله احتشامراد
باید گفت که فشار مالی اخیر بر روی اروپا راهحلهای ساده را به چالش کشانده است. سختگیریهایی که خود بر این اوضاع وارد نمودهایم باعث شده که مبانی عام سنجش جریانات درعین آشفتگیهای اخیر، به سمت احیای دوباره رشداقتصادی و تولید کار حرکت کنند. معترضان به شرایط کنونی، بارها به ذکر ناتوانی عمومی به همراه نابرابریهای گسترده درجامعه پرداختهاند. آنها همچنین، امتیازات ناشی از وضعیت مالی جهانی، که بهزعم آنان، دولتها را دچار سردرگمی نموده است محکوم نمودهاند.
در گذشته، چنین شرایطی را، دوران پیش از یک انقلاب فرض میکردند. گرچه در جهان کنونی، روند جریانات ملایم تر به نظر میرسد، اما همان تشویشها و اضطرابها وجود دارد که این امر به دلیل عدم وجود یک وحدت رویه، بازگشت به تنگنظریهای گذشته و همچنین افراطگریهای وسیع در سطوح سیاسی میباشد.
تصویر ایجادشده از اروپا در جهان، به طور واضحی از نمایه اقتصاد پرسروصدای آسیا متاثر گشته است. در حالی که چین، هند و دیگر کشورهای آسیایی از رشد اقتصادی و سرمایهگذاری در بخش تحقیقات و ظرفیتهای نوآوری بهره بردهاند، برای اروپا اینطور به نظر میرسد که هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ سیاسی، در لبه پرتگاه قرار گرفته است. بدتر از آن اینکه به نظر میرسد اروپا ظرفیت و تواناییهای همیشگی خویش را نیز نادیده گرفته است.
این ظرفیتها در توان علمی این سرزمین نهفته که بخشی از میراث فرهنگیاش بوده و هویت اروپا را شکل داده است. برحسب اعداد و رقمها اگر محاسبه کنیم، اروپا هم از جهت نشریات علمی، تحقیقات و البته دستیابی به بالاترین سطوح کیفی تحصیلات عالی، با همعرصههای خویش، که هم اکنون برای او رقیب محسوب میشوند، قابل مقایسه میباشد.
با این وجود، منتقدان این سوال را میپرسند که چرا با وجود اینکه اروپا نظریات وکشفیات علمی نوینی را ارائه میکند ولی قادر به انتقال این مبانی جهت تولید محصولات در سطح بازارهای جهانی
نمیباشد؟
در واقع این سوال به مدل خطی مهجور از فنون نوآوری گره خورده است. آنچه که اروپا از آن رنج میبرد، عدم آگاهی عمومی و دولتی از ظرفیتهای واقعی علم در اروپا میباشد. کنکاشهای علمی که فضا و استقلال فکری مناسبی را در اروپا به دانشمندان داده، همچنان یکی از اهرمهای به پیش برنده و توسعه دهنده علوم در این منطقه میباشد.
به منظور درک این موضوع که چه نوع علمی میتواند به درد اروپا بخورد، مشخص نمودن اینکه چه نوع علمی به کار آن نمیآید، میتواند بسیار راهگشا باشد. آنچه که واضح است علمی که نتایجش را بتوان به طور مستقیم در سازوکار تجارت به کار برد، بسیار برای اروپا مفید میباشد.
تحقیقات پیشرو در علوم، مثل اختراعات، دارای فرآیندهای نامشخصی هستند. هیچ کسی نمیداند که چه موقع کشف و چه موقع وارد عرصه تکنولوژی میشوند. تاکنون، منافع اقتصادی ناچیزی از این دستاوردها و پیجوییها در صنعت تولید محصولات به دست آمده است. دیگر اینکه، تحقیقات در علوم، غیر از اینکه برای عده معدودی در سازمانها و دانشگاهها شغل ایجاد کرده، نتوانسته روند اشتغالزایی را در سطح کلانی انجام دهد.
با وجود همه اینها باید گفت که تحقیقات اخیر، ساز و کارهای نوینی را به دست آورده که ضمن نیاز به مهارتها و دانش جدید، میتواند این سطح از علم را به لایههای جامعه منتشر کرده و در تولید محصولات و خدمات به کار گیرد. برای مثال، این تحقیقات میتواند منجر به دوستی هرچه بیشتر بشر با طبیعت، استفاده درست از منابع طبیعی و یا اینکه از طریق سرمایهگذاری در خدماتی که گرچه جزو نیازهای اساسی انسان نیستند ولی در طرز کنش او با زندگی بسیار مهم میباشند.
علم تنها تکیه گاهی میتوان که افق پیش روی آینده ما را که پر از ابهام و ترس هست را روشن کند. علم مدرن، ۳۰۰ سال پیش، حتی در اوج جنبشهای علمی با تعدادی شاید کمتر از هزار نفر در اروپا آغاز شد. آنها در آغاز به این میاندیشیدند که دنیای طبیعت و در مقیاسی پایینتر، جامعه، چگونه پیش میرود. آنها اطلاعات تازهای از اینکه فرآیندهای طبیعی چگونه کار میکنند و در زندگی ما دخالت دارند، به دست آوردند. بعد، پا را فراتر گذاشته و از آن علوم برای توسعه مهارتها و در نهایت انقلاب صنعتی بهره گرفتند.
این نظر که ما چیزی را که میدانیم، میسازیم، همهجا را فرا گرفته بود. ابزارهای جدید، روشهای تحقیق و بررسی جدیدی پیشروی محققان قرار دادند و آنان را قادر ساختند که به محاسبات خود سرعت داده و به تولید علوم نوین بیشتری بپردازند. علم و فناوری در کنار هم توانستند یکدیگر را تکمیل کنند و وارد ساختارهای قدیمی اجتماع شوند. این همان چیزی بود که در دهه ۱۷۰۰ رخ داد و هم اکنون نیز ادامه دارد.
حال، اجازه دهید نیم نگاهی به آینده بیندازیم. با توجه به آماری که آمارگر معروف، هانس روسلینگ (Hans Rosling) به دست آورده، تا سال ۲۰۵۰، جهان حداقل ۹ میلیارد نفر جمعیت خواهد داشت. از این جمعیت، ۶ میلیارد نفر در آسیا، ۱ میلیارد نفر در آفریقا، ۵/۱ میلیارد نفر در آمریکا و ۵۰۰ میلیون نفر در اروپا سکونت خواهند داشت. از آنجایی که پیشبرد دانش جدید در آینده، اولویت اول خواهد بود، اروپا با وجود کمترین تعداد جمعیت میتواند، یکهتاز در این عرصه باشد. هماکنون، موسسات علمی اروپا، وارد چالش جدیدی از مطالعات و رهیافتها در سطح جهانی شدهاند. افرادی که در این موسسات کار میکنند و حتی افرادی در بیرون از این ساختارها، به این موضوع اذعان دارند، تنها خواسته بیپایان مردم در آینده، بهبود کیفیت زندگی آنان است که مهمترین بخش هویت اروپا را شکل
خواهد داد. در پایان باید گفت که علم به تنهایی نمیتواند اروپا را نجات دهد. گرچه برای اروپایی که راه به خدمت گرفتن علم را میداند، نجات کلمهای بیمعنی است.
*هلگانوتنی رییس گروه تحقیقاتی اروپا و استاد مطالعات تحقیقاتی پیرامون علم در دانشگاه زوریخ میباشد. (این دانشگاه به نام موسسه فناوری فدرال سوئیس میباشد.)
ارسال نظر