اولین جنگ بزرگ در اروپا پس از ۷۷سال با جهان چه خواهد کرد؟
دنیا در فاز هرجومرج کامل
آیا نظم جهانی جدید و متفاوتی در حال شکلگیری است؟
اروپا بار دیگر با بحرانی دستبهگریبان است که یادآور وحشت دو جنگ جهانی است. پیامدهای جنگی که بخش شرقی قاره اروپا را ویران کرده است، تنها محدود به این منطقه نخواهد بود، بلکه پیامدهایی را بر سایر نقاط جهان نیز به دنبال خواهد داشت. روسیه جنگ با اوکراین را پس از چند مرحله نوسانات و درگیریها در روابط خود با این کشور از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۰ آغاز کرد. روابط متشنج میان این دو کشور در سطوح مختلف به اوج خود رسید و با مداخله نظامی روسیه فوران کرد. این صحنهها یادآور تحولات دهه شصت قرن بیستم است؛ زمانی که تانکهای شوروی وارد پراگ شدند و «بهار پراگ» را در هم کوبیدند. مهم است که تاکید شود که این جنگ نه یک جنگ سنتی است؛ نه درگیری بین دو کشور بر سر سرزمینهای مورد مناقشه و نه تبلیغی از نوع تبلیغات قبل از انتخابات است، بلکه جنگی از نوع و ماهیتی کاملا متفاوت است. این جنگ اولین گام در مسیر استقرار نظم جدید در روابط بینالملل است: یعنی تقسیم جدید حوزههای نفوذ در سطح جهانی. در واقع، این جنگ اولین اپیزود در این مسیر نیست؛ زیرا قبل از آن اپیزودهای مشابهی در برخی نقاط دیگر رخ داده است: آبخازیا در سال ۲۰۰۸، کریمه در سال ۲۰۱۴، سوریه در سال ۲۰۱۵، لیبی در سال ۲۰۱۹، بلاروس در سال ۲۰۲۰، قزاقستان در سال ۲۰۲۲ و غیره.
الف) روسیه در حال آزمودن آمریکا و غرب در اوکراین است
اوکراین یک اپیزود جدید است. بااینحال، اگر ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه در این نبرد در مسیر دگرگونی روابط بینالملل که انتظار میرود در چارچوب آن، تغییرات ژئوپلیتیک بزرگی در قاره اروپا و همچنین در آسیا و حتی کل جهان رخ دهد، به موفقیت دست یابد، این اولین و آخرین اپیزود نخواهد بود. تحولات اوکراین نشاندهنده آغاز پایان نظم جهانی موجود است که نتیجه پیروزی بلوک غرب به رهبری ایالاتمتحده بر بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه نود قرن بیستم بود. بهطور خلاصه، تحولات کنونی مقدمهای برای ظهور یک نظم جدید بینالمللی است. این نظم جدید بهظاهر سه قطب (ایالاتمتحده، روسیه و چین) خواهد داشت؛ درحالیکه عملا مانند گذشته فقط دو قطب است. ایالاتمتحده و متحدان غربیاش در یک طرف و روسیه، چین و متحدان شرقی آنها در طرف دیگر قرار دارند.
روسیه فقط به الحاق اوکراین بسنده نخواهد کرد، بلکه به دنبال آن، روی الحاق مولداوی کار خواهد کرد و بهطور مستقیم بر کشورهای بالتیک و همچنین مرزهای لهستان، اسلواکی، مجارستان، رومانی و غیره فشار خواهد آورد. روسیه تلاش خواهد کرد تا کشورهای سوسیالیست سابق را متقاعد کند که ناتو نمیتواند از آنها محافظت کند (همانطور که درباره اوکراین مشهود است) . اهداف واقعی این جنگ فراتر از اوکراین میرود. بهعبارتدیگر، آنچه اتفاق میافتد تنها یک تهاجم نظامی به کشور دیگری نیست، بلکه یک اقدام نظامی جدی به سبک روسی برای شکل دادن به حوزه منافع روسیه است که [بایستی] از سوی ناتو به رسمیت شناخته شود و یک ساختار امنیتی جدیدی در امتداد خط مرزی میان روسیه و ناتو مبتنی بر ضمانتهای مکتوب ایجاد میکند. بهطور خاص، اگر پروژه پوتین قرینِ موفقیت شود، جهان با یک دوره گذار از هرجومرج کامل و درگیریهای شدید در سطح بینالمللی مواجه خواهد شد، تا زمانی که نظم جدید بهطور رسمی توسط غرب تایید و به رسمیت شناخته شود.
