چرا لاتینی‌ها از شمالی‌ها عقب ماندند؟

بخش نخست

شهروندان نیکاراگوئه، شیلی، برزیل و کلمبیا که در جنوب آمریکا زندگی می‌کنند، چرا درآمد سرانه‌ای بسیار کمتر از درآمد مردم ایالات متحده آمریکا دارند؟ برخی از نامداران اندیشه و سیاست می‌گویند، دلیل اصلی، استعمار بوده و هست. هری مگ داف و آندره گوندر فرانک و پل باران از مشهورترین نظریه‌پردازان در این حوزه هستند. گروه دیگر اما می‌گویند دلیل عقب‌ماندگی آمریکای لاتین حکومت‌های استبدادی بوده است. نوشته حاضر دلایل عقب‌ماندگی آمریکای لاتین را توضیح داده است.

هنری کیسینجر زمانی با اشاره به شیلی که در آن زمان مشغول گذراندن ماه‌عسل در اردوگاه سوسیالیستی بود اهمیت آمریکای لاتین در معادلات جهانی را ناچیز شمرد و آن را یک مزاحمت کوچک تلقی کرد. او سپس در این نطق فراموش نشدنی اعلام کرد که «شیلی خنجری است که قلب آمریکا را نشانه گرفته است.» این اشاره بیانگر وضعیت دقیق تاریخی آمریکای لاتین در معادلات سیاسی جهانی است: یعنی نه آنقدر قوی است که بتوان آن را به عنوان نیروی سیاسی و دیپلماتیک تلقی کرد و نه آنقدر ثروتمند است که بتواند یک چالش اقتصادی برای آمریکا ایجاد کند. در طی سال‌های متمادی حتی برزیل و مکزیک که دو کشور بزرگ منطقه هستند به عنوان بازیگران مطرح عرصه جهانی شناخته نشدند.

مطمئنا شرکت‌های چند ملیتی زیادی به همراه بانک‌های متعدد در آمریکای لاتین به تجارت پرداختند، ولی دردنیای مدرن امروز، کشورهای آمریکای لاتین نتوانستند توجه سرمایه‌گذاران را به سوی خود جلب کنند و تحلیلگران بین‌المللی و سیاستمداران را به این منطقه بکشانند، درحالی که ملت‌های دیگر همچون ببرهای آسیا، چین و هند توانستند به چنین هدفی دست یابند. در حقیقت برای چند دهه ملت‌های آمریکای لاتین به علت مشکلات و مشتقات اقتصادی وسیاسی و یک تاریخ طولانی ستمگری و ظلم و کودتاهای پی‌در‌پی، تورم افسار گسیخته، بحران‌های اقتصادی، فقر ویرانگر و توزیع ناعادلانه ثروت شناخته می‌شدند. این اغراق‌آمیز نخواهد بود که بگوییم تاریخ اقتصاد مدرن آمریکای لاتین یک تاریخ توام با رشد اندک، بحران، نابرابری و فقر است.این بررسی، اطلاعاتی را عرضه می‌کند که به درک بهتر پیدایش اصلاحات اقتصادی دهه ۱۹۹۰ و همچنین عکس‌العمل‌های مردمی از آغاز دهه ۲۰۰۰ کمک می‌کند. این مقاله با بررسی داده‌های یک دوره طولانی آغاز می‌شود و سعی خواهد شد با استفاده از این داده‌ها مشخص شود علل واقعی عقب‌ماندگی این منطقه چیست؟ قسمت بعد به رابطه بین قدرت سازمان‌ها از آغاز لغو قوانین استعماری و عملکرد اقتصادی منطقه می‌پردازد. سپس تحلیلی از تاریخ طولانی بی‌ثباتی، بحران و بدهی‌های این منطقه ارائه می‌شود.ابتدا به سال‌های اولیه استقلال بازمی‌گردیم. کاهش شدید ارزش پول یک شاخص همیشگی و اصلی تاریخ اقتصاد این منطقه بوده است. در قسمتی که پس از این خواهد آمد به شکل‌گیری اوضاع اجتماعی و به وجود آمدن فقر و نابرابری درآمد اشاره می‌شود. این تحقیق نشان می‌دهد که درجه بالای اختلاف درآمد و فقر دارای یک تاریخ طولانی در این منطقه است. این مقاله با تحلیل روش روشنفکران و اندیشمندان آمریکای لاتین در خصوص شناسایی علل فاصله درآمدی بین آمریکای لاتین و آمریکا و کانادا خاتمه می‌یابد.

