نگاه
۹ اصل علم اقتصاد
مترجم: شاهین رسولیان
منبع: میزس
در علم اقتصاد تعداد محدودی از نظریات وجود دارند که اهمیت بسیار زیادی دارند. مباحثی به نامهای «اصول اقتصادها» یا «دهاندیشه بزرگ» یا «ده عامل مهم اقتصادی» در اکثر کتابهای مقدماتی اقتصادی وجود دارند. در اینجا من نسخه خود را بر اساس فصل ۱ کتاب «روش اقتصادی فکر کردن» ارائه میکنم.
آرت کاردن
مترجم: شاهین رسولیان
منبع: میزس
در علم اقتصاد تعداد محدودی از نظریات وجود دارند که اهمیت بسیار زیادی دارند. مباحثی به نامهای «اصول اقتصادها» یا «دهاندیشه بزرگ» یا «ده عامل مهم اقتصادی» در اکثر کتابهای مقدماتی اقتصادی وجود دارند. در اینجا من نسخه خود را بر اساس فصل ۱ کتاب «روش اقتصادی فکر کردن» ارائه میکنم. ۱- انسانها عمل میکنند.
انسانها برای خود هدف انتخاب میکنند و برای رسیدن به این اهداف یک مسیر انتخاب میکنند. برای مثال، یکی از اهداف شما برخورداری از تحصیلات مناسب عالیه است. گرفتن نمره ۱۰۰ در درس اقتصاد یکی از راههایی است که برای رسیدن به این هدف در نظر گرفتهاید. این امر همچنین شامل بسیاری از مسیرها و هدفهای فرعی هم میشود. فرض کنید که یکی از اهداف شما گرفتن نمره ۱۰۰ در درس اقتصاد است. خواندن کتاب، انجام دادن تکالیف، حضور در کلاس، ملاقات با استاد و ملاقات با همکاران استاد همه راههای فرعی برای رسیدن به هدف هستند.
۲- هر کاری یک هزینهای دارد.
وقتی شما کاری را انجام میدهید، فرصت انجام کارهای دیگر را از دست میدهید. بهطور مثال، شما در حال حاضر دامنه وسیعی از انتخابها را پیش روی خود دارید. شما میتوانید بخورید، بخوابید، کار کنید یا حتی با دوست خود صحبت کنید، اما شما به جای همه اینها خواندن این مطلب را انتخاب کردهاید. بهترین انتخاب بعدی شما در واقع هزینهای میشود که برای خواندن این مطلب متحمل میشوید. اگر شما میخواهید در یک کلاس که هفتهای پنج ساعت است شرکت کنید و بهترین انتخاب بعدی شما این است که کار کنید و ساعتی ۸ دلار بهدست آورید، آنگاه هزینه شرکت در کلاس مذکور، از دست دادن درآمد ۴۰ دلاری است (بهطور خلاصه میتوان گفت شرکت در کلاس برای شما ۴۰ دلار هزینه دارد). باید شنیده باشید که «هیچ چیز مجانی نمیشود»، در واقع حتی کالای مجانی هم واقعا مجانی نیستند. اگر شما نیم ساعت در یک صف برای پیتزای رایگان بایستید و از طرف دیگر امکان انجام کار با درآمد هر ساعت ۸ دلار را داشته باشید، آنگاه هزینه آن پیتزا برای شما از دست دادن آن ۴ دلار است.
۳- انسانها به مشوقها پاسخ میدهند.
مشوقها در انسانها انگیزهایجاد میکنند. اگر هزینه کاری با بیشتر انجام دادن آن نزولی شود، انسانها، برای کاهش هزینه، آن کار را بیشتر انجام میدهند و اگر هزینه صعودی باشد آن کار را کمتر انجام میدهند (قانون تقاضا). بهطور مشابه انسانها کاری را که پاداش بیشتری داشته باشد بیشتر از کاری که پاداش کمتر دارد، انجام میدهند (قانون عرضه). منظور از هزینه تعداد دلارهایی است که برای بهدست آوردن چیزی باید پرداخت (برای مثال دو دلار برای یک فنجان قهوه). قیمتهای بازار بر اساس تبادلات خریداران و فروشندگان بهدست میآید.
۴- انسانها بر اساس مقادیر نهایی تصمیم میگیرند.
انسانها بده بستان میکنند. تحلیلهای اقتصای سود محور است، به این معنی که هنگامی که انسانها میخواهند تصمیم بگیرند، هزینه و منفعت کمی بیشتر و کمی کمتر از هر چیزی را حساب میکنند. شما معمولا یک تصمیم مطلق در مورد خوب یا بد بودن چیزی نمیگیرید. شما معمولا به این نتیجه نخواهید رسید که اقتصاد خواندن همیشه خوب است (وگرنه ۲۴ ساعت در روز مشغول خواندن اقتصاد بودید) یا همیشه بد است (وگر نه هرگز اقتصاد نمیخواندید). برای مثال شما هزینه اندکی بیشتر فیزیک خواندن را با منفعت اندکی بیشتر اقتصاد خواندن مقایسه میکنید. اصولا انسانها کاری را انجام میدهند که فایده نهاییاش بیشتر از هزینه نهاییاش باشد؛ بنابراین از انجام کارهایی که هزینه نهاییشان بیشتر از فایده نهاییشان باشد، پرهیز میکنند. تصمیمی که در نهایت اتخاذ میکنید به اهداف و ارزشهای شما بستگی دارد. علم اقتصاد نمیتواند به شما بگوید که یک دقیقه بعدی، یک ساعت بعدی یا یک روز آینده را به خواندن اقتصاد، خواندن فیزیک، به روز کردن فیسبوک خود یا خوابیدن بپردازید. آنچه که اقتصاد انجام میدهد این است که برای شما روشن میسازد که شما دارید یک بده بستان انجام میدهید.