ب) آیا اوکراین بهای سیاست اشتباه و انتظارات بیشازحد خود از ناتو و ایالاتمتحده را میپردازد؟
اوکراین در حال تعریف و تمجید از سادهلوحی رئیسجمهور جوان خود «ولادیمیر زلنسکی» است (البته بدون اینکه بخواهیم شور میهنپرستانه و مقاومت قهرمانانه او را زیر سوال ببریم) که قربانی وعدههای پوچ مقامات غربی و آمریکایی قبل از شروع درگیری نظامی شده است. رهبری اوکراین برخی حقایق مهم را در روابط خود با روسیه نادیده گرفت: بهطور خاص، نظر آن بخش از جمعیت اوکراین که روسها از آن ۱۷درصد آن را - بهویژه در شرق کشور- تشکیل میدهند. همچنین تاثیر نفوذ تاریخی دوران شوروی که در آن دوره اوکراین بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود، الزامات و نگرانیهای روسیه به عنوان یک ابرقدرت و در نهایت، جاهطلبیهای امپراتوریمآبانه ولادیمیر پوتین در رابطه با احیای دوران شوروی. جنگ بیداد میکند، قطبیسازی رخ خواهد داد، شکاف در روابط بینالملل عمیقتر خواهد شد؛ درحالیکه یک گام به عقب بسیار دشوار و حتی غیرممکن میشود. بهویژه ازآنجاکه عوامل و وضعیتهایی وجود دارد که استقرار نظم جهانی دوقطبی را تسهیل میسازد، یکی از مهمترین آنها حضور رئیسجمهوری قدرتمند (پوتین) با رویای امپراتوریمآبانه و پیشینه امنیتی-اطلاعاتی است.
پ) بیطرفی کشورهای خلیجفارس در بحران اوکراین
متحدان سنتی ایالاتمتحده در خلیجفارس و خاورمیانه بهطورکلی آرزوی حفظ روابط خوب در حوزه انرژی و ژئوپلیتیک را با روسیه دارند. البته این امر نتایج مطلوبی هم برای برخی شیخنشینهای عربی داشت. در اوایل سال جاری، امارات متحده عربی به عضویت غیر دایم شورای امنیت سازمان ملل درآمد. در آستانه نشست شورای امنیت که به بحران اوکراین اختصاص داشت، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا در تماس تلفنی با شیخ عبدالله بنزاید، همتای اماراتی خود بر «اهمیت شکل دادن به یک پاسخ بینالمللی قوی برای حمایت از حاکمیت اوکراین از طریق شورای امنیت تاکید کرد.» بااینحال، در ۲۷ فوریه ۲۰۲۲- یعنی زمانی که وقت رایگیری درباره قطعنامه ۲۶۲۳ فرا رسید- امارات درخواستهای واشنگتن را نادیده گرفت و در کنار چین و هند قرار گرفت؛ یعنی رای ممتنع داد. این بهنوعی ابراز ناامیدی امارات از سیاست ایالاتمتحده بود. موضع امارات این بود که این موقعیت میتواند منجر به خشونتی حتی بزرگتر شود و درباره بحران اوکراین اولویتهای آنها تشویق طرفها به توسل به دیپلماسی و مذاکره برای راهحل سیاسی است که به بحران پایان میدهد.
درست مانند سایر کشورهای حاشیه خلیجفارس، امارات نیز در آرزوی ایفای نقش سیاسی بزرگتر در عرصه منطقهای و بینالمللی، حفظ روابط مهم امنیتی، اقتصادی و نظامی با واشنگتن و همچنین روابط رو به رشد خود با مسکو است. این امر کشورهای حوزه خلیجفارس را مجبور میکند تا توازن و تعادل دشواری را در روابط آمریکا و روسیه برقرار کنند. درحالیکه جهان به سرعت حمله نظامی روسیه به همسایه کوچکتر خود را محکوم کرد؛ اما عربستان سعودی، بحرین و عمان عمدتا درباره این موضوع سکوت کردند؛ درحالیکه کویت و قطر از انتقاد مستقیم از مسکو خودداری و فقط خشونت را محکوم کردند. همه کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس به عنوان سهامداران کلیدی در بازارهای انرژی، روابط نزدیکی با روسیه در زمینه انرژی دارند. علاوه بر این، ریاض و مسکو سالهاست که رهبری ائتلاف «اوپک پلاس» را بر عهده دارند؛ جایی که آنها بهطور مشترک سهمیههای تولید را برای دستیابی به ثبات بازار و ثبات قیمت کنترل میکنند.
