از پوشکین قصه‌گو تا گوگول طناز
حسن همایون اخیرا در نشر به‌نگار سه عنوان از رمان‌های کوتاه جهان منتشر شده است. کتاب‌های «داستان‌های بلکین» نوشته‌ الکساندر پوشکین و «نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» نوشته‌‌‌ نیکولای گوگول به ترجمه بابک شهاب و همچنین کتاب «فریای هفت جزیره» نوشته‌ جوزف کنراد با ترجمه فرزانه دوستی چاپ شده است. این کتاب‌ها در مجموعه‌ شاهکارهای کلاسیک رمان‌های کوتاه جهان برگرفته از انتشارات هرمان ملویل چاپ شده است و قرار شده دیگر آثار ادبیات جهان در این مجموعه نیز به فارسی ترجمه و نشر شود.
پوشکین قصه‌گو
الکساندر پوشکین در جوانی، برای دفاع از حثیتش دوئل کرد و مُرد. بازتاب آن روح حساس و سرکش را می‌توان به وضوح در کتاب «داستان‌های بلکین» دید. ایوان پترویچ بلکین، شخصیت اصلی داستان‌های این کتاب یک سال قبل از الکساندر پوشکین متولد می‌شود. بلکین نظامی ماجراجو، با سری پر از شور حماسی و دلی عاشق است. به نوعی می‌توان «بلکین» را همان «پوشکین» دانست. این کتاب هم از جهت شناخت روحیات آقای نویسنده، هم به لحاظ ارزش‌های زیبایی‌شناسی و خلاقانه ارزش زیادی دارد. با گذشت دو سده از نگارش این اثر، همچنان ‌تر و تازه است و نوع روایت‌، شخصیت‌پردازی، تعلیق، فضاسازی پوشکین در «داستان‌های بلکین» مخاطب را به حیرت وامی‌دارد، واقعا نویسنده‌ کلاسیکی چون پوشکین غبطه‌برانگیز است. نویسنده با آوردن مقدمه‌ای از ناشر فرضی در آغاز کتاب، وانمود می‌کند این داستان‌ها بی‌کم و کاست برگرفته از دفترچه یادداشت‌های «ایوان پترویچ بلکین» است. موضوعی که البته در سنت کتابت روسیه امری عادی و ساده است؛ در آن سرزمین نه تنها نویسندگان و هنرمندان به عادت پسندیده یادداشت‌‌نویسی‌های روزانه مبتلا هستند بلکه، مردمان عادی هم در سده‌های پیشین چنین علاقه و توجهی را به نگارش ماجرا‌های زندگی‌شان داشته‌‌اند. این دست نوشته‌های مردمی و روزمره همواره یکی از منابع مهم برای روایت تاریخ شفاهی- مردمی سرزمین روسیه بوده است. ناشر فرضی در مقدمه‌ کتاب در معرفی «بلکین» آورده است: «ایوان پترویچ، سال ۱۷۹۸ در خانواده‌ای شریف و نجیب در روستای گاریوخینو چشم به جهان گشود...» بعد هم از پدر نظامی‌اش گفته می‌شود، از اینکه از خادم کلیسای دهات‌شان درس می‌گیرد و همین‌جور با به دست دادن گزارشی مجمل از زندگی «بلکین» ذهنیت مخاطب را برای پی بردن به انگیزه رفتار‌های این شخصیت مهیا می‌کند. در ادامه هم داستان‌های بلکین را پیش می‌کشد. روایتی خلاق و جذاب که می‌تواند ساعتی از روزهای تعطیل را بسازد.
گوگول طناز
«نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ» بیشتر از آنکه به شرح دعوای دو تن بپردارد، دست‌مایه‌ نقد اشرافی‌گری روسیه‌ قرن نوزدهم می‌شود. مخاطب با خواندن داستان دستش می‌آید مساله فراتر از نزاع و دعوای شخصی است، نیکولای گوگول در این اثر روایت تفاخرهای مُضحک آدمیزاد را عیان می‌کند. ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ همسایه‌ها‌ی دیوار به دیوار هستند در روسیه‌ دوره‌ تزاری با اشرافی‌گری‌های آن‌چنانی، این دو همسایه مدام در حال توطئه‌چینی و نقشه کشیدن برای دست یافتن به چیزهای همدیگر هستند. «نزاع» این دو نجیب‌زاده با القاب‌ فلان و بهمان بر سر تصاحب اسلحه‌ای بالا می‌گیرد، کار به جاهای خیلی باریک می‌کشد به عدلیه می‌روند و... . نیکلای گوگول در شکل‌گیری روایت، خلاقانه و انتقادی و تلخ مناسبات اجتماعی به‌هم‌ریخته روسیه‌ تزاری را به ریشخند می‌گیرد. همچنین مناسبات بوروکراتیک و خنده‌دار در عدلیه‌ها را به چالش می‌کشد از آن جمله در بخشی از روایت، طومار شکایت یکی از طرف‌های نزاع را خوک آن دیگری می‌خورد و رئیس عدلیه مامور می‌فرستد تا خوک را به اتهام اخلال در دادرسی دستگیر کند!
