پاورقی -مرور کتاب روسیه پس از فروپاشی شوروی (۳۶)
فروپاشی سیاسی؛ یلتسین در اوج
مترجم:جعفر خیرخواهان
در انتخابات کنگره نمایندگان خلق اتحاد جماهیر شوروی در ۲۶ مارس ۱۹۸۹، یلتسین در بزرگترین حوزه انتخابیه کشور، مسکو، با بیش از پنج میلیون یا تقریبا ۹۰درصد آراء برنده شد و در برابر نماینده حزب محبوب مبارزه کرد. از آن لحظه به بعد، یلتسین توقف ناپذیر شد، هر چند که او نه سازمان، نه رسانه و نه پولی در اختیار داشت.
آندره اسلوند
مترجم:جعفر خیرخواهان
در انتخابات کنگره نمایندگان خلق اتحاد جماهیر شوروی در ۲۶ مارس ۱۹۸۹، یلتسین در بزرگترین حوزه انتخابیه کشور، مسکو، با بیش از پنج میلیون یا تقریبا ۹۰درصد آراء برنده شد و در برابر نماینده حزب محبوب مبارزه کرد. از آن لحظه به بعد، یلتسین توقف ناپذیر شد، هر چند که او نه سازمان، نه رسانه و نه پولی در اختیار داشت. او فقط یک نماینده مجلس بود اما یک لحظه را از دست نداد. او قهرمان مردمی تنهایی بود اما غولی که در برابر حزب کمونیست و همه نیروهایش ایستاده بود. با هر چرخش، او گورباچف و تشکیلات کمونیستی را شکست جدیدی میداد.یلتسین یک سیاستمدار مجبوب با هوش بود که روی مضامین بسیاری بازی کرد. یک مضمون لیبرالیسم و دموکراسی بود. دیگری بازارسازی رادیکال بود آن طور که با پشتیبانی همه جانبه از برنامه ۵۰۰ روزه ابراز داشت. سومین مضمون ملیگرایی روسی بود و چهارمی به طرز تناقضگونهای، همدردی با سایر ملیتها در اشتیاق به استقلال از روسیه بود. او همچنین توقعات پوپولیستی برای دستمزدها و مزایای اجتماعی بیشتر را بالا برد.
در جولای ۱۹۸۹، لیبرالها در پارلمان جدید شوروی آنچه را گروه بین منطقهای نامیدند تشکیل دادند. یکی از روسای آن یلتسین بود که سایر روسا با تردید وی را پذیرفتند کسانی که روشنفکران لیبرال برجسته همچون آندره ساخاروف بودند. به دنبال آن، گروه بین منطقهای، پایههای جنبش گسترده مردمی به نام «روسیه دموکراتیک» را بنا نهاد که قبل از انتخابات کنگره نمایندگان خلق روسیه در مارس ۱۹۹۰ تشکیل شده بود.
خارجیها اغلب اتحاد شوروی را امپراتوری روسی ملاحظه میکنند اما شگفتآور است که سیاست برژنف در توانمندسازی نخبگان ملی، به تبعیض به زیان روسها در تمام ۱۴ جمهوری غیرروسی ختم شد. برخلاف روسیه، تمام این جمهوریها، حزب کمونیست و آکادمی علوم مخصوص خود را داشتند، اگر نخواهیم از کا گ ب و وزارت کشور نام بریم، در حالی که روسیه باید با نهادهای شوروی سر میکرد. مشقات اقتصادی شدید نیز ملیگرایی روسی را پرورش داد. این ملیگرایی تهاجمی نبود بلکه تدافعی بود.
ملیگراهای روس مثل واسیلی بلوف و والنتین راسپوتین که ارزشهای اولیه روسی مثل خوبی و شکیبایی را ارج مینهادند، روستاهای روسی را کمال مطلوب میدانستند. این ملیگراهای روسی نمیخواستند بر ملتهای خارجی حکومت کنند بلکه به یک روسیه خالص میچسبیدند که مخارج امپراتوری را کاهش میداد. در نخستین نشست دورانساز کنگره نمایندگان خلق اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۸۹، راسپوتین پیشنهاد کرد که روسیه باید اتحاد شوروی را ترک کند.
