نقش زنان در توسعه پایدار کشور
بر اساس همین تفاوت در برداشتهای مختلف، گروهی مفهوم تعادل را به رابطه انسان و محیطزیست طبیعی، تعمیم داده و به آن اکتفا میکنند و گروهی دیگر آن را بهتمامی جنبههای زندگی انسانی، یعنی رابطه انسان با محیط و انسان با انسان در جوامع تعمیم میدهند. زمانی که از توسعه پایدار صحبت میشود، پایداری در تمامی ابعاد اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی فارغ از جنسیت مورد تاکید قرار میگیرد و عقیده بر این است که بدون پایداری و ایجاد تعادل و توازن در تمامی ابعاد جامعه نمیتوان به یک توسعه بادوام دستیافت. بهمنظور نیل به این هدف، توسعه بهمانند سیستمی نگاه میشود که عناصر اصلی آن، مردم، منابع و سرزمین به شمار میروند و ترکیب مطلوب این عناصر بر مبنای مشارکت و در قالب یک ساختار اجتماعی، اقتصادی و فضایی مناسب، منجر به دستیابی به توسعه خواهد بود. برای رسیدن به الگوی توسعه مطلوب یا استفاده صحیح از منابع و فرصتها و توزیع عادلانه آن، مشارکت مردم در تمام اقشار و فارغ از جنسیت آنها بهعنوان عاملی اصلی و محوری به شمار میرود.
یکی از مهمترین معیارها جهت سنجش درجه توسعهیافتگی یک کشور، میزان اهمیت و اعتباری است که زنان در آن کشور دارا میباشند؛ زیرا برای تحقق توسعه اجتماعی، تسریع فرایند توسعه اقتصادی، حفظ محیطزیست و محقق شدن عدالت اجتماعی، چنانچه به زن بهعنوان نیروی فعال و سازنده نگریسته شود، قطعاً تأثیر بسیاری درروند توسعه پایدار و افزایش کمّی و کیفی نیروی انسانی آن جامعه خواهد داشت. نقش زنان در توسعه، مستقیماً باهدف توسعه اجتماعی و اقتصادی بستگی داشته و ازاینرو در تحول همه جوامع انسانی، عاملی بنیادی محسوب میشود. زنان بهعنوان نیمی از جمعیت فعال جهان در فرایند توسعه آنگونه که بایدوشاید موردتوجه قرار نگرفتهاند و ازاینرو تلاشهای بسیاری در سراسر دنیا آغازشده تا این غفلت را جبران کند. توسعه پایدار بهعنوان یکی از بسترهای تعالی و رشد انسان، آنگاه میتواند موفقیتآمیز باشد که با یاری و مشارکت همه گروههای اجتماعی و برای همه آنان صورت پذیرد. در میان گروههای اجتماعی زنان نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و به دلیل ارتباط مستقیم آنان با گروههای سنی جوانان، نوجوانان، کودکان و نیز تاثیر نیم دیگر جمعیت، یعنی مردان از مهمترین و موثرترین گروههای اجتماعی به شمار میآیند و این واقعیتی است که در جوامع درحالتوسعه کمتر موردتوجه قرارگرفته است به همین جهت علیرغم برنامهریزیها و حمایتهای انجامیافته، هنوز زنان در بعضی کشورها نتوانستند به جایگاه و نقش مناسب خود در اداره امور کشور و در تصمیمگیریها دست یابند. واردکردن مساله جنسیت در فرایند توسعه مبانی مختلفی هم چون رفاه، برابری، فقرزدایی، کارایی و توانمندسازی و تعادل در مشارکت زنان در مسایل اجتماعی را به این حوزه وارد کرده است، بهنحویکه برای نیل به اهداف توسعه محور، تقسیم نقشها، انتظارات جامعه از زنان و مردان و ساختارهای جنسیتی میبایست موردتوجه قرار گیرد. برای مشارکت مناسب زنان در فرآیند توسعه سازماندهی و توانمندسازی آنان نیاز به برنامهریزی و اقدامات اصولی است که گسترگی آن در دنیا و طلیعه آن در کشور ما قابلمشاهده است. از سوی دیگر میزان و نحوه مشارکت اقتصادی همه اقشار مختلف در فعالیتهای اقتصادی یکی از عوامل و شاخصهای توسعه پایدار و بادوام است. علیرغم تاکید بر ضرورت و الزام اشتغال و مشارکت زنان در فعالیتهای اقتصادی، لیکن هنوز در بسیاری از کشورها میان مردان و زنان تعادل مطلوب و قابل قبولی در این دو زمینه و در فعالیتهای مختلف ایجاد نشده است. بهطور نمونه شورای همکاری کانادا اطلاعاتی به این شرح ارائه کرده است 76درصد ساعات کار جهان به زنان تعلق دارد و تقریبا همه کارهایی که در محیط خانه صورت میگیرد بهوسیله زنان انجام میپذیرد، آنها غالبا حدود ۱1 ساعت در روز کار میکنند. ۱1 درصد درآمد جهان را زنان به دست میآورند. زنان یکسوم نیروی کار رسمی را در جهان تشکیل میدهند اما در کارهایی که اشتغال دارند پائین ترین مزد به آنها پرداخت میشود و بیش از مردان نسبت به بیکاری آسیبپذیرند.
