دکتر علی بیگدلی*

دشمنی‌های عثمانی و روسیه و عزم هرکدام برای تسخیر شمار بیشتری از کشورها پایان‌ناپذیر می‌نمود. عثمانی‌ها و روس‌ها تمایل داشتند از قدرت ایران دوره صفوی که دوران نیرومندی ایران نیز بود استفاده کنند. این جریان تا زمان پترکبیر و سلطان حسین صفوی ادامه داشت. با وجود این قزاق‌ها دست از شرارت برنداشتند و چندی بعد به فرح‌آباد مازندران حمله کردند و قصر جهان‌نما را که از بناهای زیبای دوره شاه‌عباس اول بود، ویران ساختند و عده‌ای از اهالی را به قتل رساندند و شبه‌جزیره میان‌کاله را پایگاه حملات بعدی خود قرار دادند. به دستور شاه‌سلیمان، قشون ایران به این شبه‌جزیره حمله، و قزاق‌ها را متواری کرد. پس از این واقعه، شاه‌ صفوی جدا از دربار روسیه تقاضای تنبیه و مجازات قزاق‌ها را نمود. دولت روسیه هم استینکا رازین را در سال ۱۶۷۳.م دستگیر کرد و در مسکو به دار آویخت و آنگاه سفیری به اصفهان فرستاد تا روابط دو کشور را دوستانه، و سوءتفاهمات را رفع کند. همراه این سفیر آراکلی‌خان، نواده طهمورث‌خان، والی سابق گرجستان، نیز به اصفهان آمد و نزد شاه‌سلیمان بار یافت. سفیر روسیه تقاضا کرد دولت ایران، طبق تعهد خود در موقع فتح گرجستان مبنی بر اینکه والی آن ایالت همواره از دودمان باگرایتون باشد، با حکمرانی آراکلی‌خان موافقت کند و اجازه دهد آراکلی‌خان پای شاه را ببوسد و به والی‌گری مفتخر شود.شاه‌سلیمان تقاضای تزار روسیه را پذیرفت و به آراکلی محبت کرد و امارت گرجستان را برای او برقرار نمود. در سال ۱۶۷۵.م نیز سفیر دیگری از روسیه به اصفهان آمد و برای جنگ با عثمانی تقاضای بیست‌هزار قشون امدادی کرد. این سفیر یک‌سال در اصفهان ماند و در این خصوص اصرار ‌ورزید، ولی دولت ایران حاضر نشد عهدنامه صلح قصر شیرین را زیر پا گذارد و به‌خاطر روس‌ها، با دولت عثمانی که دولتی مسلمان بود، وارد جنگ شود. از این تاریخ تا مرگ تزار آلکسی و جلوس پتر کبیر در سال ۱۶۸۲.م، روابط بین دو کشور توأم با سردی بود.

در سال ۱۶۷۵.م که جنگ گسترده‌ای میان سه کشور اروپایی و عثمانی روی داده بود، سفیرانی از جانب لئوپولد اول، امپراتور اتریش که ترکان در سال ۱۶۸۳.م پایتختش را محاصره کرده بودند، ژان سوم پادشاه لهستان و آلکسی، به دربار ایران آمدند. اسقف دارباندل (Archevêque d'arbandelle)، سفیر اتریش، حامل نامه‌ای از امپراتور خود برای شاه ایران بود که طی آن تقاضای اتحاد بین دو کشور علیه عثمانی و تجدید جنگ در جبهه شرقی را کرده بود.

شاه‌سلیمان که مانند پدر و جدش بسیار به رعایت عهدنامه صلح قصر شیرین پایبند بود، حاضر نشد این پیشنهاد را بپذیرد و شیخ‌علی‌خان زنگنه صدراعظم به سفیر اتریش چنین پاسخ داد که شاه ایران علاقه‌ای به اتحاد با امپراتور اتریش ندارد؛ زیرا با دولت عثمانی در حال صلح و صفا به سر می‌برد و چون شاه به سلطان عثمانی قول داده است که صلح بین دو کشور برقرار باشد به قول خود وفادار خواهد ماند.

