دایرهالمعارف اقتصاد
تخریب خلاق
مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بخش نخست
برای اولینبار جوزف شومپیتر (۱۸۸۳-۱۹۵۰) عبارت تناقضآلود «تخریب خلاق» (Creative Destruction) را به کار برد. نسلهای بعدی اقتصاددانان از این عبارت به عنوان توصیف مختصری از پیشرفت به روش بازار آزاد استفاده کردهاند.
مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
بخش نخست
برای اولینبار جوزف شومپیتر (۱۸۸۳-۱۹۵۰) عبارت تناقضآلود «تخریب خلاق» (Creative Destruction) را به کار برد. نسلهای بعدی اقتصاددانان از این عبارت به عنوان توصیف مختصری از پیشرفت به روش بازار آزاد استفاده کردهاند.
این اقتصاددان اتریشی در کتاب خود با عنوان «کاپیتالسیم، سوسیالیسم و دموکراسی» (1942) مینویسد:«ایجاد بازارهای جدید داخلی یا خارجی و توسعه سازمانی از یک مغازه کوچک به شرکتی مثل U.S.Steel، فرآیندهای مشابهی از جهش صنعتی (اگر بتوان از اصطلاح زیستشناختی جهش استفاده کرد) را به نمایش میگذارند که به طور پیوسته ساختارهای اقتصادی را از درون متحول میسازد و ساختار کهنه را نابوده کرده و ساختار جدیدی را به وجود میآورد. این فرآیند تخریب خلاق، واقعیتی اساسی در رابطه با کاپیتالیسم است». (ص83)
اگرچه شومپیتر تنها یک فصل شش صفحهای را به «فرآیند تخریب خلاق» اختصاص داد و در آن، کاپیتالیسم را با استفاده از عبارت «توفان ابدی تخریب خلاق» وصف کرد، اما همین اشاره کوچک، به هسته مرکزی تفکرات جدید در رابطه با چگونگی تکامل اقتصادها تبدیل شده است.
شومپیتر و اقتصاددانانی که با نوشته مختصر وی در باب تلاطمهای بدون وقفه بازار آزاد موافقند، این گفته منتقدین کاپیتالیسم را بازگو میکنند که از دست رفتن مشاغل، نابود شدن شرکتها و از میان رفتن صنایع، بخشهای ذاتی سیستم رشد هستند.
پسانداز کردن در صورتی موفقیتآمیز است که از بین همه این آشفتگیها بهترین انتخاب تشخیص داده شود، اما با گذشت زمان، جوامعی که امکان عملکرد تخریب خلاق را فراهم میآورند مولدتر و ثروتمندتر میشوند و شهروندان آنها، از منافع تولیدات جدید و بهتر، کاهش ساعات کاری، مشاغل بهتر و بالا رفتن استانداردهای زندگی بهرهمند خواهند شد.
در این جا باید تناقض پیشرفت (paradox of progress) را نیز در نظر گرفت. جوامع نمیتوانند از فواید و منافع تخریب خلاق بهرهمند شوند، مگر آنکه بپذیرند ممکن است از رفاه برخی از افراد، نه تنها در کوتاهمدت، بلکه احتمالا برای همیشه کاسته شود. در همین حال، تلاشهای صورت گرفته برای ملایمتر کردن جنبههای خشنتر تخریب خلاق، از طریق تلاش برای حفظ مشاغل یا محافظت از صنایع، به رکود منجر شده و روند پیشرفت را کند خواهد کرد.
این اصطلاح ماندگار شومپیتر، به ما یادآوری میکند که فواید و هزینههای کاپیتالیسم به طرزی غیرقابل تفکیک با یکدیگر پیونده خوردهاند. فرآیند ایجاد صنایع جدید، بدون از میان برداشتن نظمی که از قبل وجود داشته، امکانپذیر نیست.
