آنچه در قسمت قبل گفتیم، مخالفانی نیز دارد. آنها قبول ندارند که آرای صادره در پرونده‌های مسوولیت مدنی از چنین الگویی تبعیت می‌کنند یا اینکه نمی‌پذیرند بهترین روش برای تبیین الگوی مزبور، توسل به ارزش کارآیی است. در اینجا قصد نداریم که این بحث را حل و فصل کنیم، بلکه هدف ما فقط این است که نشان دهیم استدلال مبتنی بر کارآیی چگونه استدلالی است و چرا ممکن است شخصی بر این باور باشد که قضات، در آرایی که صادر می‌کنند چنین هدفی را تعقیب می‌کنند؛ ولو اینکه خود آنها چنین تصوری از کار خود نداشته باشند. یکی از ارزش‌ها در حقوق - ولو اینکه ارزش اصلی نباشد - این است که ارزان‌ترین راه‌ها را برای حل مشکلات پیدا کنیم و سپس به افراد انگیزه دهیم که از آن راه‌ها استفاده کنند.

موضوعی که ما در این فصل به آن می‌پردازیم اتلاف منابع است. در این فصل به این می‌پردازیم که اتلاف منابع چیست و نظام حقوقی از چه راه‌هایی درصدد مقابله با آن برمی‌آید؟ نوع دیگری از اتلاف منابع که از نظر حقوقی مشکل دارد، هنگامی رخ می‌دهد که چیزهایی که برای مردم ارزش دارند مورد استفاده قرار نمی‌گیرند یا کمتر از میزان لازم از آنها استفاده می‌شود. مثلا فرض کنید که دهانه غاری در ملک من واقع شده است، ادامه غار، مسیری طولانی دارد و بخشی از آن زیر زمین شما واقع شده و بخش دیگری از آن در قسمت زیرین جاده است و قس‌علی هذا. آیا کسی مالک این غار محسوب می‌شود؟ اگر کسی مالک آن است، چه کسی؟ بیایید با این امکان شروع کنیم که هیچ‌کسی مالک غار نباشد. اگر این مشکل را کنار بگذاریم که با وجود دهانه غار در زمین متعلق به من، چگونه وارد غار شویم (شاید بتوانیم حق عبور را برای عموم مردم در نظر گیریم) آن‌گاه چنین قاعده‌ای منجر به این می‌شود که بیشترین گروه از مردم بتوانند از آن استفاده کنند.

ازآنجاکه هیچ‌کس مالک غار نیست، هیچ‌کس را نمی‌توان از استفاده از آن منع کرد و همگان آزادند که وارد غار شوند؛ بنابراین چنین نتیجه‌ای چندان مطلوب نیست. در چنین صورتی ممکن است ارزش غار چندان بالا نباشد؛ چراکه تاریک است و ورود به آن نیز پرخطر خواهد بود. ارزش غار زمانی روشن خواهد شد که کسی از داخل آن نقشه برداری کند، محل‌های امن آن را مشخص کند و ترتیباتی دهد که اشخاص بیرونی، یعنی توریست‌ها و اشخاصی که مشتاق به دیدن داخل آن هستند، وارد آن شوند و به تماشای آن بپردازند.

مساله این است که این نقشه‌برداری‌ها نیازمند سرمایه‌گذاری کلانی است و هیچ‌کس تمایل ندارد که پول و زمان لازم برای این کار را صرف کند مگر اینکه بتواند با دریافت هزینه ورود به غار، آن را جبران کند و چنین هزینه‌ای نیز فقط توسط مالک قابل دریافت خواهد بود.