در ۲۸ فوریه ۲۰۲۲، یک روز پس از رایگیری، روسیه از امارات در شورای امنیت برای تصویب قطعنامه ۲۶۲۴ حمایت کرد؛ قطعنامهای که تحریم تسلیحاتی را برای حوثیهای یمنی تمدید کرد. این نشاندهنده ارتباط مستقیم حمایت روسیه از قطعنامه ۲۶۲۴ و تصمیم امارات برای امتناع از رایگیری، یک روز قبل از رایگیری شورای امنیت درباره قطعنامه اوکراین بود. در ژانویه ۲۰۲۱، روسیه بهصراحت از حوثیها که در حال جنگ با عربستان سعودی و امارات بودند حمایت کرد و سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در ریاض اظهار کرد که «معرفی حوثیها به عنوان یک سازمان تروریستی، این گروه را از راهحل سیاسی یمن خارج میسازد» و چنین اقدامی را «تلاشی برای خنثی کردن روند سیاسی در یمن» توصیف کرد.
ت) دستاوردهای استراتژیک چین از جنگ روسیه علیه اوکراین
در ۲۴ فوریه ۱۹۷۲، ریچارد نیکسون، رئیسجمهور ایالاتمتحده بهقصد ایجاد ائتلافی بین ایالاتمتحده و چین با هدف «محاصره» و تضعیف شوروی در روند تغییر ساختار نظم جهانی، از چین بازدید کرد. پنجاه سال بعد از آن روز، در ۲۴ فوریه۲۰۲۲، ارتش روسیه با «حمایت خاموش چین» به اوکراین حمله کرد. چین حمله روسیه به اوکراین را محکوم نکرد. در واقع، از محکومیت این حمله در شورای امنیت و سپس هنگام رایگیری در مجمع عمومی سازمان ملل خودداری کرد [رای ممتنع داد].چین همچنین از تحریمهای اقتصادی غرب علیه روسیه بهدلیل حمله نظامی این کشور به اوکراین استقبال نکرد. این مواضع بهوضوح نشان میدهد چین از سیاست جنگی کنونی روسیه حمایت میکند. چین در این جنگ - چه در حال حاضر و چه در آینده- «برنده» محسوب میشود. دستاوردهای استراتژیک چین از این ابزار شامل سطوح مختلفی است:
یکم) روسیه در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ جنگ علیه اوکراین را به بهانه دفاع از امنیت ملی خود و جلوگیری از گسترش ناتو آغاز کرد. این جنگ ناقض کنوانسیونهای بینالمللی، بهویژه قوانین سازمان ملل است؛ زیرا ذیل مفهوم جنگ پیشگیرانه قرار نمیگیرد. عدم مخالفت آشکار چین با جنگ نشان میدهد که چین نگرانیهای امنیت ملی روسیه را درک میکند. ازاینرو، چین ممکن است در آینده و در صورت لزوم برای دفاع از امنیت ملی خود و مداخله در امور همسایگانش در وضعیت مشابهی قرار گیرد: یعنی دست به یک جنگ پیشگیرانه [در تایوان] بزند.
دوم) یکی از درخواستهای مهم در رابطه با پایان دادن به جنگ کنونی، اصرار روسیه بر به رسمیت شناختن الحاق کریمه از سوی اوکراین است. بهعبارتدیگر، مساله همانا بازگرداندن سرزمینهای روسیه است که در شرایط تاریخی خاص در دهه پنجاه قرن گذشته به اوکراین ضمیمه شدند؛ زیرا کریمه در طول تاریخ قلمرو روسیه محسوب میشد. چنین توضیحی برای چین کافی است تا در آینده تایوان را ذیل نظم و قانون اساسی خویش درآورد و در صورت لزوم از زور در این فرآیند استفاده کند.
