معنای فردگرایی روش شناختی
ترجمه و تلخیص: علی سرزعیم
فردگرایی روش شناختی در میان اقتصاددانان طرفدار زیادی دارد اما معنای دقیق آن به ندرت بیان شده است.
جفریهاجسن
ترجمه و تلخیص: علی سرزعیم
فردگرایی روش شناختی در میان اقتصاددانان طرفدار زیادی دارد اما معنای دقیق آن به ندرت بیان شده است. هنوز برخی ابهامات در این رابطه وجود دارد به این معنی که آیا باید تبیین در علوم اجتماعی بر اساس فرد باشد یا فرد به علاوه روابط انسانها. این نکته ظریف بغایت اهمیت دارد اما معمولا نادیده گرفته میشود. تبیین بر حسب افراد به تنهایی معمولا انجام نمیشود اما آنچه وجود دارد، تبیین بر اساس افراد به علاوه رابطهای است که میان آنها وجود دارد. جفریهاجسن محقق و استاد دانشگاه انگلیسی هرتفورد شایر
(University of Hertfordshire ) این موضوع را در مقالهای نقادانه بررسی کرده است. متن ویراسته این مقاله به شرح زیر است:
اقتصاددانان، همانند عالمان اکثرعلوم دیگر معمولا به مفروضات فلسفی کارهای خود کمتر توجه میکنند. البته اقتصاددانان به صراحت فردگرایی روش شناختی را به عنوان مبنای کار خود قبول دارند و آن را به صراحت اعلام میکنند. به رغم اینکه معانی متفاوتی برای این تعبیر بیان شده، اما تاکید اصلی بر افراد و رفتارهای هدفمند آنها است. تاکید بر افراد از زمان روشنگری مورد توجه قرار گرفت و در کارهای جان لاک و جرمی بنتام وارد شد. البته ایدههایی که در پس این تعبیر هستند سابقه طولانیتری از خود این تعبیر دارند. این لغت اولین بار توسط شومپیتر (۱۹۰۸) که خود یک اقتصاددان بود وضع گردید. وی در سال ۱۹۰۹ طی مقالهای مفهوم آن را بسط داد. این تعبیر تا دهه ۳۰ مورد توجه قرار نگرفت تا آنکه جان هیکس (۱۹۳۴) و فریتز ماخلوپ (۱۹۳۷) به آن توجه کردند. در دهه چهل، اقتصاددانان مکتب اطریش نظیرهایک، میزز این تعبیر را به موضع روش شناختی خود ربط دادند. در ۱۹۴۵ کارل پوپر تفسیر خود از این مفهوم را توسعه داد و آن را در معرض توجه فلاسفه قرار داد. طنز داستان در این است که تنها پس از مرگ شومپیتر در سال ۱۹۵۰ بود که استفاده از این تعبیر توسط اقتصاددانان رواج یافت. در دهه شصت این تعبیر در ژورنالهای مطرح جامعهشناسی رواج یافت و از اقتصاد به دیگر رشتههای علوم اجتماعی گسترش یافت. نگاهی به تاریخچه و مناقشاتی که حول آن ایجاد شده نشان میدهد که این تعبیر معنای واحدی که بر سر آن اتفاق نظر باشد ندارد.
ابهامها: از دید شومپیتر معنای این تعبیر این بود که باید برای توصیف یک رابطه اقتصادی از فرد آغاز کرد. وی تاکید داشت که این رویکرد روششناختی هیچ بار سیاسی ندارد. با وجود این تاکید، بارها و بارها این دو مقوله تحلیلی و هنجاری با هم خلط شدهاند.
از دید شومپیتر فردگرایی روش شناختی یک قاعده روششناسی جهانشمول و یگانه نبود بلکه روشی برای شناخت تئوریهای اقتصادی به شمار میرفت. وی حتی تعبیر فردگرایی جامعه شناختی را نیز وضع کرد تا بگوید نهایتا همه پدیدههای اجتماعی در تحلیل آخر به تصمیمات و کنشهای افراد برمیگردد. در واقع آنچه شومپیتر از فردگرایی جامعهشناختی تصور داشت، دقیقا همان چیزی است که امروزه از فردگرایی روش شناختی فهمیده میشود. امروزه طرفداران فردگرایی روش شناختی معتقدند که این تنها روش ممکن و صحیح برای تبیین در علوم اجتماعی است در حالیکه خود شومپیتر به آن به عنوان یکی از ابزارهای تحلیلی مینگریست.اظهارنظر در مورد اینکه چه چیزی وجود دارد، بسیار متفاوت از اظهارنظر در مورد این است که چگونه باید یک پدیده را تبیین نمود. نوع نگاه اول از مقوله هستی شناختی است ولی نگاه دوم از مقوله روش شناسی. در رابطه با فردگرایی روش شناختی نیز برخی میان نگاه هستی شناسانه و روش شناسانه تفکیکی قائل نشدهاند.