صنعت حملونقل، مثال زندهای از عملکرد تخریب خلاق است. با ظهور قدرت بخار در قرن نوزدهم، ریلهای راهآهن در تمام آمریکا گسترش یافتند. کشیده شدن خط آهن در جای جای کشور باعث توسعه بازارها شد، از هزینههای حملونقل کاست، صنایع جدیدی را به وجود آورد و میلیونها شغل مولد جدید ایجاد کرد. موتور احتراق داخلی، خیلی زود مسیر را برای ظهور اتومبیل در اوایل قرن بعد هموار نمود. تب تولید اتومبیل در آمریکا سبب شد که بنگاههای بزرگ و پرشمار جدیدی به وجود آید.
در دهه ۱۹۲۰، بیش از ۲۶۰تولیدکننده اتومبیل فعالیت میکردند. امواج صنعت اتومبیل به صنعت نفت، گردشگری، سرگرمی، خردهفروشی و دیگر صنایع نیز رسید. به دنبال اتومبیل، هواپیما نیز به دنیای ما راه یافت و فعالیتها و مشاغل جدید مربوط به خود را به راه انداخت.
آمریکاییها از کنارگذاشته شدن اسب و قاطر و جایگزین شدن اتومبیل و هواپیما به جای آنها، بسیار منتفع شدند، اما این پدیدههای جدید، بدون تخریب خلاق قابل تصور نیست. ظهور هر روش جدید برای حملونقل، خسارات زیادی را به صنایع و مشاغل موجود وارد آورد. در سال 1900 که تعداد حرفهها به حداکثر رسید، 109هزار سازنده کالسکه و زین و یراق وجود داشت. در سال 1910، 238هزار آمریکایی به عنوان آهنگر مشغول به کار بودند.
امروزه این مشاغل به شدت کهنه و منسوخ شدهاند. پس از افول برخی از اشکال حمل و نقل، ریلهای راهآهن نیز در رقابت با اتومبیلها، ترانزیتها و هواپیماها کم آوردند. در سال ۱۹۲۰، دو میلیون و صد هزار آمریکایی از کار در راهآهن کسب درآمد میکردند، در حالی که این رقم امروزه به کمتر از دویست هزار نفر رسیده است. آنچه در صنعت حملو نقل روی داده است، در صنایع دیگر نیز یکی پس از دیگری به وقوع پیوسته است. در موارد بسیاری، همین فرآیندها چندینبار در یک صنعت خاص اتفاق افتاده است.
تخریب خلاق، تغییر را به عنوان یک پدیده ثابت در کاپیتالیسم به رسمیت میشناسد. در سال ۱۹۰۰ چوببری، بنایی و کار در معدن، در میان ۳۰شغل پرتعداد آمریکا جای داشتند، اما در حال حاضر شرایط بسیار متفاوت است و مشاغلی چون تکنسین پزشکی، مهندسی، تخصص در علوم کامپیوتری و ... جای آنها را در این فهرست گرفتهاند.
همانطور که شومپیتر با استفاده از عبارت «بیکاری تکنولوژیکی» نشان داد، تکنولوژی، بازار کار را دستخوش تغییر میکند. پست الکترونیکی، واژهپردازها، نرمافزارهای منشی تلفنی و دیگر اشکال تکنولوژی مدرن اداری از تعداد منشیها کاستهاند، اما بر اهمیت برنامهنویسها افزودهاند. ظهور اینترنت، به سرعت بر نیاز به صدها هزار متخصص وب افزود؛ شغلی که تا سال 1990 وجود نداشت. جراحی لیزیک غالبا این امکان را برای مصرفکنندهها فراهم میآورد تا عینکشان را به کناری نهند، بنابراین از تعداد مراجعه به اپتومتریستها و عینکسازها کاسته شده، اما نیاز به چشمپزشکها افزایش یافته است. ظهور دوربینهای دیجیتال نیز به معنای کمتر شدن تعداد کارکنان آتلیههای عکاسی است.
در شرکتها نیز همین الگوی تخریب و تولد دوباره دیده میشود. تنها پنج مورد از شرکتهایی که امروزه در فهرست ۱۰۰شرکت بزرگ دنیا قرار دارند، در سال ۱۹۱۷ در این فهرست دیده میشدند. نیمی از صد شرکت برتر سال ۱۹۷۰ نیز در سال ۲۰۰۰ جای خود را به بنگاههای دیگر دادهاند.