سوم) چین دریافته است که در آینده میتواند به هدف ناتو تبدیل شود، درست مانند روسیه در زمان کنونی. دکترین نظامی ناتو، مسکو را به عنوان یک «خصم» معرفی میکند. به همین دلیل است که این ائتلاف نظامی تسلیحات پیشرفته خود مانند سپر موشکی را از اسپانیا به رومانی و لهستان بهمنظور رهگیری پرتابههای بالستیک و هستهای روسیه منتقل کرده است.
چهارم) چین بر این باور است که این ائتلاف نظامی [ناتو] اگر فرصتی بیابد، میتواند در آینده به آسیا گسترش یابد.کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی به عنوان متحدان اصلی غیر ناتو (MNNA) محسوب میشوند. چین با نگرانی به حضور فزاینده پایگاههای نظامی آمریکا و همکاری بین آمریکا و این دو کشور مینگرد.
با گذشت زمان، روابط چین و روسیه از «رابطه شراکتی» به «رابطه مبتنی بر اتحاد» رسید. در بیست سال گذشته، روابط مسکو و پکن با رونق چشمگیری روبهرو شده و بیاعتمادیای که در دوران شوروی در روابط آنها حاکم بود، دیگر وجود ندارد. در ۱۰ سال گذشته و بهویژه از زمانی که چین پس از اعمال تحریمهای بینالمللی در سال ۲۰۱۴ بهدلیل الحاق کریمه به روسیه در کنار مسکو قرار گرفت، این روابط افزایش چشمگیری داشته و گذار تدریجی از «مشارکت قوی» به مفهوم «اتحاد» را ثبت کرد. یکی از برجستهترین گواهیهای اتحاد روسیه و چین این است که ولادیمیر پوتین (رئیسجمهور روسیه) و شی جینپینگ (همتای چینیاش) در بیست سال گذشته سی و هفت بار ملاقات کردهاند که خود رکوردی در روابط بینالملل است که احتمالا در بین رهبران دیگر کشورها نظیری ندارد. درعینحال، دو کشور مواضع یکسانی در سازمانهای بینالمللی و بهویژه در شورای امنیت دارند که در آن حق وتو دارند. بهاینترتیب، هماهنگی روسیه - چین همچون معادلی شرقی برای هماهنگی سنتی آمریکا - انگلیس است که از زمان تاسیس سازمان ملل برقرار بوده است.
چین فرصتی تاریخی برای تعمیق روابط و منافع اقتصادی خود با روسیه بهعنوان بزرگترین کشور جهان دارد که دارای منابع کشاورزی و طبیعی، منابع معدنی و انرژی قابلتوجهی است که کاملا به کار چینیها میآید. در صورت اعمال تحریم تمامعیار نفتی روسیه، چین ظرفیت واردکردن تمام نفت و گاز صادراتی روسیه به اتحادیه اروپا و آمریکا را دارد. در سال ۲۰۲۱، روابط تجاری روسیه و چین بیش از ۳۵درصد رشد داشت که بالغ بر ۱۴۰ میلیارد دلار است. پیشبینی میشود که سطح تجارت کالا در سال ۲۰۲۴ به ۲۰۰ میلیارد دلار برسد. ازاینرو، در دو سال آینده چین بزرگترین شریک روسیه و جایگزین اتحادیه اروپا خواهد شد. چین از نقشههای غرب آگاه است. ازاینرو، پس از اصرار بر گسترش ناتو به سمت شرق، چین موفق شد بزرگترین دستاورد راهبردی خود را به دست آورد؛ یعنی روسیه را در طرحهای نظامیاش به سمت خود جلب کند و سپس از نظر اقتصادی روسیه را به اقتصاد چین پیوند دهد. بهطورکلی، چین دریافته است که بهدلیل رقابت برای رهبری جهانی، هدف بعدی غرب و بهویژه ایالاتمتحده خواهد بود. درنتیجه، جنگ کنونی در اوکراین را فرصتی تاریخی برای دستیابی به اهداف استراتژیک خود میداند.