زورایک (Zoraik)، سفیر لهستان، اظهار می‌کرد که زمان برای پس گرفتن بغداد و بصره از روم مناسب است و سفیر روسیه هم عقیده داشت چون سلطان عثمانی سخت گرفتار دشمنان عیسوی خود در اروپاست، به آسانی می‌توان دولت او را منقرض نمود. پس بهتر است دولت ایران هم در این ائتلاف شرکت کند تا از غنایم پیروزی سهم ببرد. شیخ‌علی‌خان زنگنه به آنها پاسخ داد دولت ایران بی‌میل نیست که دولت عثمانی شکست بخورد و ناتوان شود، ولی میل ندارد آن دولت یکباره منقرض شود؛ زیرا هرچه باشد هم‌کیش ایران است و در برابر اروپا سپر بلا به شمار می‌رود.

سفیران سه کشور، در آخرین ملاقات خود با شاه‌سلیمان، یک بار دیگر تقاضای خود را تکرار کردند، ولی شاه به آنان جواب داد: روزی که ما با عثمانی می‌جنگیدیم استمداد ما را اجابت نکردید. اکنون که ما با آن دولت صلح کرده‌ایم دیگر گفت‌وگو در این باره ثمره ندارد؛ زیرا اگر ما به حمایت شما با عثمانی وارد جنگ شویم، ازبک‌ها، تاتارها و مغولان هند نیز به سبب هم‌کیشی با عثمانی به کشور ما تجاوز خواهند کرد. سفرا در سال ۱۶۸۱.م به اروپا بازگشتند. در سال ۱۶۸۲.م، زمانی که عثمانی شهر وین را محاصره کرده بود، سه امپراتوری یادشده به عثمانی حمله کردند و وین از محاصره آزاد شد، صربستان، بوسنی و هرزه‌گوین را پس گرفتند. طی صلح کارلوویز (Karlowitz) (۲۶ ژانویه ۱۶۹۹.م) نیز مجارستان و تراتسیلوانی به اتریش واگذار شد.

روسیه از زمان تاسیس سلسله رومانوف توسط میشل رومانف (۱۶۱۳ ــ ۱۶۴۵.م) دو استراتژی عمده را اجرا کرد. این دو سیاست که از زمان میشل آغاز شد و در دوره پتر کبیر، چهارمین تزار از این خانواده، به اوج خود رسید، عبارت است از:

۱ــ اعمال سیاست گسترش سرزمینی به منظور تصرف مناطق استعماری. این سیاست قبل از پتر در سمت شمال این کشور آغاز شده بود، ولی در دوره پتر استراتژی اساسی روسیه شد. روسیه اعمال سیاست گسترش سرزمینی را از چهار جهت دنبال کرد: اول در قرن شانزدهم به سمت سیبری تا ولادی‌وستوک و سپس سلطه بر مغولستان و منچوری؛ دوم از سوی شمال با تعرض به خاک سوئد و نروژ که با چند سده جنگ همراه بود؛ سوم به جانب بالتیک که در واقع پنجره روسیه به اروپا بود، با هدف دسترسی به آب‌های آزاد (دریای سیاه و دریای مدیترانه) برای دستیابی به تجارت جهانی؛ چهارم پیشروی به سمت سواحل دریای مازندران و مرزهای ایران. این سیاست که از قرن شانزدهم آغاز شده بود تا قرن بیستم ادامه یافت و روسیه به بخش وسیعی از سیاست گسترش سرزمینی دست یافت و بزرگ‌ترین کشور جهان شد.

۲ــ سیاست مدرن‌سازی روسیه. این سیاست، گرچه در زمان پتر وارد مرحله گسترده و اجرایی شد و به اوج خود رسید، از دوره آلکسی، فرزند میشل رومانف، آغاز شده بود. آلکسی روسیه را از انزوای سیاسی خارج کرد. تعداد زیادی صنعتگر و مهندس از اروپا به کشور خود آورد، علوم و فلسفه و ادبیات اروپای غربی را رواج داد و طرز لباس پوشیدن اروپاییان را در مسکو متداول کرد.

پتر، برای نوسازی همه‌جانبه کشورش، در ۹ مه ۱۶۹۷.م همراه هیاتی بلندپایه برای دیدار پیشرفت‌های اروپا، ابتدا وارد آلمان شد و سپس به هلند رفت.