یک زوال تدریجی و پایدار

یکی از عمیق‌ترین و اساسی‌ترین سوالات در تاریخ آمریکای جنوبی این است: چرا چنین سرزمینی که سرشار از منابع طبیعی است در طول زمان و سال‌های متمادی این چنین فقر و عقب افتاده باقی مانده است؟ نوع دیگر مطرح کردن این سوال آن است که چرا کشورهایی با چنین نعمت‌های بزرگی از زمین و مواد معدنی و سواحل گسترده به صورت یکنواخت از آنچه که ما آن را امروزه «جهان پیشرفته» می‌نامیم عقب مانده‌اند. بر طبق داده‌هایی که درسال ۱۴۹۲ میلادی توسط آنگوس مادیسون جمع‌آوری شد، هنگامی که اروپاییان وارد قاره آمریکا شدند، بومیانی که در مناطقی که امروزه ما آنها را بولیوی و پرو می‌نامیم زندگی می‌کردند دارای استاندارد‌های بالاتر زندگی در قیاس با شمال آمریکا بودند. از آن زمان تاکنون، به هر حال کشورهای آمریکای لاتینی همیشه بعد از کشورهای پیشرفته همچون آمریکا و کانادا قرار داشته‌اند. در سال ۲۰۰۰ متوسط درآمد سرانه در آمریکای لاتین به سختی به ۲۰ درصد درآمد سرانه ایالات‌متحده می‌ر‌سید.برای یک مدت طولانی عقیده غالب در میان تاریخدانان اقتصادی این بوده است که رکود نسبی اقتصادی آمریکای لاتین ریشه در دوره‌ای دارد که از سال ۱۸۲۰ هنگامی که بسیاری از مستعمرات استقلال خود را از اسپانیا به دست آوردند آغاز می‌شود و تا ۱۸۷۰ ادامه می‌یابد. بر طبق داده‌های جمع‌آوری شده توسط مادیسون، در سال ۱۸۲۰ درآمد سرانه در آمریکای لاتین تقریبا ۶۰ درصد درآمد سرانه آمریکا بود، تا سال ۱۸۷۰ این درآمد تا ۳۱ درصد درآمد سرانه در آمریکا کاهش یافت.تاریخ‌دانی به نام جان کوتزورث گفته است که آمریکای لاتین در ربع قرن دوم قرن ۱۹ که یک دوره مصیبت بار بود به سختی زندگی کرد و دانشمند عرصه سیاست آدام پرزورسکی گفته است که «دوره ۱۸۷۰- ۱۸۲۰ برای آمریکای لاتین دوره مصیبت باری بوده است.» عقب‌ماندگی اقتصادی در طی این ۵ دهه عمدتا نتیجه عدم ثبات اقتصادی، جنگ‌های داخلی پی‌در‌پی و جنگ‌های قدرت بوده است. در سال ۱۸۷۸، اچ‌دبلیو بیتز (H.W.BATES) یکی از اولین محققان در خصوص آمریکای جنوبی نوشت: به جز چند مورد استثنایی، تاریخ این سرزمین‌ها از زمان جدا شدن از یکدیگر و از سرزمین مادری اصلی، توالی بدون انقطاع جنگ‌های داخلی و بی‌قانونی همراه با بی‌رحمانه‌ترین و ددمنشانه‌ترین جنگ و گریزها بوده است.آدام پرزورسکی بر آورد کرده است که هزینه‌های ترکیبی تنش‌های سیاسی و استقلالی دیررس بین یک سوم وسه چهارم تفاوت درآمد در سال ۲۰۰۰ بوده است. به عنوان مثال: اگر برزیل در همان سالی که آمریکا به استقلال دست یافت (۱۷۸۲) به استقلال دست پیدا می‌کرد و همان درجه ثبات سیاسی آمریکا را نیز داشت در سال ۲۰۰۰، فاصله درآمدی آن در قیاس با ایالات‌متحده آمریکا به جای ۲۲ هزار دلار به ۱۰ هزار دلار می‌رسید.پرزورسکی در این رابطه دو نظریه را در این خصوص که چرا تاخیر در استقلال مستعمرات اسپانیا می‌تواند روی رشد کشورها تاثیر گذار باشد ارائه می‌کند: او می‌گوید‏، این امکان وجود دارد که اسپانیا با محدود کردن تجارت با سایر قدرت‌ها همچون انگلستان، فرانسه و هلند، اسپانیا در واقع نوآوری و تجدد را خفه کرده است، همان گونه که در ادامه این مطلب خواهید دید، توجیه‌های دیگری جهت بیان دلیل این تفاوت بیان شده است که بعضی آنها به عواملی همچون اختلافات جغرافیایی و فرهنگی متکی است و برخی دیگر علت این امر را اصرار اسپانیا بر تصمیم‌گیری به‌صورت مستقل و متمرکز می‌دانند.