ث) ترکیه در جنگ سرد جدید کجا ایستاده است؟
اگرچه در رسانههای ترکیه حمایت گستردهای از مردم اوکراین وجود دارد، اما باوجوداین حقیقت که ترکیه از سال ۱۹۵۲ به عضویت ناتو درآمده است، احساسات ضد غربی در مواضع همه احزاب سیاسی ترک مشهود است. در روابط ترکیه و روسیه نوعی احساس بیاعتمادی وجود دارد. ترکیه از سیاست روسیه هیجانزده نیست. یعنی روسیه نفوذ خود را در قفقاز گسترش داده و اکنون تهدید روسها متوجه کنترل بخش شمالی دریای سیاه است. از نظر تاریخی، ترکیه و روسیه رقیب یکدیگرند و حتی در درگیریهای لیبی و سوریه در برابر یکدیگر صفآرایی کردند. ترکیه میداند که اقداماتش در شمال سوریه منوط به تایید پوتین است. همچنین روابط اقتصادیای وجود دارد که شامل گاز روسیه، گردشگری روسیه و سرمایهگذاری روسیه میشود. ابراهیم کالین، سخنگوی رئیسجمهور ترکیه اعلام کرد که کشورش قصد ندارد برای حفظ روابط نزدیک سیاسی و تجاری [با غرب] به تحریمهای روسیه بپیوندد. کالین در یک مصاحبه تلویزیونی گفت: «ما باید با در نظر گرفتن اولویتهای کشورمان اقدام کنیم. باید طرفی وجود داشته باشد که بتواند با روسیه مذاکره کند. اگر همه پلها خراب شود چه کسی با روسیه مذاکره خواهد کرد؟ ما قصد نداریم تحریمها را اعمال کنیم تا این کانال بازبماند.»
ج) اروپا متحیر و ناآماده است
قبل از حمله نظامی روسیه، بحران اوکراین تفاوتهای عمدهای را در مواضع کشورهای غربی در رابطه با روابط با روسیه آشکار کرد و شکافی را در ائتلاف غرب در زمانی که بحران به اوج خود رسید، آشکار کرد. بحران اوکراین - که از زمان پایان جنگ سرد در قلب اروپا و از سال ۲۰۱۴ بهشدت در حال تشدید بوده است- منادی نقطه عطفی در تاریخ این قاره است. تاثیرات بحران که از مرحلهای به مرحله دیگر در حال پیشروی است، نشان میدهد که نقشی در تغییرات گسترده در ساختار روابط بینالملل خواهد داشت؛ زیرا این اولین جنگ بزرگ در اروپا از سال ۱۹۴۵ است. حقیقت این است که برای اروپاییها جنگ در کرواسی (۱۹۹۵-۱۹۹۱)، بوسنی و هرزگوین (۱۹۹۵-۱۹۹۲) و کوزوو (۱۹۹۹) دارای ویژگی محلی بود. بحران اوکراین اولین جنگ اروپایی پس از ۷۵سال است که در آن یک کشور به کشور دیگری حمله کرده و تلاش میکند تا آن را اشغال کند و رهبری سیاسی منتخب و قانونی آن را برکنار کند. قبل از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، عقیده غالب این بود که چنین اتفاقاتی فقط در خاورمیانه یا شاید در آسیا و آفریقا ممکن است رخ دهد؛ اما قطعا در اروپا نه. این امر اکنون تغییر کرده است و احتمالا بازتابهای عمدهای بر روابط درون اتحادیه اروپا و بهویژه بین دو رکن اصلی آن - آلمان و فرانسه، «شکستخورده» و «برنده» در جنگ جهانی دوم - خواهد داشت.
شاید مهمترین تغییری که بحران اوکراین سببساز آن شد، تصمیم آلمان برای تسلیح مجدد خود باشد. «اولاف شولتز» صدراعظم فدرال آلمان، در ۲۷ فوریه ۲۰۲۲ در بوندستاگ اظهار کرد که این کشور ۱۰۰میلیارد یورو برای تسلیح ارتش آلمان (بوندسوهر) اختصاص خواهد داد و اعتبارات دفاعی را به ۲درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) افزایش خواهد داد که به این معناست که آلمان از امسال حدود ۸۵میلیارد دلار برای دفاع هزینه خواهد کرد. این به آن معناست که آلمان پس از آمریکا (۷۷۰ میلیارد دلار)، چین (۲۵۴ میلیارد) و قبل از روسیه (۶۱ میلیارد) در رتبه سوم جهان قرار خواهد گرفت. این تصمیم یک چرخش رادیکال در سیاست آلمان و غرب است که از پایان جنگ جهانی دوم حاکم بود و شامل محدودیتهایی برای تسلیح آلمان بود که اروپا را در کمتر از یک قرن وارد سه جنگ بزرگ کرد (جنگ با فرانسه از ۱۸۷۰، جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم). این تصمیم پیامدهای قابلتوجهی بر روابط درون اتحادیه اروپا و منطقهای وسیعتر خواهد داشت؛ زیرا توازن قوا را در «قاره کهن» تغییر میدهد و تهدیدی است بر بازگشت به سیاست قدرت که مشخصه تاریخ مدرن این کشور بود.