بنابراین اگر غار، مالکی نداشته باشد و به عبارت دیگر، هیچ‌کسی حق نداشته باشد که مانع از ورود دیگران به داخل غار شود، به این معنا خواهد بود که ارزش کامل غار، مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. بنابراین می‌توان استدلال کرد که مهم است که غار، مالکی داشته باشد و مثلا یک شخص به‌عنوان صاحب غار در نظر گرفته شود. (گزینه دیگر این است که دولت، مالک غار باشد. از نظر شما تفاوت این دو گزینه چیست؟) اگر من بدانم که غار، مالکان متعدد دیگری نیز دارد که برای انجام هر کاری در رابطه با غار نیاز به رضایت آنها نیز وجود دارد، احتمالا تمایل چندانی برای سرمایه‌گذاری در غار نخواهم داشت. اگرچه جزئیات این امر، بستگی به توانایی من در مذاکره با آنها دارد. بنابراین بیایید این‌گونه فرض کنیم که مالکیت کل غار به من تعلق دارد؛ چراکه دهنه غار در زمین من واقع شده است. اکنون ما با ریسک دیگری مواجه می‌شویم که می‌تواند منجر به این شود که از قابلیت‌های غار بهره‌برداری نشود.

 ممکن است من درخصوص بهره‌برداری از غار، دست و پا چلفتی و بی‌عرضه باشم. در این رابطه، راه‌حل دیگری وجود دارد. من می‌توانم این دارایی را به کسی بفروشم که صلاحیت بیشتری برای توسعه آن دارد و برای حقوق مربوط به این غار، بیشتر از من ارزش قائل است و بهتر از من می‌تواند غار را به چیز جذابی تبدیل کند و اگر بعدا مشخص شود که شخص دیگری حتی بهتر از او می‌تواند از غار بهره‌برداری کند، آن شخص می‌تواند خریدار بعدی غار باشد.

غار، یکی از نمونه‌های کوچک هدف بزرگی است که نهادهای حقوقی مالکیت و قرارداد، در پی تحقق آن هستند. ما به جای غار می‌توانیم از معدن، سطح زمین، ترکیباتی که تحت عنوان واکسن یا سایر داروها شناخته می‌شوند و به‌طور کلی از هر چیز دیگری که قانون درباره آن حق مالکیت را در نظر می‌گیرد، صحبت کنیم.

 یکی از دلایل اصلی برای اینکه اجازه دهیم اشخاص، مالک اشیا شوند و به تبع آن حقوق مالکانه خود را توسط دادگاه‌ها، پلیس و غیره اعمال کنند، این است که مالکیت، به آنها انگیزه می‌دهد تا حداکثر بهره‌برداری از مال و مراقبت از آن را انجام دهند. اگر غار (یا زمین یا پهنای باند) تحت مالکیت هیچ‌کسی نباشد، آن‌گاه به احتمال زیاد توسعه نخواهد یافت و بهره‌برداری ممکن از آنها به عمل نخواهد آمد و این، نمونه دیگری از اتلاف منابع است. قطعا شما می‌توانید نمونه‌هایی از مواردی را بیاورید که در آنها بهتر است منبعی مورد بهره‌برداری قرار نگیرد. در آن‌گونه موارد، بهترین اقدام آنچه ما درباره غار توضیح دادیم نیست؛ اما نمونه‌های بسیاری وجود دارند که با مطلبی که اکنون ذکر کردیم سازگارند و این نمونه‌ها شامل اکثر زمین‌ها و بخش عمده مناطق مسکونی می‌شوند. در رابطه با نمونه‌ها و مواردی که با موارد متعارف فرق داشته باشند، قانون رهیافت مختلطی اتخاذ می‌کند؛ مثلا درباره امواج هوایی، مالکیت فکری و برخی مواقع درخصوص غارها.

مشهورترین پرونده مربوط به اختلاف مالکیت درباره غار که تملک آن مورد پذیرش قرار نگرفت، راجع به کسی بود که دهنه غار در ملک او واقع شده بود (و در این رابطه یک اختلاف نظر جدی بین قضات دادگاه وجود داشت.) حقوق مربوط به پخش به دولت تعلق دارد و گاهی اوقات دولت آنها را با حراج واگذار می‌کند و حقوق مالکیت فکری برای مدتی محدود از حمایت قوی قانون برخوردارند. تمامی این موارد را می‌توان به‌عنوان نمونه‌هایی از این قاعده در نظر گرفت که مالکیت در یک چیز برای تشویق حداکثر بهره‌برداری از آن و به حداقل رساندن اتلاف منابع یا عدم استفاده از قابلیت‌های آن اعطا می‌شود.