دو جریان در بین ملیگرایی روسی دیده میشد و با اینکه مخالف بودند آنها اغلب درهم آمیخته نیز بودند. تمایل غالب، ملیگرایی لیبرال بود که یلتسین را رهبر مسلم میساخت و گورباچف رهبر شوروی منسوخ شده باقی میگذاشت. پس از انتخابات نیمه دموکراتیک کنگره نمایندگان خلق اتحاد جماهیر شوروی، گام طبیعی بعدی انتخابات تا حدی دموکراتیکتر پارلمانهای جمهوریها بود. هیچ نمایندهای انتصابی نبود اما احزاب سیاسی هنوز مجاز نبودند. انتخابات کنگره نمایندگان خلق روسیه در ۴ مارس ۱۹۹۰ برگزار شد. چون آنها دموکراتیکتر از انتخابات پارلمانهای جمهوری بودند که سال قبل برگزار شد، پارلمانهای جمهوری مشروعیت بیشتری از پارلمان شوروی پیدا کردند. این دفعه یلتسین در موطن خویش سوردلوسک فعالیت کرد و با کسب ۸۴درصد آرا، وجهه شکستناپذیری خود در انتخابات دموکراتیک را محکم کرد. او یکی از روسای جناح «روسیه دموکراتیک» شد.
دیگر جریان ملیگرای روسی، سازشناپذیر و تقریبا طرفدار استالین بود. در ژوئن ۱۹۹۰، آنها حزب کمونیست روسیه را تاسیس کرده و ایوان پولوژکف را که تندروی صریح اللهجهای بود به رهبری انتخاب کردند. پولوژکف توانست اولگ لوبوف، یکی از همکاران نزدیک یلتسین از سوردلوسک را با اندک اختلافی شکست دهد. پس از پیروزی پولوژکف، حزب کمونیست روسیه، موطن ملیگراهای سازشناپذیر شد. گورباچف در این وسط بین ملیگراهای پولوژکفی و دموکراتهای یلتسینی باقی ماند.
غنمیت سیاسی بزرگ، ریاست کنگره جدید نمایندگان خلق روسیه بود. منطقاً دو نامزد، پولوژکف تندرو و یلتسین لیبرال بودند. در ۲۹ می ۱۹۹۸، یلتسین با اکثریت ناچیزی در سومین دور در برابر یک نامزد جانشین برنده شد. او ادعا کرد روسیه باید حق حاکمیت واقعی را به دست آورد. در ۱۲ ژوئن ۱۹۹۰، کنگره تازه منتخب نمایندگان خلق روسیه، اعلامیه حق حاکمیت روسیه را با ۹۰۷ رای تصویب کرد که فقط ۱۳ رای مخالف و ۹ رای ممتنع داشت. آن همچنین برتری قوانین روسیه را بر قانون اتحاد شوروی اعلام نمود.جنگ قوانین بین اتحاد شوروی و جمهوریها درگرفت. در مسکو، مشروعیت سیاسی و ابتکار عمل از شوروی به مقامات روسی رسید. یلتسین، دولت روسیه را رهبری میکرد اما او هنوز قدرت واقعی نداشت و گورباچف رییسجمهور شوروی باقی ماند. مسکو با قدرتهای دوگانه مواجه بود. ایگور گایدار این وضعیت را در اوت ۱۹۹۱ به روشنی ترسیم میکند: یلتسین ذخیره عظیمی از اعتماد مردمی و مسوولیتهای غیرقابل تصور داشت، اما تقریبا هیچ اهرم کنترلی نداشت. رویهمرفته تا همین لحظه، جمهوری روسیه به عنوان یک ساختار دولتی، جنبه نمایشی محض داشته است. هیچ چیز به چیز دیگر اتصال نداشت. روسیه نه ارتش، نه کا گ ب، نه وزارت کشور، نه کنترل بر سایر مناطق کشور داشت. ... آن عملا بانک مرکزی نداشت. هیچ کنترلی بر بخش اعظم صنایع نداشت. خدمات گمرکی نداشت. در واقع اصلاً هیچ چیزی به استثنای نام دولت روسیه نداشت.رژه حکومتهای مستقل به دنبال آن آمد. هر ۱۵ جمهوری، انتخابات پارلمانی را تقریبا همزمان برگزار کردند و همگی یا استقلال کامل یا «حق حاکمیت» مبهمتر را در ۱۹۹۰ اعلام نمودند و بیشتر قلمروهای تابع نیز خودمختاری میخواستند. یلتسین به جای واکنش در برابر این اعلانیهها، از آنها استقبال کرده و از تمرکززدایی رادیکال جانبداری میکرد. در اوت ۱۹۹۰ طی سفری به کازان، پایتخت تاتارستان، بزرگترین جمهوری خودمختار مسلمان درون فدراسیون روسیه، یلتسین جمله مشهورش را بر زبان آورد: «هر چقدر میتوانید استقلال کسب کنید.» با این کلمات، او مساله ملیگرایی انفجاری در روسیه را خلع سلاح کرد.
ارسال نظر