بحران اوکراین ضربه بزرگی به شراکت روسیه و آلمان وارد کرد؛ شراکتی که در دوران تصدی صدراعظم اسبق گرهارد شرودر (۲۰۰۵ - ۱۹۹۸) آغاز و در دوران زمامداری آنگلا مرکل (۲۰۰۵ - ۲۰۲۱) توسعه یافت. در واقع این یکی از پیامدهای مهم بحران است. امروزه آلمانیها بر این باورند که واشنگتن با امتناع از صحبت درباره درخواستهای مسکو در رابطه با عضویت اوکراین در ناتو و اعطای ضمانتهای امنیتی، هیچ گزینهای جز تهاجم نظامی به روسیه باقی نگذاشته است. در واقع، شراکت آلمان و روسیه قربانی اصلی این جنگ است. این مشارکت مبتنی بر واردات انرژی از روسیه و صادرات فناوری و کالاهای آلمانی به این کشور بود. در سالهای گذشته، واشنگتن تلاش کرد تا این معادله را «بر هم بزند»؛ معادلهای که زمینهای برای توسعه روابط نزدیکتر میان مسکو و برلین به قیمت روابط با واشنگتن بهدست میداد؛ اما بدون موفقیت بزرگ. طی سالهای گذشته، آلمان که تصمیم به تعطیلی نیروگاههای هستهای و تولید انرژی مبتنی بر زغالسنگ در چارچوب تعهدات برخاسته از توافقنامه آبوهوایی پاریس از سال ۲۰۱۵ گرفته بود، وابستگی خود را به گاز روسیه افزایش داد و در برابر تمام تلاشهای واشنگتن برای توقف ساخت «نورد استریم ۲» - که گاز را مستقیما از روسیه به آلمان از طریق دریای بالتیک تامین میکند- مقابله کرد.
بحران اوکراین تمام برنامهریزیهای انجامشده تا کنون را تغییر داد و ضربه بزرگی نهتنها به خط لوله وارد کرد- زیرا برلین قبلا اعلام کرده بود که پروژه را با وجود نهایی شدن کار ساختوساز ۱۲ میلیارد دلاری، متوقف میکند- بلکه ضربه بزرگی هم به محور مسکو- برلین وارد ساخت. آلمان که پس از مداخله روسیه در اوکراین با اعمال شدیدترین تحریمها علیه روسیه موافقت کرده بود، اکنون به دنبال جایگزینهایی برای گاز روسیه است. به شکل تناقضآمیزی، گاز ایالاتمتحده که فروش آن در اروپا در دو ماه گذشته ۱۵ درصد افزایش یافته است، یکی از گزینههای ممکن خواهد بود. از طریق بحران اوکراین، ایالاتمتحده به یکی از مهمترین اهداف استراتژیک خود در اروپا دست یافت که عبارت بود از تبدیل آلمان به کشوری مخالف با روسیه و تمرکز بر مقابله با مهمترین تهدید خود در منطقه هند و اقیانوس آرام؛ یعنی چین.
تاکنون موضع دولت فرانسه این بوده است که باید بر روشهای دیپلماتیک برای کاهش تنشها درخصوص اوکراین تمرکز کرد که رئیسجمهور فرانسه آن را چنین پیکربندی کرد: «ما باید همه کانالهای دیپلماتیک را حفظ کنیم تا روسیه به میز مذاکره بازگردد.» مکرون، رئیسجمهور فرانسه، تنها رهبر غربی است که بهطور منظم با پوتین در تماس است. موضع دولت فرانسه مختصر و واضح است: «ما در کنار اوکراین هستیم، اما نمیخواهیم وارد درگیری با روسیه شویم.» جنگ با اوکراین به تلاشهای مکرون برای مستقلتر کردن اتحادیه اروپا شتاب جدیدی بخشیده است. بااینحال، رهبران اروپایی هنوز باید روشن کنند که این در عمل به چه معناست. «پاسکال لامی» سیاستمدار فرانسوی، مدیرکل سابق سازمان تجارت جهانی و کمیسر سابق اروپا گفت که بحرانهایی مانند همهگیری کرونا و جنگ در اوکراین مسیر اروپا را برای رسیدن به این هدف- که یک هدف دیرینه فرانسه بوده- تسریع کرده است.