بر اساس گزارش منتشرشده از سوی ماهنامه "کار و جامعه " موسسه کار و تامین اجتماعی وزارت کار و امور اجتماعی، از میان 550 میلیون کارگر کمدرآمد جهان، حدود 330 میلیون نفر یا (حدود 60 درصد) را زنان تشکیل میدهند. بهطوریکه درآمد آنها به سبب اندک بودن نمیتواند جوابگوی نیازهای آنها و خانوادههایشان باشد. 1درصد از داراییهای جهان در اختیار زنان است. زنان نیمی از مواد غذایی جهان را تولید میکنند اما بهندرت مالک زمین بوده و بهسختی میتوانند وامی را دریافت کنند. در ضمن زنان دوسوم بیسوادان جهان را تشکیل میدهند. زنان همچنین بیش از همه در زمینه اولویت پیشگیری از بیماری بر مداوا و بهبود وضعیت بهداشتی خانواده خود پیشگام بودهاند. در شرایط فعلی کشور و با توجه به نقش و تاثیر عمده فعالیتهای اقتصادی و تولیدی در تحقق رشد اقتصادی مطلوب، ضرورت توانمندسازی زنان به جهت مشارکت فعال در توسعه اقتصادی و امر تولید که درنهایت منجر به توسعه پایدار در کشور میشود، بیشازپیش اهمیت دارد. تمامی اندیشمندان و متفکران برنامهریزی و توسعه اقتصادی دراینارتباط که زنان نیز مانند مردان به نیروهایی توانا تبدیل شوند اتفاقنظر دارند و کشور ما نیز از این قاعده مستثنا نیست. بههرتقدیر جامعهای که میخواهد بهسوی توسعه حرکت کند اگر صرفا به عوامل مادی توجه داشته باشد و تعالی انسانها و کاهش نابرابریها را در نظر نگیرد به موفقیت دست نخواهد یافت. بهعبارتدیگر سواد، تندرستی، تغذیه صحیح، تامین مسکن در جامعه جزو نیازهای اساسی زن و مرد، دختر و پسر است. اگر در جامعهای ضریب باسوادی، تندرستی شاخصهای تغذیه و تامین مسکن، ایجاد اشتغال و درآمد، بالا رود اما توزیع آن بین زن و مرد متعادل نباشد آن جامعه توسعهنیافته است. بر این اساس مسوولان باید به اینکه زنان نقش به سزایی در فرآیند توسعه دارند، واقف باشند.
رسیدن به معیار توانمندسازی زنان در چارچوب تحلیل جنسیتی نیاز به یک حرکت همهجانبه دارد که شامل اصلاحات فرهنگی، اجتماعی، ساختار حقوقی و تغییر تدریجی باورها و ارزشها و همچنین برنامهریزی از پایین به بالا دارد. به همین جهت امروزه دنیا با این واقعیت مواجه شده که زنان دیگر نمیتوانند بهعنوان عوامل نامریی در فرآیند توسعه بهحساب آیند. نقشآفرینی و توانمندیهای زنان در میزان موفقیت دولتهای درحالتوسعه در زمینه رشد جمعیت، بیکاری و پراکندگی درآمد فردی و حفظ محیطزیست سیاستگذاران کلان دولتی را وادار میکند تا زنان را از حصار نامریی بودن درآورند.
و کلام آخر من شیفته زنان تلاشگرم. زنانی که منتظر نماندهاند یک مرد از راه برسد و آنان را خوشبخت کند زنانی که با تمام سختی روی پای خودشان ایستادهاند زمینخورده و بلند شدهاند. من شیفته لبخندهای معصومانه و توأم بااقتدار زنانیام که بارهای سنگینتر از طاقتشان برداشتهاند و مسوولیت های فراتر از توانشان برعهدهگرفتهاند و به پیکار با مشکلات قضاوتها و سختیهای روزگار برخاستهاند. آنان که خودشان را باور داشتند و عزتمندانه زیستند و میانگین جسارت و اقتدار و زیبایی جهان را ارتقاء دادند و نور بودند وقتیکه جهان را تاریکی و ناامیدی و رکود احاطه کرده بود.
(# نرگس _ صرافیان _ملقب به طوفان)