فریای عاشق
«فریا» الهه‌‌‌ عشق، خوشگلی، زایندگی، زر در اسطور‌ه‌های مردم اسکاندیناوی است. اما در این روایت «جوزف‌کنراد» که تنها داستان عاشقانه‌اش است، «فریا» یک اسم خاص است. نلسون پیر پدر، الن جاسپر عاشق و هیمسکرک دژبان دریایی شخصیت اصلی داستان را دوره کردند و هر یک از او چیزی می‌خواهند. «هفت جزیره» هم مجموعه جزیره‌هایی از مستعمره‌های هلند و اسپانیا در جنوب شرقی آسیا در اواخر قرن نوزدهم است. جوزف‌ کنراد در روایت این داستان بلند نیز، دست از تجربه‌های دریانوردی‌اش نمی‌شوید و دریا و دریانوردی، ناخدا و جزیره، ساحل، یعنی آنچه را یک عمر در نیروی دریایی بریتانیای کبیر زیسته است، در پیش بردن داستان «فریای هفت جزیره» به خدمت می‌گیرد، به سیاقی که در دیگر داستان‌هایش هم چنین رویکردی دارد. زاویه‌ دید داستان دانای کل است. همان پیرمرد ناخدا که گاه و بی‌گاه هم‌صحبت «فریا» است. راوی، نلسون پیر را به اعتبار دخترش «فریا» به یاد می‌آورد. پیرمرد انگلیسی‌تبار یکی از جزیره‌های کوچک مستعمره‌ هلند را در آن منطقه رهن کرده است و به کار کشت تنباکو مشغول است. حضورش در آنجا مشروط است؛ هر وقت دولت هلند تصمیم بگیرد، می‌تواند با اُردنگی از آنجا بیرونش کند و به گدایی بیفتد. «فریا» می‌داند پدر پیرش از آن دژبان هلندی می‌ترسد که خبر ببرد نزد فرمانده‌های متنفذ و از هستی ساقط شود؛ ناگزیر به مصالحه با هیمسکرک دژبان می‌شود. اما نلسون پیر نمی‌داند، این دژبان به دخترش «فریا» نظر دارد و دلیل حضور مدام هیمسکرک دژبان به آن جزیره‌ نقلی نه برای انجام ماموریت‌های محوله، بلکه پی چشم‌چرانی و هیزی است. در یکی از همین‌ دیدار‌ها بعد ارعاب، نلسون پیر و تهدیدش، از حیاط و محوطه به عمارت پیرمرد می‌رود به ایوان پشتی عمارت و خلوت کردن «فریا» و «جاسپر» را می‌بیند. «فریا» محبوبش را به تحکم از خویش می‌راند، لباس عوض می‌کند به ایوان روبه‌رویی می‌رود دلواپس فاش شدن رازش است و اینکه هیمسکرک آنچه را دیده لو دهد. اما چنین نمی‌شود... نلسون پیر با جاسپر جوان به قدم زدن در باغ عمارت مشغول می‌شود. هیمسکرک دژبان هم از فرصت سوءاستفاده می‌کند به طمع بر آوردن کام به «فریا» دست درازی می‌کند. دختر هم بی‌معطلی از نواختن پیانو دست می‌کشد، سیلی محکمی زیر ‌بناگوش هیمسکرک دژبان می‌خواباند. نلسون پیر و ساده‌لوح بر می‌گردد به ماجرا پی نمی‌برد؛ مدام نگران است دژبان به خاطر رفتار‌های دخترش گزارش‌هایی را به «مقامات» بدهد و کارش تمام شود. پیرمرد، هیمسکرک را می‌بیند که با دو دست صورتش را گرفته، به نهیب از «فریا» می‌خواهد دوای دندان برای میهمانش بیاورد. حال آنکه میهمان از تالم روانی ناشی از سیلی خوردن صورتش را گرفته از درد تحقیر و شرم.اما «فریا»، قاه قاه می‌خندد. پدر از خنده‌های دختر سر در نمی‌آورد. هیمسکرک دژبان شب را بر تخت نلسون پیر سر می‌کند، از خشم و ناکامی برنیامدن تمنایش پلک نمی‌گذارد؛ پی یافتن راهی برای انتقام برمی‌آید. جاسپر به گشتی‌اش برگشته است. صبح اول وقت «فریا» به هوای محبوبش از خواب می‌پرد، با دوربینی کشتی محبوب و عرشه را می‌پاید و او را می‌بیند، دوربین به دست در ایوان آن‌قدر برای جاسپر دست تکان می‌دهد؛ تا از نظر دور می‌شود. هیمسکرک دژبان این صحنه را هم می‌بیند ازفرط شرم و سرشکستگی، بدون ‌خداحافظی از میزبان می‌رود پی کارش. در حالی که «فریا» برای تحقیر بیشتر دژبان هوسباز، آن وقت صبح قطعه‌ را می‌نوازد که وقت دست‌درازی هیمسکرک ‌نواخته بود. آن قطعه ای عاشقانه وحشی. خیال‌ «فریا» دژبان زخم خورده را تا هزاران مایل آن‌طرف‌تر هم دنبال می‌کند تا جایی که در تنگه‌ ای جاسپر - عاشق «فریا»- و رقیبش به یکدیگر می‌رسند...