مثلا فون مایزز در کتاب کنش انسانی خود میگوید: «یک فرد نه دولت عمل اعدام را انجام میدهد. چیزی غیر از واقعیت فرد وجود ندارد». در سطح هستیشناسانه این مساله وجود دارد که آیا واقعا جهان اجتماعیای در بیرون وجود دارد یا آنچه هست صرفا افراد به علاوه روابط بین آنهاست. برخی نحلههای هوادار فردگرایی روش شناختی معتقدند که پدیدههای اجتماعی را صرفا میتوان در سطح افراد به تنهایی تبیین کرد اما برخی دیگر معتقدند که این مساله را باید برحسب افراد به علاوه روابط فیمابین آنها تبیین نمود. این دسته اخیر پدیدههایی از جنس روابط اجتماعی را قبول میکنند.
کارل پوپر در کتاب فقرتاریخیگری خود، فردگرایی روش شناختی را اینگونه تعریف کرد که رفتار و کنشهای جمعی به رفتار و کنش افراد انسانی تقلیل یابد. وی در کتاب جامعه باز و دشمنان آن، پیشتر رفت و فردگرایی روش شناختی را مهمترین دکترینی دانست که باید همه پدیدههای اجتماعی و خصوصا کارکرد همه نهادهای جمعی ناشی از تصمیمات، رفتارها، نگرشهای افراد انسانی قلمداد شود و نباید به تبیینهای جمعی بسنده نمود.
تئوری توده: یک دیدگاه وجود دارد که معتقد است هر تبیین موفق و قابل قبول در علوم اجتماعی باید تعامل انسانها را در نظر بگیرد. حتی اگر قرار است تبیینها به سطح فرد فروکاسته شود، باید تعامل آنها نیز لحاظ گردد. از آنجا که این دیدگاه بسیار رواج دارد و منتسب به فرد خاصی نیست، اسم آن را تئوری توده میگذاریم. اقتصاددانان علاقه زیادی به مدل رابینسون کروزئه دارند که به تنهایی در یک جزیره زندگی میکرد و مسالهاش این بود که چگونه منابعش را به کارهای مختلف تخصیص دهد. اما در عالم واقع چنین موقعیتهایی به ندرت پیش میآید. در اکثر پدیدههای اجتماعی بیش از یک نفر حضور دارد و آنها با هم در تعامل هستند. اودن (۲۰۰۱) ادعا کرده که تئوری قرارداد اجتماعی و تئوری تعادل عمومی دو مثالی هستند که در آنها تبیین به طور کامل بر اساس افراد صورت گرفته و در آنها نیازی به تعامل فیمابین آنها نبوده است. در مقابل این دیدگاه، کنت ارو مدعی گردیده که مکانیزم قیمتها منوط به وجود تعامل میان افراد است. تئوریهای اقتصادی حتی در سختگیرانهترین حالت نسبت به مفروضات، نیازمند عناصر اجتماعی هستند. به اعتقاد ارو، در تئوری قرارداد اجتماعی و تئوری تعادل عمومی این فرض نهفته است که افراد با هم در ارتباط هستند و وجود همدیگر را لحاظ میکنند. هر تعامل منوط به وجود قواعدی برای تعامل و تفسیر است. مثلا تجارت منوط به وجود اشکالی از ارتباطات بر سر قیمت یا تعداد است.
روشن است که انجام ارتباطات منوط به وجود اشکالی از زبان است و زبان فینفسه سیستمی از قواعد میباشد. همه تعاملات اقتصادی در چارچوب ساختاری به نام حقوق مالکیت و الزامآور بودن قراردادها انجام میگیرد. انتخابهای ما منوط به درک ما از جهان است و درک ما از جهان از خلال اجتماعی شدن و آموزش و تعامل با دیگران به دست میآید.