چ) ناتو در صورت تشدید تنش چه پاسخی دارد؟
جنگی که روسیه علیه اوکراین به راه انداخته است، حقیقت مهم و بسیار نگرانکنندهای را آشکار میسازد. بهویژه ناتوانی غرب در مقابله نظامی با روسیه، مگر در صورت استفاده از سلاح هستهای. افزون بر این، درحالیکه تحریمهای اقتصادی هیچ تاثیر قابلتوجهی بر زیرساختهای نظامی و اقتصادی روسیه نداشته است، اما این تحریمها تاثیری انعکاسی بر شرایط سیاسی و اقتصادی درون این ائتلاف [غرب] دارد. پس از گذشت چندین هفته از جنگی که روسیه علیه اوکراین به راه انداخته است- جنگی غیرقانونی که در رده تجاوز به یک کشور مستقل قرار میگیرد، بهرغم همه توجیهات ارائهشده از سوی روسیه درباره نحوه دفاع از امنیت ملی خود- اما کاملا آشکار است که روسها سلاحهای پیشرفتهای بهکار گرفتهاند و هنوز این قدرت نظامی است که رفتار را در روابط بینالملل دیکته میکنند. ناتوانی ناتو و فضای مانور محدود در مقابل حمله نظامی روسیه کاملا آشکار شد.
ابتدا صحبتهایی درباره مداخله نظامی احتمالی ناتو برای حفاظت از یکی از اعضای کاندیدای عضویت در این ائتلاف مطرح شد و سپس با این توضیح که اوکراین عضو ناتو نیست، چنین گزینهای رد شد. در تلاشی دیگر از ایجاد منطقه پروازممنوع برای جلوگیری از حمله هواپیماهای روسی به نیروهای نظامی اوکراین صحبت شد؛ اما این طرح نیز به بهانه اجتناب از درگیری با روسیه رد شد تا جنگ جهانی سوم رخ ندهد. همین توضیح برای امتناع از انتقال جنگنده ساخت روسیه از لهستان به اوکراین استفاده شد. در واقع، این به معنای پایان دادن به جنگ نیست. ناتو در گذشته جنگهای زیادی را به راه انداخته است. فهرست جنگها شامل مداخله نظامی در صربستان در سال۱۹۹۹، جنگ علیه تروریسم در افغانستان در سال۲۰۰۲، مداخله نظامی آمریکا در عراق در سال۲۰۰۳، جنگ علیه داعش در عراق و سوریه در سال۲۰۱۵ و سپس مداخله با هدف براندازی رژیم معمر قذافی در لیبی در سال۲۰۱۱.
نیروهای اروپایی به رهبری فرانسه در مالی در آفریقا که هزاران کیلومتر با اروپا فاصله دارد به بهانه حفاظت از امنیت اروپا در برابر تروریسم حضور دارند. این بار، درباره اوکراین، ناتو در حال حاضر قدرت مقابله با روسیه در اروپا را ندارد؛ هرچند معتقد است که جنگ کنونی یک تهدید واقعی برای اروپاست؛ زیرا در داخل مرزهای اروپا اتفاق میافتد و مستقیما امنیت اروپا را تهدید میکند. به استثنای تسلیحات هستهای، ناتو در حال حاضر از قدرت نظامی کافی برای مقابله با سلاحهای غیرهستهای روسیه برخوردار نیست و همچنین از سلاحهای کافی هم برای مقابله با روسیه برخوردار نیست. بسیاری از کارشناسان نظامی غرب اعتراف میکنند که اگر ناتو قدرت نظامی کافی برای وادار کردن روسیه به خروج از اوکراین را داشت، در سال۲۰۱۴ از این قدرت به نام حمایت از قوانین بینالمللی در بحران کریمه استفاده میکرد و منتظر جنگ فعلی در این کشور نمیماند.