به بیان شومپیتر: «نکته اساسیای که باید درک شود، این است که در برخورد با کاپیتالیسم، با یک فرآیند تکاملی روبهرو هستیم.»
قدرت بهرهوری
کارآفرینی و رقابت را میتوان به عنوان سوخت تخریب خلاق به شمار آورد. شومپیتر این مطلب را به این شکل جمعبندی میکند:
«تکانه بنیادینی که موتور کاپیتالیسم را به حرکت درآورده و آن را روشن نگاه میدارد، از تولید کالاهای جدید مصرفی، شیوههای جدید تولید یا حملونقل، ایجاد بازارهای جدید و اشکال تازه سازماندهی صنعتی نشات میگیرد.»(ص۸۳).
کارآفرینان، تولیدات و تکنولوژیهای جدیدی را ارائه میکنند و در این میان، به دنبال آن هستند که وضعیت خود را بهتر کرده و به رفاه خود بیفزایند. این امر را انگیزه سودآوری مینامند. کالاها و خدمات جدید، شرکتهای جدید و صنایع جدید، با کالاها و خدماتی که در بازار موجود هستند، به رقابت پرداخته و با ارائه قیمتهای پایینتر، کارآیی بهتر، ویژگیهای مطلوبتر، طراحی جالبتر، خدمات سریعتر، دسترسی راحتتر، موقعیت اجتماعی بالاتر، بازاریابی متهورانهتر یا بستهبندی جذابتر به جذب مشتری میپردازند. یکی دیگر از جنبههای تخریب خلاق که تناقضآلود به نظر میرسد، این است که پیگیری منافع شخصی، پیشرفتی را به وجود میآورد که سبب بهتر شدن وضع دیگران خواهد شد.
تولیدکنندهها با کارآمدتر ساختن تولید خود از طریق بهکارگیری ابزارهایی که بهرهوری کارگران را زیاد میکند، بقا پیدا میکنند. شرکتهایی که نتوانند آنچه مصرفکنندهها میخواهند را با قیمتهای رقابتی به آنها عرضه کنند، مشتریان خود را از دست خواهند داد و در نهایت تحلیل رفته و از بین میروند. «دست نامرئی» بازار (اصطلاحی که آدام اسمیت برای اولین بار به کار برد)، منابع را از بخشهای
رو به زوال به جایی میبرند که ارزش بیشتری ایجاد شود، زیرا کارگران، نهادهها و سرمایه مالی در پی کسب بیشترین بازدهی برای خود هستند.
تخریب خلاق، از طریق ایجاد تغییر در وضع موجود به طور مداوم، نیروی قدرتمندی را جهت ثروتمندتر کردن جوامع فراهم میآورد. این امر از طریق افزایش بهره وری استفاده از منابع کمیاب صورت میگیرد. در سال ۱۹۷۰، ۴۲۱هزار اپراتور مرکز تلفن در صنعت تلفن آمریکا مشغول به کار بودند. در آن زمان، آمریکاییها ۸/۹میلیارد تماس راه دور برقرار ساختند. با پیشرفت تکنولوژی تلفن طی سه دهه بعد بخش ارتباطات راه دور توانست تعداد اپراتورها را به ۱۵۶هزار نفر کاهش دهد. این در حالی بود که تعداد تماسها به ۱۰۶میلیارد افزایش یافت. در سال ۱۹۷۰، هر اپراتور به طور متوسط تنها به ۶۴ تماس در روز رسیدگی میکرد. این رقم در سال ۲۰۰۰، به ۱۸۶۱ تماس افزایش یافت. این امر نشاندهنده افزایش حیرتآوری در بهرهوری است. اگر قرار بود که اپراتورها، حجم تماسهای کنونی را با تکنولوژی دهه ۷۰ اداره کنند، به ۵/۴میلیون اپراتور نیاز بود. رقمیکه معادل ۳درصد از نیروی کار است. بدون افزایش در بهرهوری، هزینه برقراری تماسهای راه دور، شش برابر افزایش مییافت.
ارسال نظر