۵- مبادله به نفع انسانها است.
مبادله نوعی همکاری داوطلبانه است و باعث رفاه بیشتر ما میشود. این امر از دو طریق انجام میشود. راه اول اینکه ما میدانیم انسانها کاری را انجام میدهند که انتظار منفعت یا بهتر شدن اوضاع را از آن کار داشته باشند. اگر شما ۱۰۰ دلار بابت بلیت کنسرت بپردازید، ما به این نتیجه میرسیم که شما منفعت حاصل از شرکت در کنسرت را به منفعت هر کار دیگری که میتوانستید با آن ۱۰۰ دلار انجام دهید، ترجیح میدهید. منظور ما این نیست که انسانها در این انتخابها مرتکب اشتباه نمیشوند، برای مثال، بارها اتفاق افتاده است که یک فیلم نامناسب خریده ایم یا اینکه غذای بدمزهای را در رستوران سفارش داده باشیم، بلکه منظور ما این است که بهطور کلی معامله منجر به بهتر شدن اوضاع میشود. راه دوم اینکه معامله با افزایش بهرهوری منجر به بهتر شدن اوضاع میشود. طبق قانون مزیت نسبی، هنگامی که انسانها متخصص میشوند و معامله میکنند، میتوانند از ورودی یکسان خروجی بیشتری بگیرند یا اینکه میتوانند همان خروجی قبل را با ورودی کمتر حصول کنند. در هر حالت انسانها برای رسیدن به هدف منبع بیشتری در دست خواهند داشت. این امر بازتابی از تفکرات آدام اسمیت است که میگوید انسانها زمانی برای رسیدن به هدفتان به شما کمک میکنند که شما به آنها برای رسیدن به هدفشان کمک کنید.
۶- انسانها عاقلانه تصمیم میگیرند.
این اصل بحث برانگیز تر از آن چیزی است که به نظر میرسد. وقتی میگوییم انسانها عاقلانه تصمیم میگیرند، منظور ما این است که آنها تمایل دارند کاری را انجام دهند که برایشان سود خالص به همراه میآورد. این امر به آن معنی نیست که همیشه تصمیم درست میگیرند یا اینکه اطلاعات کاملی در مورد مساله دارند یا اینکه هرگز اشتباه نمیکنند. بلکه به این معنی است که آنها اهدافی دارند و تلاش میکنند تا راهی را برای رسیدن به آن هدف انتخاب کنند که به نظرشان بهترین راه است؛ بنابراین به مشوقها پاسخ میدهند و از اشتباهات درس میگیرند.
۷- استفاده از بازارها پر هزینه است، اما استفاده از دولت ممکن است پرهزینهتر باشد.
هزینههای معامله شامل هزینه ارزیابی ارزش کالا و خدمات و همچنین هزینه مربوط به عقد قرار داد است. از آنجایی که مبادله هزینهبر است، احتمالا موقعیتهایی پیش خواهد آمد که انسانها در آن موقعیت بهرغم وجود منفعت، از انجام آن مبادله خودداری کنند. اصولا دولتها این توانایی را دارند که این کاستیهای بازار را برطرف کنند. با اینکه کسانی هم که برای دولت کار میکنند از مشوقها استقبال میکنند، اما سیاستهای دولتی مثل کنترل قیمت، مالیات و سوبسید از انجام مبادله توسط انسانها جلوگیری میکند.
۸- سودآوری به بنگاهها این پیغام را میرساند که دارند به دیگران کمک میکنند و ضرردهی این پیغام را میرساند که دارند منابع را هدر میدهند.
در شرایطی که حقوق اموال شخصی محفوظ است، سود و ضرر مکانیزم بازخورد خوبی برای بازار میشوند. شما میتوانید با تامین کالا و خدمات مورد نیاز مردم با قیمت مطلوب آنها سود بهدست آورید. اگر شما کالا و خدماتی را که مردم نمیخواهند در قیمتی نامطلوب ارائه دهید، ضرر میکنید. دست نامرئی بازار بنگاههایی را که منجر به بد شدن وضع مردم میشود از گردونه بازار خارج میکند. به عبارتی این دست نامرئی به بنگاههای ناموفق گوشزد میکند که منابعی که آنها دارند تلف میکنند میتواند در بنگاه دیگری به نحو بهتری مصرف شود. منابع خود به خود از بنگاههای ضررده به بنگاههای سوآور سرازیر میشوند.
۹- ما نباید عواقب بلندمدت و غیرعمدی سیاستها و عملکردها را نادیده بگیریم.
تحلیل اقتصادی مناسب شامل فرآیند پرسیدن «و بعدش چه میشود؟» در مورد هر سیاست و عملکرد است. در این کتاب که در مورد علم اقتصاد صحبت میکند، توماس سوول این فرآیند را که به دنبال تاثیر سیاستها و عملکردها است بررسی میکند که این موارد چگونه بر هر یک از اقشار جامعه اثر میگذارد، «فکر کردن در مورد گذشته: مرحله یک» مینامد و هنریهازلیت در فصل اول کتاب علم اقتصاد کلاسیک آن را «هنر اقتصاد» مینامد. روش اقتصادی فکر کردن، علم اقتصاد را به عنوان «یک نظریه در مورد انتخاب کردن و عواقب غیر عمدی آن» تعریف میکند و اصولا از تحلیلهای اقتصادی از جمله مجزا کردن و پیگردی عواقب غیر عمدی سیاستها و عملکردها، چه خوب چه بد، بهره میبرد.
ارسال نظر