ناتو نه در سطح نظامیان ملی و نه در سطح حضور نیروهای نظامی آمریکا در قاره اروپا، تجهیزات نظامی کافی ندارد. بهعنوانمثال، باوجود وخامت اوضاع در قاره اروپا هنوز فقط یک ناو هواپیمابر آمریکایی به نام «هری ترومن» در آبهای اروپا وجود دارد. بهطور خاص، در مجاورت آبهای ایتالیا در دریای مدیترانه و نه در دریای بالتیک که وضعیت بسیار نگرانکننده است. اگر اوضاع بدتر شود و جنگ به کشورهای عضو ناتو مانند لهستان یا رومانی سرریز شود، ناتو با عقب راندن نیروهای روسی، رهگیری هواپیماها و پرتابههای آنها، بدون حمله به نیروهای روسیه در خاک اوکراین واکنش نشان میدهد. ناتو قادر به انجام محاصره نظامی روسیه بهمنظور اطمینان از تبعیت از تحریمهای اقتصادی و مالی اعمالشده توسط غرب نیست.
روسیه کشور بزرگی است که سه عنصر کلیدی برای بقا دارد: «انرژی» زیرا در میان صادرکنندگان برتر جهانی نفت و گاز قرار دارد؛ «سایر منابع معدنی/ مواد خام» و «غذا». یعنی روسیه از این نظر خودکفاست و میتواند غذای خود را نهتنها برای نیازهای خود بلکه برای صادرات نیز تولید کند. در واقع روسیه عنصر مهمی در حفظ ثبات غذایی در جهان محسوب میشود. جهان در حال حاضر نگران افزایش روزافزون قیمت غلات و همچنین شیوع احتمالی قحطی و ناآرامی در برخی از کشورهای آفریقایی و آسیایی است. روسیه در تعدادی از بخشهای صنعتی- از بخش دفاعی گرفته تا بخشهای پزشکی و فناوری پیشرفته- خودکفاست.
ح) چگونه میتوان این جنگ را متوقف کرد؟
در حال حاضر هیچیک از طرفین «استراتژی خروج» ندارند. پوتین نمیتواند بدون پیروزی نیروهای نظامی خود را به خانه بازگرداند و زلنسکی نمیتواند آنچه را که میخواهد با جنگ بهدست آورد به پوتین تحویل دهد. در این میان، سه میانجی (روسای جمهور فرانسه و ترکیه یعنی مکرون و اردوغان و نفتالی بنت، نخستوزیر اسرائیل) ناتوان باقی ماندهاند. جنگهایی وجود دارد که در آن هر دو طرف بازنده هستند. بااینوجود، پوتین متقاعد شده است که حمله نظامی روسیه را در موقعیت یک قدرت بزرگ بازخواهد گرداند. او آگاه است که بهدلیل
۵۵۳۲ تحریم اعمالشده علیه روسیه که نیمی از آنها پس از حمله به اوکراین است، باید هزینه بالایی برای آن در سطح ملی و بینالمللی بپردازد. (قبل از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، ۲۷۵۴ تحریم علیه روسیه وضع شده بود و در روزهای پس از حمله، ۲۷۷۸ تحریم دیگر اعمال شده بود که تعداد کل تحریمها را به ۵۵۳۲ رساند.) از سوی دیگر، زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین معتقد است که راه او به سمت غرب- اگرنه برای عضویت در ناتو بلکه حداقل بهسوی اتحادیه اروپا- باز است. بااینحال، اتحادیه اروپا به او گفته است که اوکراین در حال حاضر شرایط عضویت را ندارد. رهبری اوکراین هشدارهای مربوط به حمله نظامی روسیه و بهای هنگفتی را که مردم اوکراین خواهند پرداخت، باور نکرد. تحلیلگران بر این باورند که تنها یک توافق تحت نظارت ایالاتمتحده و چین میتواند جلوی پیشروی روسیه را بگیرد.
سوال این است که آیا ایالاتمتحده میتواند بر رئیسجمهور زلنسکی فشار بیاورد؟ یک توافق مستلزم مصالحه است و یک مصالحه نشان میدهد که غرب یک دولت منتخب دموکراتیک در اوکراین را مجبور کرده است که تسلیم دیکته یک کشور قدرتمند، بهویژه روسیه شود؛ درست مانند کاری که «آرتور نویل چمبرلین» در مونیخ در سال ۱۹۳۸ انجام داد. هرچند ممکن است بیرحمانه باشد اما آیا تاریخ تکرار میشود؟