در حدود سال ۱۸۷۰ و پس از تقریبا نیم قرن جنگ داخلی سازمان‌ها و نهادها و قوانین ایالت‌های تازه تاسیس آمریکای لاتین شکل گرفتند و بی‌ثباتی سیاسی تا حد زیادی کاهش یافت. با برقراری صلح، سرمایه‌گذاری، رشد تولید، انبساط تجارت جهانی و یک شتاب اساسی از رشد اقتصادی پدیدار شد. از سال ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ به عنوان مثال درآمد سرانه ۶ کشور بزرگ آمریکای لاتین هر سال ۲ درصد افزایش یافت. در طی دهه اول و یک نیمه از قرن بیستم آمریکای لاتین به رشد سریع خود ادامه داد‏، درآمد هر فرد با یک متوسط رشد سالانه قریب به ۶/۲ تا ۱/۳ درصد افزایش یافت که این رقم به طور شاخصی سریع‌تر از رشد ایالات‌متحده بوده است. از جنگ بزرگ و تا زمان شکل‌گیری رکود اقتصادی بزرگ در سال ۱۹۲۹، بخش بزرگی از آمریکای لاتین هنوز همچنان وضع مناسبی داشت، البته در این میان کوبا و ملت‌های آمریکای مرکزی استثنا بودند؛ ولی کشورهای اصلی به طور متوسط همگام با کشورهای پیشرفته در حال پیشرفت بودند.تا همین اواخر تاریخدانان مطرح اقتصادی استدلال می‌کردند که رشد اقتصادی منطقه در یک نگاه مقایسه‌ای همچنان سریع بود، در طی دوره ۱۹۸۰-۱۹۴۰، دوره‌ای که شاخصه آن حمایت از سیستم تولید داخلی و سیاست‌های توسعه دولتی بود سعی بر صنعتی کردن منطقه بود. بر طبق این نظریه فاصله درآمدی با ایالات‌متحده نسبتا در طولانی‌ترین سال‌ها ثابت باقی ماند. پابلو آستورگا تاریخدان اقتصادی و همچنین برگس و فیتزجرالد والپی گفته‌اند که «چهار دهه میانی قرن (۱۹۸۰-۱۹۴۰) سال‌های پیشرفت برجسته انجام شده توسط همه کشورهای منطقه بوده است. این مشکل است که از این نتیجه صرف نظر کنیم که اتکای بیشتر به بازار بومی و منطقه‌ای منبع اصلی و دلیل عمده رشد در مرحله «جایگزینی واردات و صنعتی‌سازی بوده است. و بر طبق نظریه اقتصاددان انگلیسی رزماری تورپ «آمریکای لاتین در سه دهه بعد از جنگ دوم جهانی عملکرد اقتصادی برجسته‌ای داشته است «در یک مطالعه مهم در سال ۲۰۰۷، تاریخدان اقتصادی لئوناردو پرادوس دولااس کاسورا عقب‌ماندگی اقتصادی آمریکای لاتین از ‌نظر زمان بروز این پدیده و تفسیر جریان اصلی عقب افتادگی را مورد بررسی قرارداد. بر طبق نظریه او:«یافته‌های تجربی عرضه شده در اینجا به صورت جدی، ارزیابی‌های سنتی و متداولی که عقب افتادگی اقتصادی دهه‌های اول قرن نوزدهم را با جغرافیای منطقه، نابرابری درآمد و قدرت اولیه، میراث استعمار و بی‌ثباتی و ناآرامی‌های سیاسی بعد از استقلال مرتبط می‌داند به چالش می‌کشد. بدیهی است که تمامی این عوامل مطمئنا بر عقب‌ماندگی این منطقه تاثیر داشته و یک برنامه منظم بر خلاف این واقعیات و مبتنی بر قانون و نظم و بی‌عدالتی و نابرابری کمتر و سازمان‌هایی که مشابه با موسسات انگلیسی بودند توانستند تا حدی باعث رشد این منطقه شوند. به هر حال ملامت کردن عقب‌ماندگی دراز مدت آمریکای لاتین و مربوط دانستن این عقب‌ماندگی به دوره بعد از استقلال کاملا غیرقابل باور به نظر می‌رسد. بر خلاف عقیده رایج پذیرفته شده‏، عقب‌ماندگی آمریکای لاتین به نظر می‌رسد که پدیده‌ای مربوط به اواخر قرن بیستم باشد که اگر می‌خواهیم علل عقب افتادگی را در این منطقه کشف کنیم، باید به این موضوع توجه داشته باشیم و آن را مورد بررسی قرار دهیم.»