الکساندر فیلد (۱۹۷۹) نشان داده که اقتصاددانان تلاش میکنند از طریق تئوری بازیها شکل گیری نهادها را توضیح دهند. اما این روابط بازی گونه شکل نخواهند گرفت مگر آنکه هنجارها، قواعد و محدودیتهای متعددی بر این بازیها حاکم باشد و این قواعد از خلال خود تئوری بازیها بیرون نمیآید. حتی در بازیهای تکرارشونده نیز نمیتوان انتظار داشت که قواعد از خلال خود بازی استخراج شود بلکه یک بازی بزرگتر با ساختار خاص و پاداشهای مختلف باید از ابتدا مفروض قرار گیرد.
این مطلب که نمیتوان تبیین را صرفا به افراد فروکاست واگذار کرد در اقتصادنهادگرای جدید به رسمیت شناخته شده است. این نحله میگویند که در گذشته به اشتباه ملاحظات مربوط به توزیع درآمد و توزیع قدرت در شکلگیری و ظهور نهادها نادیده گرفته شده است. اگر این ادعا پذیرفته شود که نهادها بر انسانها و رفتارهایشان تاثیر دارند و اینکه ظهور هر نهاد منوط به نهادها و قواعد دیگری است، در این صورت این مشکل بروز خواهد کرد که در تبیین ناگزیر بینهایت مرتبه باید به عقب رفت و معلوم نیست که کجا باید متوقف شد. دلیل آن این است که اهداف انسانها را بر حسب نهادها، فرهنگها و مسائلی مانند آن میتوان تبیین کرد اما خود این نهادها بر حسب اهداف و غایات اشخاص دیگری تبیین میشود و به همین ترتیب بحث نظیر بحث تقدم وجودی مرغ یا تخم مرغ ادامه مییابد.
تفکیکی قاطع: همانگونه که قبلا اشاره شد میان دو معنا از فرد گرایی روش شناختی فرق است. در یکی غایت تبیین خود افراد هستند اما در دیگری غایت تبیین خود افراد به علاوه روابط میان آنها است. در عمل تبیینی از نوع اول دیده نمیشود و هرچه هست از نوع دوم است. اما نکتهای که در رابطه با تعریف دوم وجود دارد ناشی از تئوریهای اجتماعی جدید است.
در تئوریهای اجتماعی جدید ساختارها بر اساس روابط تعاملی انسانها تعریف میگردد. در ساختارها نقشها و موقعیتهایی وجود دارد که افراد در آن قرار میگیرند و نه تنها به واسطه فردیت خود بلکه به واسطه موقعیت و نقش خود با هم تعامل پیدا میکنند. نهادها، همان موقعیتهای اجتماعی هستند که با قواعد و قوانینی با هم ارتباط مییابند. اگر این توضیحات درست باشد، در این صورت تعریف دوم از فردگرایی روش شناختی تبدیل میشود به اینکه هدف پدیدههای اجتماعی، تبیین بر اساس افراد و ساختارهای اجتماعی خواهد بود.
در این صورت دیگر تعبیر «فردگرایی» روش شناختی بیمعنا خواهد بود و به جای آن میتوان از تعبیر ساختارگرایی روش شناختی استفاده کرد. تنها خطری که در چنین تعبیری دیده میشود این است که این تصور ایجاد شود که ساختارها مستقل از وجود انسانها معنا دارند در حالیکه ابدا اینگونه نیست.
با این وصف چرا تعبیر فردگرایی روش شناختی تا این اندازه رایج است؟ شاید یک دلیل آن این باشد که این تعبیر بر این امر دلالت دارد که تبیینها باید بر حسب اجزای خرد صورت گیرد. همان طور که مفهوم ژن در بیولوژی و اتم در فیزیک به تنهایی کافی نیستند و تعامل میان آنها ضروری است، در مقولات اجتماعی نیز اجزای خرد به تنهایی برای تبیین کافی نخواهند بود و رابطه میان آنها ضروری است.
نتیجهگیری: در این مقاله گفته شد که تعریف فردگرایی روش شناختی به عنوان تبیین بر اساس افراد تعریفی قابل خدشه و مشکل دار است. دلیل آن این است که مشخص نمیکند که آیا صرفا افراد باید در تبیین وارد شوند یا روابط آنها نیز مدنظر قرار میگیرد. سپس این نکته بیان شد که هیچ تبیینی را نمیتوان صرفا از افراد شروع کرد و ملاحظات نهادی را در آن در نظر نگرفت. در واقع در هر تبیینی افراد و ساختارها وزن و اهمیت یکسانی دارند. با توجه به ابهاماتی که در این تعبیر وجود دارد، شاید کنار گذاشتن آن بهتر از استفاده آن همراه با چنین ابهاماتی باشد.
ارسال نظر